گاهی اوقات لازم است اجازه دهید فرزندتان اتفاقات و حوادث را تجربه کند و بتواند روی پای خود بایستد و توان مقابله با آنان را در خود پیدا کند با اصرار مداوم والدین بر مراقبت از فرزندان آن ها وابسته تر خواهند شد و اعتماد به نفسس کمتری در آنان خواهیم دید
با حمایت بیش از اندازه کودکانی پر توقع بار میآوریم که انتظاردارند دیگران همیشه کارهای آنها را انجام دهند و این با حس استقلال و قدرت و توانمندی کودک منافات دارد. اولی با اعتماد بهنفس و پیشفرض اینکه کارهای من وظیفه دیگران است کار را به دیگران میسپارد در حالی که دومی بیحرف و بحثی کارهایش را خود انجام میدهد. دسته اول کودکانی هستند که حمایت زیادی دریافت کردهاند و دسته دوم کودکانی هستند که وقتی زمین خوردهاند والدین اجازه دادهاند بلند شوند و دوباره راه بروند.
دخترک کوچک دارد بازی میکند. عروسکش را گرفته و دور حوض کوچک خانه قدیمی مادربزرگ میدود. ناگهان تعادلش را از دست میدهد و به درخت برخورد میکند و روی زمین مینشیند.
در حیاط کسی نیست به همین دلیل دخترک بلند گریه سر میدهد. چندان که مادر از اتاق بیرون میآید و او را از زمین بلند میکند و بعد دوتایی درخت را میزنند تا دل بچه خنک شود.
در خانهای دیگر پسر کوچولوی مامان دارد با بچههای خانواده خالهبازی میکند. مامان و خاله هم دارند مثلا با هم حرف میزنند، اما تمام هوش و حواس مامان معطوف به بچههاست. او با شش دانگ حواسش مراقب است که به کودکش ظلم نکنند، مبادا اسباببازی دلش بخواهد و به او ندهند، مبادا به او زور بگویند و کتکش بزنند و مبادا… .
مامان هر چند دقیقه یکبار به بچهها تذکر میدهد و به نفع فرزندش جمع را مدیریت میکند و درواقع اصلا حواسش به حرفهای خواهرش نیست.
آنقدر این کار را ادامه میدهد که خواهر معترض میشود و میگوید: ای بابا! خواهرجان! ولکن بگذار بچهها بازیشان را بکنند. هرچه باشد با هم کنار میآیند. اما خواهرش میگوید: نه من نمیتوانم آنها را به حال خودشان بگذارم که به کودک من ظلم کنند. بچهام عقدهای میشود!
مرز بین حمایت و کنترل آنقدر کمرنگ و باریک است که اغلب ما نمیفهمیم که چه وقت از یکی وارد دیگری میشویم. فرق این دو نیز آنقدر زیاد است که یکی میتواند به کودک اعتماد بهنفس بدهد و دیگری میتواند همه اعتماد بهنفس کودک را از او بگیرد.
سهیلا عابدی، مشاور تربیتی کودک میگوید: مادران از همه چیز برای کنترل بیشتر استفاده میکنند: تشویق، تنبیه، احساس گناه القا کردن به کودک و ناتوان جلوه دادن خود ازجمله ابزارهایی است که با آن کودک را در قید و بند خود درمیآورند.
وی میافزاید: هرچقدر رسیدگی افراطی به کودک بیشتر باشد، توقع مادران از فرمانپذیری و درست بودن اعمال کودک بیشتر میشود، در حالی که کنترل دائمی سبب میشود کودک اعتماد بهنفس خود را از دست بدهد و در مواقع ضروری نتواند قدرت ریسک داشته باشد، ابتکار عمل و خلاقیت را به دست بگیرد و کلا کارآمدی کمتری خواهد داشت.
این روانشناس مسائل تربیتی معتقد است: کودکانی که اعتماد بهنفس نداشته باشند ممکن است حتی در بزرگسالی نیز به استقلال نرسند.
وی اعتقاد دارد با حمایت بیش از اندازه کودکانی پر توقع بار میآوریم که انتظاردارند دیگران همیشه کارهای آنها را انجام دهند و این با حس استقلال و قدرت و توانمندی کودک منافات دارد. اولی با اعتماد بهنفس و پیشفرض اینکه کارهای من وظیفه دیگران است کار را به دیگران میسپارد در حالی که دومی بیحرف و بحثی کارهایش را خود انجام میدهد. دسته اول کودکانی هستند که حمایت زیادی دریافت کردهاند و دسته دوم کودکانی هستند که وقتی زمین خوردهاند والدین اجازه دادهاند بلند شوند و دوباره راه بروند.
وی توصیه میکند: کودک خود را همانگونه که هست با همان توانمندیهایی که دارد بپذیرید و تنها به مسابقه دادن او با همسالانش تاکید نکنید و به دنبال یک قهرمان کامل نباشید. این کار کودک را تحت فشار قرار میدهد.
آموزش زندگی در خانواده
«ممنون که به زندگی ما تشریف آوردهاید. شما بفرمایید بر بالش تکیه کنید، ما هرچه برای شما لازم است فراهم میکنیم.»
کودک این شرایط مصنوعی را هیچ جای دنیا غیر از خانواده تجربه نخواهد کرد.
اگر شما هم یکی از آن خانوادههایی هستید که همه کارهای فرزند خود را بهعهده میگیرید به این امید که او درس بخواند و انسان موثری بشود خوب است بدانید رویه اشتباهی در پیش گرفتهاید.
عابدی در این باره میگوید: شیوه تربیتی فرزند باید به نحوی باشد که یک انسان توانمند طبق شرایط عادی زندگی تحویل جامعه دهید. نوجوانی که بتواند همه کارهای شخصیاش را خودش انجام دهد، در خانواده که به مثابه یک اجتماع کوچک است باید نقش و مسئولیت بپذیرد ضمن اینکه باید قادر باشد شرایط ارتقای فکری و توانمندی خود را نیز با درس خواندن و مطالعه و آموزش پدید آورد.
یعنی فرزند باید بیاموزد بین چندین بخش زندگی تعادل برقرار کند به نحوی که همه این بخشها همزمان پیش برود و به شکل اغراقآمیز به یک بخش نپردازد و از بخشهای دیگر غافل شود.
فرزندی که چنین تربیت شود، میتواند در جامعه نیز با دیگران تعامل کند و در شبکهای از ارتباطات موثر با جامعه خانواده و محیط کار قرار گیرد.
آماده برای ورود به جامعه
مرجان ـ ع 29 ساله دو پسر دارد که آنها را در یک محیط ایزوله بزرگ کرده است.در خانهای که هیچ چیز از واقعیات جامعه در آن دیده نمیشود. از تهدیدها و آسیبها چیزی به بچهها نمیگویند، آلودگی محیط، مراقبتهای جنسی و حریم خصوصی چیزی است که مرجان هیچوقت به بچهها نگفته است.
او از همان ابتدا آنها را با پیشوند آقا خطاب میکند و برایشان از ضمیر شما استفاده میکند و دیگر افراد خانواده نیز به تبع مادر و پدر آنها همین رفتار را با کودکان داشتهاند اما اکنون که وقت مدرسه رفتن یکی و پیش دبستانی دیگری است، دل مادر مثل سیر و سرکه میجوشد.
او میگوید: خیلی از بچهها بی تربیت هستند و کارهای زشتی میکنند. من هرگز نگذاشتهام که فرزندانم با کسی رفت و آمد داشته باشند و دوستی کنند. خیلی از بچهها در مدرسه رفتار مناسبی ندارند، حضور بچههای بزرگتر در مدرسه چیزی است که همیشه مرا به دلشوره میاندازد. حس میکنم امنیت و حرمت فرزندانم بهشدت به خطر میافتد. برای آنها نگرانم.
متخصصان تربیتی توصیه میکنند فرزندان خود را برای مواجهه با خطرات احتمالی موجود در جامعه و مدرسه و محیطهای عمومی آماده کنید.
کودک باید بداند که همیشه احتمال خطر وجود دارد و روش مراقبت از خود را نیز قبل از ورود به جامعه آموخته باشد. این کار او را از آسیبپذیر بودن حفظ میکند.
جدال کودکان با یکدیگر و کنش و واکنشهایی که در مهدکودک و مدرسه تجربه میکنند، تاجایی که سلامتیشان را به خطر نیندازد و تحت نظر مربیان صورت گیرد خطرساز نیست و آنان را برای مبارزهای به نام زندگی آماده میکند.
به فرزندانتان راه مراقبت از خود را بیاموزید، ولی آنها را نترسانید. به او راهحل نشان دهید و بگذارید بداند در صورت لزوم به کمکش میآیید.
دخالت والدین فقط وقتی ضروری است که کودک و نوجوان خود قادر به حال مشکلشان و اتخاذ تصمیم درست نباشند.بگذارید فرزندان شما بعد از آموزش مناسب در جامعه با دیگر انسانها تعامل کنند. لزومی ندارد از این موضوع بترسید.
اگر میخواهید فرزندان متکی به نفس داشته باشید اول روی اعتماد بهنفس خود کار کنید و بگذارید فرزندانتان از شما الگو بگیرند.
چاردیواری ضمیمه روزنامه جام جم