صحبت های جالب با کاوه خداشناس
کاوه خداشناس هنرمند سینما و تلویزیون در این مصاحبه جالب و خواندنی از زندگی شخصی خود میگوید. وی خانواده ای هنردوست دارد. از علاقه خود به آتش نشانی و تئاتر میگوید. او فردی درونگراست و از نوزده سالگی به تنهایی زندگی کرده است و به مستقل بودن علاقه زیادی دارد . این سبک زندگی برای وی بسیار دوست داشتنی و جذاب است. در ادامه این بخش با مشروح گفت و گوی این بازیگر با گزارشگر ما همراه باشید.
گفتوگو با کاوه خداشناس
در خانوادهای اهل هنر بزرگ شدهام
کاوه خداشناس بازیگری را با تئاتر آغاز کرد و خیلی زود جذب کارهای سینمایی شد. این بازیگر جوان سینما و تلویزیون سالها فعالیتهای بازیگریاش را متوقف کرد و به سمت عکاسی، هنرهای تجسمی و حتی نوشتن نقدهای هنری رفت. در سالهای اخیر خداشناس بیشتر در کارهای تلویزیونی حضورداشته، اما به گفته خودش در سال آتی حضورش در تئاتر پررنگتر خواهد شد. در یکی از روزهای زیبای ابتدای بهار مهمان این بازیگر متین و خوشرو شدیم و با او گپوگفتی صمیمانه درباره فعالیتهای هنری و زندگی شخصیاش داشتهایم که در ادامه میخوانید.
انتخابم تئاتر بود
بستر ورودم به دنیای هنر را خانواده فراهم کرد. در خانوادهای بزرگ شدم که با هنر غریبه نبودند و همه دستی بر آتش داشتند. داییام تحصیلکرده رشته نمایش از دانشکده هنرهای زیبا هستند و در حوزه پژوهش مشغولند.
من هم مانند هر نوجوان دیگری در ابتدا نمیدانستم چه برنامهای برای آیندهام دارم، اما وقتی به سوم دبیرستان رسیدم، احساس کردم دیگر میدانم که چه راهی را دنبال کنم. حس کردم جهانی که میتوانم با آن ارتباط برقرار کنم و حالم در آن خوب باشد، دنیای هنر است. تئاتر، سینما و ادبیات همیشه برایم جذاب بود. وقتی در درون خودم میگشتم، میدیدم این همان چیزی است که دوست دارم. در رشته تئاتر تحصیل کردم؛ چون همه علایقم ازجمله بازیگری و ادبیات را در این هنر پیدا کردم.
خانواده هنردوست من
ما پنج برادر هستیم و همه برادرهایم به شکل مستقیم یا غیرمستقیم با هنر در ارتباطند. منظورم از غیرمستقیم این است که منبع درآمدشان از طریق کارهای هنری نیست. یکی از برادرهایم نوازنده سهتار است و در رشته موسیقی درسخوانده و کارش مانند من هنر است. پدر و مادرم هم همواره اهل هنر بودهاند. پدرم شاید نزدیک به ۳۰هزار بیت شعر حفظ هستند و ادبیات را دوست دارند. مادرم هم در خانوادهای هنردوست بزرگ شدهاند. به همین خاطر وقتی به خانواده اعلام کردم که دوست دارم در دانشگاه هنر درس بخوانم، کسی تعجب نکرد و مثلا نگفتند باید دکتر یا مهندس شوم.
رفیقباز بودم
از آن بچههایی که از دیوار راست بالا میروند، نبودم، اما در کودکی خیلی رفیقباز بودم و مدام با بچهها در کوچه بازی میکردیم.
کمی که بزرگتر شدم بهخاطر طبیعتگرا بودن پدرم به کرج رفتیم. آن زمان کرج هنوز پر از باغ بود و هوای تمیزی داشت. در آن منطقه هم کلی دوست و رفیق پیدا کردم و کلی خاطرات خوب از آن زمان دارم.
عاشق عکاسی هستم
در دانشکده هنر و معماری درس خواندم که ساختمانش هفتطبقه دارد و همه هنرها در آن تدریس میشوند. من و رفقایم در دانشکده صرفا تئاتر نخواندیم؛ چون مرتب به کلاسهای دیگر سرک میکشیدیم و دوستانی در رشتههای دیگر داشتیم. من همیشه عاشق هنرهای تجسمی بودهام و همیشه پای ثابت گالریها و نمایشگاههای عکس، نقاشی و… هستم.
بعد از پایان دانشگاه در مرکزی به نام کارگاه هنر مدیر داخلی شدم و بیشتر از قبل با هنرهای تجسمی عجین شدم. آن سالها نقدهای هنری برای مجله تندیس مینوشتم. در کنار اینها فیلم مستند ساختهام و عکاسی کردهام و عکاسی جزو جداییناپذیر زندگیام است و عاشق این هنرم.
ورود به دنیای بازیگری
در زمان دانشجویی من آقای فردوس حاجیان مدیر دانشکده هنرِ و معماری بودند و از آقای مهدی هاشمی دعوت کردند که به دانشگاه ما بیایند و از دانشجویان رشته تئاتر تست بگیرند و با نفرات برگزیده یک تئاتر را روی صحنه ببرند. ایشان از ما تست گرفتند و من جزو ۲۰نفر منتخب از بین بیش از حدود ۵۰۰دانشجو شدم و تئاتری را روی صحنه بردیم. این اولین حضور حرفهای من در تئاتر بود و سینماگران زیادی به دیدن تئاتر آمدند. از من برای بازی در یک سریال دعوت کردند و ماجرا از اینجا شروع شد. خیلی زود توانستم وارد دنیای بازیگری شوم، اما حدود پنج سال بنابر دلایلی از تئاتر و کلا بازیگری فاصله گرفتم تا این که در سال ۸۵ که با سریال … به دنیای بازیگری بازگشتم.
رفقای آتشنشان من
من در هر سه فصل سریال «۱۲۵» بازی کردم و حدود دو سال درگیر فیلمبرداری این سریال بودم؛ یعنی دو سال در بین آتشنشانهای عزیز زندگی کردیم و با آنها دوست شدیم. شناخت بسیاری از این عزیزان پیدا کردم. منش، مرام و خواستگاه خانوادگیشان را بهخوبی میشناسم و در حال حاضر هم کلی دوست آتشنشان دارم که با آنها در ارتباطم.
هنگام بازی در این سریال متوجه شدم آتشنشانها بدنهایی آماده و ورزیده دارند، اما من که نقش آتشنشان را بازی میکردم، توان و قدرت کارهایی را که آنها میکنند، نداشتم. همیشه به شوخی به آتشنشانها میگفتم که حتی پوشیدن چکمههایشان کار بزرگی است. (میخندد) با این که همهچیز در کار ما نمایشی بود و خطری تهدیدمان نمیکرد و جلوی دوربین بودیم، باز هم کار سخت بود؛ یعنی حتی ایفای نقش در قالب یک آتشنشان آنهم در امنیت کامل دشوار بود. کپسول آتشنشانی که روی دوشمان بود، حدود ۱۴کیلو وزن دارد. لباسهای آتشنشانها بسیار ضخیم و سنگین است. اتفاقا فیلمبرداریمان در تابستان بود و من هر بار این لباسها را میپوشیدم، حس میکردم الان است که غش کنم. (میخندد)
حادثه پلاسکو قلبم را فشرد
زندگی در کنار آتشنشانها باعث شد به نسبت خیلی از همکاران و مردم، این عزیزان را بیشتر بشناسم. شاید بهخاطر همین، حادثه پلاسکو بیشتر از دیگران مرا آزار داد و قلبم را فشرد. من حتی نتوانستم فیلمهایی را که از این حادثه در تلگرام پخش میشد، نگاه کنم و دل تماشای آن ویدئوها را نداشتم و در ظرفیت روحیام نبود.
بهترین تجربهام در بازیگری
در بین سریالهایی که بازی کردهام «رستگاران» را بیشتر دوست دارم. کلا وقتی پای آقای سیروس مقدم در میان باشد، خیالم راحت است. سریالهای ایشان هم از نظر داستان و فیلمنامه و هم از نظر انتخاب بازیگر در حد استاندارد است.
از جو سینما دور هستم
چون از جوهای سینمایی دور هستم، در سالهای اخیر پیشنهاد سینمایی نداشتهام، اما پیشنهاد بازی سریال زیاد بوده است. همه سعیام را میکنم که گزیدهکار باشم. نقش و داستان برایم مهم است و دوست ندارم نقشهایی را که بازی کردهام، تکرار کنم و مخاطب دلزده شود. بهخاطر همین نقشهای متفاوت را انتخاب میکنم.
در مورد تئاتر هم اوضاع مانند سینماست. چون خیلی با تئاتریها در ارتباط نیستم، ممکن است من به یادشان نباشم، اما هرازگاهی تئاتر هم بازی میکنم. دوست دارم در سالهای آینده خودم بهعنوان کارگردان، تئاتر روی صحنه ببرم.
طب سنتی را قبول دارم
اهل ورزش هستم، شنا و فوتبال بازی میکنم. پیادهروی جزو علایقم است و چون زیاد سفر میروم، زیاد هم پیادهروی میکنم و برای رسیدن به مقصدم اگر خیلی دور نباشد، از تاکسی و اتوبوس استفاده نمیکنم. به تغذیه سالم خیلی معتقدم. از چای ایرانی استفاده میکنم و در غذاهایم مطلقا از روغنهای نباتی استفاده نمیکنم. هرگز غذای بیرون و فستفود نمیخورم و اگر هم مجبور شوم بیرون از خانه غذا بخورم، نان سنگک و پنیر میخورم.
تغذیهام تحت نظر پزشک طب سنتی است و اصلا قرص نمیخورم. اگر هم بیمار شوم، به سراغ دکتر سنتی میروم که طبعشناس هستند و در این سالها خیلی به من کمک کردهاند و لطف داشتهاند. سالی یکی، دو بار زالو میاندازم، حجامت میکنم و از دمنوشها و عرقیجات گیاهی استفاده میکنم.
درونگرا هستم
با خیلی از بازیگران و سینماگران دوست هستم و خاطرات بسیار خوبی با آنها داشتهام، اما خیلی اهل رفتن به مهمانیها و مناسبات سینمایی نیستم. نمیخواهم بگویم این کارها خوب نیستند، ولی شخصیت من طوری است که بیشتر بهقولمعروف در حال خودم هستم. وقتی روحیه درونگرا باشد، نمیتوان بهزور برونگرا شد. (میخندد)
چرا از درودیوار عکس گذاشتی؟
خیلی اهل شبکههای اجتماعی نیستم و گاهی به صفحه اینستاگرام سر میزنم و کامنتها را میخوانم و در بعضی موارد به آنها جواب میدهم. سعی میکنم بیشتر در صفحهام عکسهایی از هنرهایی را که دوست دارم، بگذارم، اما فالوئرها مینویسند که چرا از خودت عکس نمیگذاری؟ چرا از درودیوار عکس گذاشتی. (میخندد) بهخاطر همین از خودم هم گاهی عکس میگذارم.
گشتوگذار با کدخدا
سفر را خیلی دوست دارم. گاهی تنها به سفر میروم و گاهی با دوستان و خانواده. البته وقتی هم تنها به سفر میروم، اصلا احساس تنهایی نمیکنم؛ چون مردم همیشه لطف دارند و من هم از بودن در بین مردم لذت میبرم. وقتی به سفر میروم دوست دارم به گوشهوکنار هر شهر و منطقهای سرک بکشم و همهجا را ببینم. واهمهای ندارم از این که در خانه کدخدا را بزنم. (میخندد) خیلی از این کارها کردهام و مثلا با کدخدای روستا سرزمینهایش و مناطق زیبای روستا را رفتهام و کلی از بودن در کنارشان کیف کردهام.
بدون موسیقی هرگز
بهخاطر شغلم و البته علایقی که دارم، خیلی فیلم و سریال میبینم و به تماشای تئاتر میروم. به موسیقی علاقه دارم و اصلا بدون موسیقی نمیتوانم زندگی کنم و مدام در خانهام نوای موسیقی شنیده میشود.
مستند درباره جنوب
دوست دارم مستندی درباره چابهار بسازم. صحبتهایی با مدیران منطقه آزاد داشتهام و امیدوارم بتوانم این مستند را بهزودی کلید بزنم. جنوب بسیار بکر و زیباست و من به نقاط مختلف آن بارها سفر کردهام. طبیعت جنوب جذاب و عجیب است و ظرفیت جذب گردشگر علاقهمند به اکوتوریسم دارد، اما آنچنانکه باید به این قضیه پرداختهنشده و مردم درباره بسیاری از جاذبههای گردشگری این منطقه اطلاعی ندارند.
از ۱۹سالگی مستقل شدم
از ۱۹سالگی یعنی همزمان با ورودم به دانشگاه مستقل شدم. بین تهران تا کرج راه زیادی نیست، اما شغل ما طوری است که تایم زمانی خاصی ندارد و بهخاطر همین ترجیح دادم در تهران ساکن شوم. ۱۶سال است که تنها زندگی میکنم و مستقلبودن را خیلی دوست دارم. حتی از دوران نوجوانی هم میدانستم که باید زندگی مستقلی داشته باشم. از این که روی پای خودم بایستم و کارهایم را خودم انجام دهم، لذت میبرم.
بهترین دوستان من
بهترین دوستانم مادر، پدر و برادرهایم هستند. در جو خانواده حال خیلی خوبی دارم و مدام به دیدنشان میروم. دو برادرزاده به نام نوشیکا و یکتا دارم که بسیار شیرین هستند و دوستشان دارم.
خاطره خوب من…
در سری اول سریال «۱۲۵» قرار بود نقشی که بازی میکنم؛ یعنی علیرضا بذرافشان در قسمت ششم بهخاطر ناراحتی قلبی از آتشنشانی خداحافظی کند. روزی هم که برای قرارداد رفته بودم، به من گفتند کاراکتری که قرار است بازی کنم، در شش قسمت اول سریال حضور دارد.
وقتی فیلمبرداری شروع شد، احساس کردم عوامل سریال و دوستان دستاندرکار از بازیام خیلی راضی هستند و شخصیت علیرضا را دوست دارند. تا این که سریال به قسمت هفتم رسید و من متوجه شدم هنوز در سریال نقش دارم. از دوستان پرسوجو کردم که ماجرا چیست؟ و جواب دادند که آقای افخمی و عوامل سریال خیلی از این نقش و بازی من خوششان آمده و دلشان نمیآید این کاراکتر را حذف کنند و میخواهند با تمهیداتی در فیلمنامه این شخصیت را در سریال نگهدارند. من خیلی خوشحال شدم و استقبال کردم. یادم هست وقتی فیلمنامههای جدید نوشته میشد، از صمیم قلب خوشحال میشدم که هنوز نقش دارم.