اینستاگرام

چند وقت پیش رسانه های خبری از طبقه بندی پنج شبکه اجتماعی محبوب را در میان کاربران دادند. همچنین اطلاعاتی هم در خصوص تاثیرات این شبکه های اجتماعی بر ذهن و روان را در اختیار عموم قرار دادند. در این مقاله از دکتر سلام به تاثیرات شبکه اجتماعی اینستاگرام بر ذهن و روان کاربران پرداخته ایم. با ما همراه شوید.

رسانه‌ها چند وقت پيش از طبقه‌بندي پنج شبكه اجتماعي محبوب ميان كاربران و تأثيرات ذهني و رواني اين شبكه‌ها بر افراد خبر دادند كه از سوي انجمن سلطنتي بهداشت عمومي بريتانيا صورت گرفته بود. به گفته رسانه‌ها: «اين تحقيق بر روي 1479 كاربر در فاصله سني 14 تا 24 سال انجام شده و جنبه‌هاي مثبت و منفي شبكه‌هاي اجتماعي در آن در نظر گرفته شده است. جنبه‌هاي مثبت شامل مواردي مانند آگاهي از تجربيات ديگران، حمايت‌هاي احساسي و روحي، بيان نظرات و هويت خود در بين ديگران مي‌شود. جنبه‌هاي منفي اما شامل مواردي مانند تنهايي، افسردگي، مسائل مربوط به تصاوير بدني، ترس از دست رفتن، كيفيت خواب و آزار و اذيت سايبري مي‌شود.» در اين طبقه‌بندي مشخص شده كه اينستاگرام بدترين شبكه اجتماعي محبوب در ميان كاربران است. چرا اما اين گونه است؟ چرا اينستاگرام بدترين شبكه اجتماعي است؟ به خاطر اينكه دايره تنهايي و افسردگي انسان‌ها را توسعه مي‌دهد. چندي پيش مجله اينترنتي «ترجمان» به نقل از «لس‌آنجلس ريويو آو بوكز» مقاله قابل توجهي از آلن دوباتن درباره نابود شدن حس‌هاي واقعي زندگي در اينستاگرام منتشر كرده بود. در بخشي از این مقاله مي‌خوانيم: «خيلي‌هايمان مي‌دانيم زندگي آدم‌ها به شادي و طراوتِ صفحه‌هاي اينستاگرام‌شان نيست. با اين‌حال، مگر مي‌شود جلوي آرزوها را گرفت؟ مگر بهتر نيست كه به‌جاي صبح تا شب كار كردن، دور دنيا سفر كنيم و خوش بگذرانيم؟ شايد مسئله همين است. اينكه لذت‌ها را كجا بايد پيدا كرد؟ در همراهي با چه كساني؟ در تقليد از كدام نوع سبك‌زندگي؟ شايد اين لذت‌هايي كه دنبالشان مي‌گرديم، در همين تجربه‌هاي معمولي پنهان شده باشند.»

ما زير بمباران پيشنهادهاي متنوع لذت هستيم

او در بخشي از مقاله به تشتت و سرگرداني‌اي كه دنياي مدرن در ما ايجاد مي‌كند اشاره كرده و مي‌نويسد: «ما در معرض بمبارانِ مداومِ پيشنهادهايي هستيم دربارۀ كارهايي كه خوب است انجام دهيم (برويم جت‌اسكي، در كلرادو تحصيل كنيم، سفر كنيم به جزاير مالديو، يا به تماشاي اهرام ثلاثه برويم). دائماً خبر كارهاي جذابي كه دوستانمان انجام داده‌اند يا قرار است انجام دهند به گوشمان مي‌رسد: «يك كافۀ خيلي خوبي بود كه دست‌جمعي رفتيم…»؛ «فلاني قرار است در بَهمان كليساي كوچك شهر با من ازدواج كند و بعدش مي‌رويم ماه‌ عسل…»؛ «خورشيد داشت بر فراز بندر سيدني مي‌درخشيد…». بي‌نهايت چيز دركارند تا وسوسه شويم جاي ديگري زندگي كنيم: رفتن به رستوران باصفايي در بروكلين؛ خواندن رماني جنايي كه ماجرايش در شهر ترئيست اتفاق مي‌افتد؛ ايستادن در برابر تابلوي خروجِ فرودگاه، با فهرستي در دست كه تا مسكو، بانكوك يا آديس‌آبابا فقط به اندازۀ يك نشست‌ و برخاست هواپيما فاصله وجود دارد. دنياي مدرن كاري مي‌كند كه هميشه حواسمان به اين باشد كه چقدر فرصت از دست مي‌دهيم، و اين فرهنگي است كه در آن از حجم دردناك و انبوهي از «ترس فقدان» نسبتاً گريزي نداريم. دنياي مدرن كاري مي‌كند كه هميشه حواسمان به اين باشد كه چقدر فرصت از دست مي‌دهيم.»

اين خيالات كاري با شما مي‌كنند كه مي‌خواهيد بلندبلند گريه كنيد

در واقع اين حس محروميت به واسطه غوطه‌ور شدن در عكس‌هاي كاربران است كه در ما تزريق مي‌شود و آثار و تبعات خاص خود را بر جاي مي‌گذارد. نويسنده اسم زندگي‌هايي كه امروز در اينستاگرام در جريان است را زندگي‌هاي رمانتيك مي‌گذارد، آدم‌هايي كه حتي اگر در دنياي واقعي رمانتيك و عاشقانه زندگي نمي‌كنند. اين حس‌ها را در محيط‌هاي لاكچري بازسازي مي‌كنند و به خورد من و تو مي‌دهند. آدم‌هايي كه نمي‌توانند از لذت‌هاي كوچك رايج بهره ببرند چون اين لذت‌ها قابليت توليد عكس و فيلم ندارند اما در عوض سفر به يك ساحل رؤيايي در فلان منطقه از دنيا مي‌تواند مثل يك معدن طلا براي گرفتن عكس‌ها و فيلم‌ها باشد و تصويري رمانتيك و رؤيايي از لذت توليد كند. رستوران‌هاي شيك و مجلل و غذاهايي كه به طرز ماهرانه‌اي ديزاين شده‌اند و رنگ و لعاب‌هايي دارند كه مي‌توانند پيج شخصي ما را در اينستاگرام رنگين‌كماني كنند بهترين سوژه هستند تا مثلاً خوردن غذا در يك رستوران يا دكه كوچك خياباني: «ما مي‌توانيم به دو شيوۀ بنيادي ببينيم: يكي رويكرد رمانتيك و ديگري رويكرد كلاسيك. براي خلق ‌و خوي رمانتيك، فقدان رنج انبوهي آورَد. در نقطۀ ديگري از زمين، افراد شريف، باشكوه و پرجاذبه دارند دقيقاً زندگي‌اي را تجربه مي‌كنند كه مي‌بايست از آنِ شما مي‌بود. شما نيز به همان اندازه سعادتمند بوديد اگر مي‌توانستيد جاي آنها باشيد، مثلاً در مهماني با ديگران خوش بگذرانيد، در ادارۀ واشنگتن اسكوئر كار كنيد يا در كلبه‌اي در يوتلند تعطيلات را سپري كنيد. گاهي اوقات، اين خيالاتْ كاري با شما مي‌كنند كه مي‌خواهيد بلندبلند گريه كنيد. آدم‌هاي رمانتيك فكر مي‌كنند مركز معيني وجود دارد كه در آن مركز، اتفاقات هيجان‌انگيزي در حال رخ دادن است. زماني اين مركز، نيويورك بود، چند سال بعد به برلين رفت، بعد هم نوبت لندن شد. هم‌اينك نيز شايد سن‌فرانسيسكو باشد و شايد، پنج سال آينده، به اوكلند يا ريودوژانيرو برود.»

چگونه خوشبختي‌هاي آدم‌هاي اصيل را بدبختي مي‌بينيد؟

در واقع از منظر نگاه اين محقق كه به درستي بيان مي‌شود ارائه وجه رمانتيك از زندگي در شبكه‌هاي اجتماعي به ويژه در اينستاگرام باعث مي‌شود شما از لذت‌هاي بسيار پايدار و عميق زندگي‌تان محروم شويد و حتي آن لذت‌ها را به چشم يك درد ببينيد، مثلاً از اينكه ببينيد پدرتان با گلدان‌هايش حال مي‌كند و در لذت تماشاي يك گل غرق شده او را يك بدبخت بدانيد كه نمي‌داند در دنيا چه خبر است و چه تفريح‌ها و لذت‌هاي بزرگ‌تري وجود دارد، در حالي كه همه ما به لحاظ رواني مي‌دانيم كه گران و لاكچري بودن لذت به اين معنا نيست كه حتماً توليد لذت بيشتري كند. در واقع اتيكت لذت در دنياي درون ما با آنچه در بيرون رواج دارد كاملاً متفاوت است. من ممكن است با يك لباس غيرمارك به احساس لذت بيشتري برسم تا كسي كه لباس مارك پوشيده و به تن كرده است اما فريبي كه در شبكه‌هاي اجتماعي رخ مي‌دهد و به تدريج مثل سيلي آدم‌ها را با خودش مي‌برد القاي اين حس به آدم‌هاست كه لذت فقط زماني ميسر است كه توليد رنگ‌هاي بيشتري كند و به اندازه كافي در دسترس همگان نباشد و همگان نتوانند به راحتي به آن پايه لذت برسند. به تعبير نويسنده: «گاهي مادرتان شما را كلافه مي‌كند: زندگي‌اش بسيار ملال‌آور است. چگونه مي‌تواند اين شرايط را بپذيرد؟ چرا بي‌تاب اين نيست كه به خليج سن‌فرانسيسكو سفر كند؟ دائم در گوشتان مي‌خواند كه كاري در بيرمنگام پيدا كنيد يا اينكه شما را، روز تعطيل، به پياده‌روي در ليك‌لند دعوت مي‌كند. گاهي هم حرمتش را نگه نمي‌داريد. از افراد مشخصي دوري مي‌كنيد، همان‌طور كه از طاعون فراري هستيد. مثلاً رفيق مدرسه‌اي تنبلتان كه دائم با اضافه‌وزنش كلنجار مي‌رود؛ هم‌خانه‌تان كه مهندس مخابرات است و مي‌خواهد از سياست‌هاي منطقه‌اي سر دربياورد. وقت گذراندن با آدم‌هايي كه بي‌حال و كوتاه‌همت‌اند واقعاً مي‌تواند حس نابودي به شما بدهد. آدم‌هايي كه ذهنيتي كلاسيك دارند اذعان مي‌كنند كه اگرچه در دنيا اتفاقات حقيقتاً شگفت‌آوري رخ مي‌دهد ولي شك دارند كه نشانه‌هاي آشكار زرق‌ و برقِ دنيا راهنماي خوبي براي يافتن آن اتفاقات شگفت‌انگيز باشد. بهترين رمان دنيا، در نظر آنها، آن رماني نيست كه جايزه‌ها را ببرد و فهرستِ پرفروش‌هاي كتاب را درنوردد. ممكن است زن بيماري، كه در شهرك بي‌روح لاتوينِ ليپايا زندگي مي‌كند، دارد آن را در همين لحظه مي‌نويسد. افراد كلاسيك عميقاً از اين امر آگاهند كه چيزهاي خوب با برخي افرادِ به‌شدت عادي همزيستي دارند. همه‌چيز درهم و برهم است.»

منبع: روزنامه جوان