در تجربه های بشری مواردی که دلیل بر احساس محض باشد خیلی کم دیده می شود. وقتی انسان صدای عجیب و ناآشنایی می شنود می کوشد آن را با مورد مشابه و آشنایی مربوط سازد. اگر شیء کاملا بیگانه ای را ببینید به گونه ای ناخودآگاه کوشش می کنید آن را با شکل و صورت آشنایی که قبلا دیده اید ارتباط دهید. نزدیکترین حالت به خالص ترین احساس آن لحظه ای است که کور مادرزادی بینایی خود را باز می یابد و رنگ خاصی را مشاهده می کند.
هیچ یک از ما نمی تواند به شیئی نظر بیفکند صدایی بشنود یا غذایی بچشد و احساس بینایی، شنوایی، چشایی خود را با تجربه های گذشته پیوند ندهد. در هر سنی که باشیم تجربه های حسی گذشته ما زیربنای ادراک ما را تشکیل می دهند. یک کودک شیرخواره وقتی پرتقالی را می بیند تصور می کند که یک توپ رنگی است و باید با آن بازی کند. اگر به یک ایرانی تصویر نان سنگک، تافتون یا بربری را نشان بدهیم و از او بپرسیم این چیست؟ بی درنگ خواهد گفت نان. اما اگر این تصویرها را به یک انگلیسی، فرانسوی یا آلمانی که هرگز به ایران مسافرت نکرده اند نشان بدهیم کمتر اتفاق می افتد که آنها را نان بنامند. زیرا آنها نان را به شکل دیگری می شناسند. امانوئل کانت فیلسوف نامور آلمانی در زمینه ادراک بینایی معتقد است که ما اشیاء را نه آن گونه که هستند بلکه به گونه ای که ما خود هستیم می بینیم به سخن دیگر ادراک ما از وضع موجود بر حسب تجربه های گذشته ما حاصل می گردد.
بنابراین آنچه را در هر زمان معینی ادراک می کنیم نه تنها به ماهیت محرک موجود بلکه به زمینه، محیط، وضع ظاهر، تجربه های حسی قبلی، احساس ما در همان لحظه، پیشداوری های کلی، گرایشها، نگرشها و مقصود و منظور ما نیز بستگی دارد.
این مطلب اختصاصی سایت دکتر سلام می باشد استفاده از آن فقط با ذکر منبع مجاز می باشد