میانسالی چه دورانی است و این افراد چه روحیات و خلقیاتی دارند دوره میانسالی و سالمندی چه تفاوت هایی با هم دارند چگونه می توانیم از آسیب های مختلف روحی و روانی در این دوران پیشگیری کنیم روانشناسان چه توصیه های مفیدی برای این قشر از جامعه دارند
امروزه اغلب افراد در سنین آغاز میانسالی دچار افسردگی هستند، آن هم به این دلیل که در بین میانسالان جامعه کم نیستند افرادی که نه ازدواج کردند و نه توانستهاند برای خود شغلی ایجاد کنند. این نارساییها در افراد زمینههای بروز بحران را ایجاد میکند. براساس آمار هماکنون پنج میلیون فارغالتحصیل دانشگاهی بیکار در کشور در سنین میانسالی به سر میبرند. در واقع اگر در جامعه از پتانسیل این افراد بهره برده نشود، به دلیل اغماضی که صورت گرفته است، جامعه متحمل صدمههای گوناگونی میشود. در اصل بار جامعه در ابعاد مختلف اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و… بر دوش میانسالان است، اما باید بررسی کرد که آیا مسئولان و دستاندرکاران جامعه آنطور که باید به این قشر توجه کردهاند؟
امیرمحمود حریرچی- مددکار اجتماعی و استاد دانشگاه نوشت: امروزه با توجه به اینکه جمعیت عظیمی در کشور ما در سنین میانسالی قرار دارند باید شرایط نیز برای زندگی بهتر آنها ایجاد شود. بنابر تعاریف مردمشناسی افراد در سنین 30 تا 60 سالگی در دوره میانسالی به سر میبرند. این دوره اوج فعالیت و تلاش افراد است. مقدمات زندگی هر کسی در دوره جوانی فراهم میشود و در سنین میانسالی باید بتواند آن را کامل کند. افراد در سنین قبل از میانسالی باید تشکیل خانواده داده و صاحب فرزند شوند. در زمینه توسعه کاری نیز باید اقدامهای اساسی انجام داده و بتوانند از تحصیلات خود بهره مند شوند. در واقع توسعه عمومی کشور بر عهده میانسالان جامعه است. در واقع مسئولیت رشد هر کشوری در زمینههای مختلف برعهده میانسالان آن جامعه است. حال در این شرایط کنونی کشور این پرسش مطرح است که آیا در کشور ما زمینههای پیشرفت و شکوفایی در سنین میانسالی فراهم شده است؟ آیا نسل جوان دیروز جامعه ما که امروز به سنین میانسالی رسیدهاند توانستهاند با توجه به شرایط اقتصادی تشکیل خانواده بدهند؟ وضعیت کسب مهارت و شغل آنها به چه نحوی است؟ با یک بررسی اجمالی میتوان میزان بهکارگیری این افراد را در زمینههای مختلف مورد بررسی قرار داد و به این پرسش پاسخ داد که آیا این افراد بنابر مهارت و شرایط خود توانستهاند به شغل مطلوب دست یابند؟ اگر هر یک از افراد قبل از سنین میانسالی نتوانستهاند به این نیازها پاسخ دهند زمینههای افسردگی در آنها ایجاد شده است.
افسردگی در میانسالان بیداد میکند
امروزه اغلب افراد در سنین آغاز میانسالی دچار افسردگی هستند، آن هم به این دلیل که در بین میانسالان جامعه کم نیستند افرادی که نه ازدواج کردند و نه توانستهاند برای خود شغلی ایجاد کنند. این نارساییها در افراد زمینههای بروز بحران را ایجاد میکند. براساس آمار هماکنون پنج میلیون فارغالتحصیل دانشگاهی بیکار در کشور در سنین میانسالی به سر میبرند. در واقع اگر در جامعه از پتانسیل این افراد بهره برده نشود، به دلیل اغماضی که صورت گرفته است، جامعه متحمل صدمههای گوناگونی میشود. در اصل بار جامعه در ابعاد مختلف اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و… بر دوش میانسالان است، اما باید بررسی کرد که آیا مسئولان و دستاندرکاران جامعه آنطور که باید به این قشر توجه کردهاند؟ بنابر تعریفهای جامعهشناسی قشر میانسال در هر جامعهای سرمایه اجتماعی آن جامعه محسوب میشوند، اما در کشور ما با بیتوجهی به نیازهای این گروه بالطبع سرمایههای اجتماعی نیز هدر میرود. با توجه به شرایط کنونی هماکنون برخی از میانسالان افسوس وضعیت بزرگسالان را میخورند و این شرایط با وجود قشر تحصیلکرده و کارآمد میانسالان جامعه جای تاسف است. این موضوع باید در مراکز علمی کشور مورد بررسی قرار گیرد و به این ترتیب باید به چرایی بروز چنین طرز فکری پرداخته شود. در اصل این نوع طرز تفکر با افق چشمانداز 1404 کشور مغایرت دارد.
مهاجرت میانسالان، افسوسی شگرف
هماکنون مهاجرت میانسالان تحصیلکرده در کشور بیشترین فراوانی را در بین دیگر مهاجرتها به خود اختصاص داده است. انگار در این شرایط مسئولان به فکر ایجاد اشتغال برای فعالیت میانسالان تحصیلکرده جامعه نیستند. هماکنون اغلب مهاجران از کشور بالای 30 سال و تحصیلکردههای جامعه هستند. این افراد در کشور به دلیل عدم وجود شرایط مناسب و درک شرایطشان از کشور مهاجرت میکنند و آنها در کشور دیگر به یک نیروی کار پرتلاش و کارا تبدیل میشوند. این در حالی است که با ایجاد شرایط مطلوب باید بتوان از شرایط این افراد در کشور بهره برد. متاسفانه هماکنون از قشر میانسالان جامعه آنطور که باید و شاید استفاده نمیشود و با توجه به شرایط موجود آنها نیز مهاجرت را بهترین گزینه برای خلاصی از وضعیت کنونی میدانند. متاسفانه از سوی مجامع علمی کشور به غلط برای این شرایط واژه فرار مغزها به کار برده میشود، این در شرایطی است که باید زمینههای بررسی جاذبههای کشور مقصد و دافعههای کشور مبدا برای مهاجرت نخبگان بررسی شود. برای مثال در کشور ما انجمن نخبگان برای رسیدگی به وضعیت این قشر تشکیل شده است، اما متاسفانه فعالیتهای این انجمن فقط در حد برگزاری مسافرتهای سیاحتی خلاصه میشود. متاسفانه تاکنون حمایت خاصی از نخبگان جامعه انجام نشده است، با توجه به اینکه اغلب این افراد در سنین میانسالی هستند و هریک از آنها از قابلیتهای ارزندهای برخوردار هستند، اما شرایط برای حضور آنها فراهم نشده است؛ این افراد در شرایط موجود نتوانستهاند به اشتغال مطلوب و درخور خود دست یابند و به نسبت مهاجرت را تنها گزینه برای خلاصی از وضعیت کنونی انتخاب کردهاند. مسئولان و سازمانهای ذیربط باید شرایطی را فراهم کنند تا بتوانند از پتانسیل این افراد بهرهمند شوند، اما متاسفانه تاکنون از سوی سازمانهای مربوطه هیچگونه اقدامی مبنی بر اهمیت دادن به خواستههای این افراد مشاهده نشده است. با توجه به اینکه در برنامهریزیهای مختلف زمینههای بهرهگیری از پتانسیل میانسالان عنوان شده است، اما در عمل هیچگونه خروجی از این برنامهریزیها را شاهد نیستیم. این در حالی است که از سوی دولت، در دورههای مختلف، برای تحصیل و کسب مهارت هر یک از جوانان کشور هزینه شده است و در این صورت توجه به نیازهای این قشر نتیجهای جز هدررفت انرژی کشور و از دست دادن نیروی پویا را به همراه نخواهد داشت.
میانسالی، دوره طلایی زندگی هر فرد
نگرش و شخصیت افراد نیز در این دوران باید از برونگرایی به درونگرایی تغییر یابد. دلبستگیهای ما نیز باید از مسائل جسمانی و مادی به مسائل معنوی، فلسفی و شهودی، تغییر کند. یک جانبه بودن شخصیت باید جای خود را به توازن بین همه جنبههای شخصیت بدهد. بنابراین در میانسالی فرایند تحقق بخشیدن به خود یا شکوفا کردن آن باید به طور طبیعی آغاز شود. در این شرایط اگر در یکپارچه کردن ناهوشیار با هوشیار موفق عمل شود، به نسبت در موقعیت دستیابی به سطح جدیدی از سلامتی روانی مثبت نیز قرار خواهیم گرفت. در اصل میانسالی اوج پویایی و پختگی شخصیت هر یک از افراد محسوب میشود و به این ترتیب میتوان از این دوران به عنوان یک دوره طلایی در زندگی هر فرد یاد کرد.
روزنامه آرمان