images.jpg486
سعی کنید برای شادبودن و شادی کردن برای خودتان اصول و قوانینی وضع کنید و افراط و تفریط در آن خودداری کنید و اعتدال را رعایت کنید حریم خود را در زمینه خندیدن با دیگران و اطرافیان حفظ کنید و اجازه ندهید شخصیتتان در این زمینه زیر سوال برود!

در مسیر زندگی هر انسانی، موانعی وجود دارد که باید قبل از رسیدن به این موانع سرعت را پایین آورد و آهسته از روی آنها رد شد.

اما در این جاده انسان‌هایی نیز وجود دارند که وقتی با مانع برخورد می‌کنند، نه تنها سرعت شان را پایین نمی‌آورند که با تمام وجود سعی می‌کنند از روی آن رد ‌شوند و بعد از عبور احتمالی هم کلی هم می‌خندند و از کارشان لذت می‌برند. برعکس افرادی هم هستند که توی مسیر صاف نیز دلهره دست‌انداز دارند و با جدیت تمام حواس شان هست که نکند اتفاقی پیش‌بینی نشده برایشان رخ دهد. این موانع می‌تواند مرز میان دو نسل از آدمها را نشان دهد: نسل جوان و نسل بزرگسال که از شادی، هیجان و لذت بردن برداشت‌های متفاوتی دارند.

تعریف شادی
هر یک از ما در برخورد با موضوعی چون شادی برداشت‌های متفاوتی داریم. یکی به رفتاری خوشحال کننده از سوی دوستان خود فکر می‌کند و دیگری از مسافرت دلخواه خویش حرف می‌زند. یکی خاطر پدر و مادرش را می‌خواهد و دیگری ملاک‌های مادی را شرط شادی بیشتر می‌داند.
مطهره، متولد 74 و دانشجوی میکروبیولوژی می‌گوید: «شادی… یعنی… همین الان خوشم. شادی و شاد بودن یعنی از همه چیز می‌توان سوژه‌ای برای شادی پیدا کرد. یعنی نادیده گرفتن سختی‌ها.»
علی، متولد 72، دانشجوی زیست‌عمومی نیز می‌گوید: «شاد بودن در بین نسل ما یعنی از یک فضای سنگین و خشک با خلاقیتی که مختص نسل خودمان است، یک فضای راحت تر ساخت. شادی دردنیای ما رمز و رموز خودش را دارد که ما دهه هفتادی‌ها آن را خوب می‌فهمیم‌.» وی در ادامه توضیح می‌دهد: «یکی از رمزهای شاد بودن در ادبیات ما این است که تعصب و سرسختی را کنار بگذاریم و از موضوعات اطراف زندگی مان لذت ببریم.»
فریده، متولد 75، دانشجوی ترم اول بیوشیمی: «شادی یعنی به دنیا مثل یک فاجعه نگاه نکنی و درک این نکته که زندگی شیرین‌تر از این حرفهاست. من خیلی به زندگی با دید مثبت نگاه می‌کنم. وقتی این رشته را قبول شدم اطرافیانم می‌گفتند نرو آینده ندارد، اما من به حرف‌های ناامیدکننده بهایی ندادم و حاضر نشدم یک‌سال دیگر پشت کنکور بمانم.»
طبق نظریه تکامل یافته روانشناسی ساختار شخصیت انسان به سه بخش(کودک، بالغ و والد) تقسیم می‌شود. بخش کودک هر فرد است که احساسات، هیجانات، عواطف، شادی و شادمانی را درک می‌کند. حالا اگر این کودک درون را با بایدها و نبایدها محدود و او را موظف به رعایت یک‌سری رفتارها کنیم از موقعیت‌های شاد برداشت هایی که با هنجارهای آموزش داده به آن سازگار است، ارائه می‌دهد.

درک متقابل
از چند جوان می‌پرسم به نظرتان بزرگ‌ترها شادی شما را درک می‌کنند؟ آیا می‌دانید آنها به شادی‌های شما به چه دیدی نگاه می‌کنند؟ سامان، دانش آموز متولد 77، پاسخ می‌دهد: بین ما و بزرگترها درک متقابلی از شادی نیست و خیلی برای ما مهم نیست که در موردمان چه‌جوری فکر می‌کنند، تازه زمانی که با واکنش‌هایشان در مورد رفتارهای شاد خودمان مواجه می‌شویم برای دوستانمان از واکنش‌های بهت زده آنها برای هم تعریف می‌کنیم. این حس داشتن یک دنیای منحصر ‌به فرد که درکش برای بزرگترها دشوار است خیلی هیجان آور است. این تفاوت ما با بقیه است حتی از مسائلی که به نظر بقیه جدی است می‌توانیم به راحتی، لحظه‌ای برای شاد بودن بسازیم.
خانم دکتر بصیر روانشناس در مورد درک متقابل بزرگسالان و جوانان و ساختن یک دنیای شاد مشترک معتقد است: بزرگسالانی که والدین یک جوان هستند، هر روز با بعد واقعی مشکلات زندگی مادی روبه‌رو می‌شوند و به نوعی سپر بلای جوانشان‌اند تا او بهتر و شادتر زندگی کند، آنها تجربیاتی تلخ در دنیای واقعی دارند که دریافت آنها را از شادی عوض کرده است، اگر بخواهم منصفانه قضاوت کنم، این جوان‌ها هستند که عمق مسأله را نمی‌دانند و والدینشان را متهم به درک نکردن می‌کنند، در صورتی که والدینشان آنها را درک می‌کنند زیرا خودشان هم این دوره را طی کرده‌اند. اما اگر می‌خواهند جلوی یک‌سری شادی‌های آنها را بگیرند و با آن برخورد می‌کنند، به این دلیل است که نگران آنها و توان برخوردشان با مسائل جدی در زندگی آینده شان هستند.

شوخی، شوخی با همه چیز هم شوخی؟!
هر بار که به این موضوع برمی گردیم با سویه هایی از فاصله هایی مواجه می‌شویم که در برخی موارد از گونه‌ای رفتارهای منفی نیز حکایت می‌کند. رفتارهایی که برخی جوانان از آن تبعیت کرده و متأثر از آن چیزی را جدی نمی‌گیرند یا با پرهیز از امور جدی، رفتارهای خود را ادامه می‌دهند. رفتارهایی که هانیه، متولد 76 از آنها دفاع می‌کند و با اصرار بر فاصله با رخدادهای غمگین زندگی از نیاز به شادی برای تحمل شرایط سخن می‌گوید. پرهیز از فضای جدی اما زمانی نگران کننده می‌شود که به اسم این فاصله، متوجه موقعیتی که در آن قرار گرفته ایم نباشیم و رفتاری به دور از احترام داشته باشیم. همچون لحظه‌ای که مراسم سوگواری فردی به جای همدردی با بازماندگان بگوییم و بخندیم. اینجا دیگر موضوع احترام گذاشتن به بازماندگان آن فرد مطرح است، همه افراد در چنین مکانی جمع شده‌اند که ادای احترام و همدردی با نزدیکان داشته باشند، اما شما با خنده‌هایتان نوعی بی‌احترامی به صاحبان عزا می‌کنید.

شادی کاذب
شاد بودن و خندیدن دو نوع است. شادی ذاتی و درونی که از اعماق وجود احساسی افراد شکل می‌گیرد و در پی آزار فردی یا موقعیتی نیست. دیگری شادی کاذبانه که در پی ریشخند کردن فردی یا موقعیتی است. اغلب جوان‌ها معتقدند: «این شوخی کاذبانه بعد جدا ناپذیر و هیجان انگیز شادی است که می‌شود ساعت‌ها با آن سرگرم بود. اکثر آنها شادی را یک سرگرمی و بهانه‌ای برای وقت گذراندن می‌دانند که باید خط قرمزها را شکست تا سوژه‌های تازه‌ای برای خندیدن یافت.»
فردیت و جنسیت نسبت به دیگر مسائل و ارزش‌های عمومی، دو فاکتور مهم زندگی اکثر جوانان دهه هفتاد است. بیشتر جوانان این نسل، قانون متکی بر قدرت عمودی را قبول ندارند و به علت کم فرزندی از رفاه بیشتری برخوردارند. حالا با این مشخصه‌های کلی که از این نسل گفتم باید در مورد رسیدن به مرز شوخی و جدی پیش‌بینی کرد؛ تا این افراد به دنیا، جهان‌شمول و جمعی نگاه نکنند، فردیت را کنار نگذارند و قدرت عمودی که افراد را در جامعه منضبط می‌کند، نپذیرند به مرز جدیت نزدیک نمی‌شوند.

به دور از افراط و تفریط
توی مَثَل‌های فرهنگ عامیانه همیشه این مَثَل زبانزد خاص و عام بوده که جوان به جرز دیوار هم می‌خندد. شاد بودن و با دید متفاوت‌تری به مسائل نگاه کردن خاصیت دوران جوانی است و به قول شمس: «دلی را کز آسمان دایره افلاک بزرگتر، فراخ‌تر، لطیف‌تر و روشن‌ تر است بدان اندیشه و وسوسه چرا باید تنگ داشتن و عالم خوش را بر خود زندان کردن.» شاد بودن یک هنر است البته به شرطی که گامی به افراط وگامی از آن‌ور به تفریط نرود.

مرز کجاست؟
از دکتر مهدی منتظرقائم جامعه‌شناس در مورد مرز بین جدیت و شوخی در نسل جوان دهه هفتادی سؤال می‌پرسم و از وی می‌خواهم که توضیح دهد که این نسل جوان کی و کجا وارد دنیایی جدی می‌شود، وی می‌گوید: «فردیت و جنسیت نسبت به دیگر مسائل و ارزش‌های عمومی، دو فاکتور مهم زندگی اکثر جوانان دهه هفتاد است. بیشتر جوانان این نسل، قانون متکی بر قدرت عمودی را قبول ندارند و به علت کم فرزندی از رفاه بیشتری برخوردارند. حالا با این مشخصه‌های کلی که از این نسل گفتم باید در مورد رسیدن به مرز شوخی و جدی پیش‌بینی کرد؛ تا این افراد به دنیا، جهان‌شمول و جمعی نگاه نکنند، فردیت را کنار نگذارند و قدرت عمودی که افراد را در جامعه منضبط می‌کند، نپذیرند به مرز جدیت نزدیک نمی‌شوند. به قول بزرگان، سختی‌های زندگی مرد ساز است اما جوانان این نسل به علت کم فرزندی مالک همه دارایی والدین خود هستند و از یک رفاه نسبی برخوردارند، نسلی که سختی نکشد بینش‌اش عمق پیدا نمی‌کند و در شوخی‌های سطحی می‌ماند.

بدون ‌شک برای اغلب این نسل مسائل درون نسلی خودشان که زاییده خرده فرهنگشان است مهم و جدی تلقی می‌شود، اما مسائل بیرون نسلی که می‌تواند روی سرنوشت جامعه تأثیرگذار باشد خیلی برایشان اهمیتی ندارد. اگر دقیق بخواهم مرز شوخی و جدیت در بین نسل جوان را برایتان مشخص کنم، آنجاست که جوان از دنیای فانتزی و شاد فاصله می‌گیرد و برای یافتن کار، تشکیل زندگی و ساختن هویتش در جامعه شروع به فعالیت می‌کند و به قولی سرش به سنگ محک زندگی می‌خورد.»
ایران جوان