با چه روش هایی می توانیم حس تنفر را از خود دور کنیم و مانع تاثیر آن روی روح و وران خود شویم با چه روش هایی می توان مانع این امر شد و روانشناسان چه توصیه هایی به افرادی که تنفر و کینه همه وجودشان را فراگرفته است دارند
تنفر، واژه ای آشنا که احتمالا همه ی ما آن را در گفت و گو های روزمره خود به کار می بریم. گاهی تنفر از یک مکان، زمان، شی و یا حتی یک فرد می تواند تعادل حالات روحی و روانی ما را به هم بریزد. احتمالا همه ی ما تلاش می کنیم از آن موقعیت دور شویم و یا با رفتارهای خود حس بد خود را به فرد مقابل منتقل خواهیم کرد.
یک روانشناس می گوید: در تنفر حتما تجربه ی قبلی وجود دارد و افراد با اولین برخورد این حس را نخواهند داشت.
علی اکبر ارجمندنیا، معاون دانشجویی فرهنگی دانشکده روانشناسی دانشگاه تهران در گفت وگو با خبرنگار شفقنا زندگی ادامه داد: تنفر یک هیجان منفی است. افرادی که دائما این حس را تجربه می کنند افراد جراتمندی نیستند و عموما دارای مشکلات جسمی متعدد مانند درد در ناحیه قلب، معده و یا مشکلات گوارشی می شوند.
در ادامه متن کامل مصاحبه را می خوانید:
-ریشه های تنفر کجاست؟ آیا می توانیم آن را ریشه ذاتی در فرد بدانیم یا نه ؟
ارجمندنیا: تنفر یکی از هیجانات نوع بشر محسوب می شود که کارکردهایی دارد به این معنا که وقتی انسان با یک محرک ناخوشایند مواجه شود برای اجتناب از آسیب روحی روانی از آن محرک متنفر می شود. من تنفر را یک هیجان تلقی می کنم که در همه ی افراد وجود داد ولی شدت و ضعف آن ناشی از تجارب محیطی، نوع پرورش، محیط خانوادگی که فرد در آن رشد کرده و به طور کلی تاریخچه فرد، در شدت و ضعف آن متاثر است. بنابراین می تواند در همه ی افراد وجود داشته باشد اما می توان به گونه ای رفتار کرد که نفرتی در وجودشان شکل نگیرد و یا اینکه در صورت شکل گیری آن را مدیریت کرد.
– آیا تبعات تنفر الزاما منفی است و یا وجود آن می تواند لازمه زندگی اجتماعی و فردی شخص باشد؟
ارجمندنیا- تبعات آن منفی است و جزو هیجان منفی محسوب می شود. عموما این هیجانات منفی آسیب زا هستند و مشکلات جسمی را هم برای شخص ایجاد می کند معمولا افرادی که نفرت زیادی در وجودشان است مشکلات جسمی و فیزیولوژیکی زیادی دارند به طور مثال تپش قلب بیشتر، افزایش تعرق و برانگیختگی و یا حتی مشکلات گوارشی بیشتری را هم تجربه می کنند به همین دلیل باید این هیجان را کنترل و به حداقل رساند.
– آیا خشم رابطه ای با تنفر دارد؟ به این معنی که ما الزاما وقتی نسبت به کسی خشمگین می شویم از او نفرت پیدا میکنیم؟
ارجمندنیا- زمانی خشم تبدیل به نفرت می شود که نتوانیم رفتار متناسب با هیجان خشم را از خودمان بروز دهیم. نتیجه طبیعی و قهری خشم عصبانیت، پرخاشگری و برخورد با محرکی که انسان را خشمگین کرده است به طور کلی گفته می شود اگر انسان ها از دو مکانیزم گریز و ستیز نتوانند خوب استفاده کنند (یعنی نتوانند هم زمان هم فرار و هم رویکرد سازنده ای با آن داشته باشند ) دچار موقعیت نفرت می شوند؛ به همین دلیل نفرت و خشم را باید دو مساله متفاوت بدانیم. خشم می تواند پیامدهای رفتاری مشخص داشته باشد ولی نفرت پیامد مشخص بیرونی ندارد از طرف دیگر تبعات نفرت درون ریخت است ولی تبعات خشم برون ریخت است به همین دلیل فرد دچار آسیب های روانی و جسمی می شود چرا که نمی تواند سازنده برون ریزی کند البته این یکی از تفاوت ها برای تمیز قایل شدن بین خشم و نفرت است.
یکی دیگر از مولفه ها این است که ممکن است از شی و یا فردی در لحظه ای خشمگین شویم که هیچ نوع سابقه ی آشنایی با آن موضوع، شخص و یا آن موقعیت نداشته اید ولی نفرت معمولا در مورد موضوعاتی اتفاق می افتد که سابقه، ذهنیت و یا تجربه قبلی در مورد موضوع وجود دارد بنابراین موضوع مورد نفرت موضوعی نیست که دفعتا با آن مواجه شده باشیم و حتما تجربه ی قبلی وجود دارد ولی درمورد خشم این گونه نیست.
– آیا دسته بندی در موضوع نفرت وجود دارد؟
ارجمندنیا- در اصل می توانیم نفرت را بر حسب موضوع دسته بندی کنیم مثلا نفرت نسبت به افراد (انسان ها)، اشیاء ، زمان و مکان، البته می توان روی طیف هم قرار داد از نفرت کم تا نفرت زیاد که در این راه دسته بندی وجود ندارد.
– نفرت بعضی افراد نسبت به اشخاص با رویکرد نژادی، زبانی، قومی و غیره چگونه شکل می گیرد؟
ارجمندنیا- این گونه از تصورات به نام تصورات غالبی یا کلیشه ای معروف هستند البته نقطه اشتراکی بین این تصورات و تنفر وجود دارد که هم زمانی است یعنی وقتی ما از موضوعی نفرت پیدا می کنیم هم زمان با احساس ناخوشایند قبلی است برای باورهای غالبی هم همین گونه است یعنی وقتی ما تجربه ای داریم یا تجربه ای را شنیده ایم باعث می شود که تفکرات غالبی هم شکل بگیرند این تفکرات عموما درست نیستند چرا که براساس داده ها ی کافی تنظیم نشده اند و صرفا براساس اطلاعات ناقص هستند به همین دلیل تفکرات نسبت به نژاد ها و قومیت ها از این دسته هستند.
تفاوت دیگر این است که نفرت کاملا فردی است و از فردی به فردی دیگر کاملا متفاوت است ولی تصورات غالبی مشترک بین یک گروه و یا جامعه است.
– علت چیست؟
ارجمندنیا- از نگاه فردی شکل گیری تصورات غالبی، اضطراب را در وجود فرد کاهش می دهد یعنی وقتی ما اتهامی را به فرد و یا گروهی می زنیم از نظر فردی احساس آرامش می کنیم. در مرحله بعد به ذهنیت افرادی که در یک جامعه زندگی می کنند هم بر می گردد چرا که سعی می کنند برای پذیرش راحت تر در قوم و یا گروه، خود را با نگاه جمعی تطبیق می دهند به همین دلیل به صورت ناخودآگاه تصورات غالبی گروه را می پذیرند که در طولانی مدت ممکن است غیر سازنده باشد ولی در کوتا مدت برایشان فوایدی مانند پذیرش در گروه، اجتماع و هم نوایی داشته باشند در مقابل افرادی هم در مقابل این تصورات غالبی می ایستند و در کوتاه مدت دچار مشکلات روانشناختی می شوند چرا که تنش ناشی از فشار جمع را به اجبار تحمل کرده اند.
البته روی دیگر سکه این است گاهی تفکری نسبت به قومی شکل می گیرد که براساس داده های کافی است یعنی وقتی به صورت مرتب نژادی در حال کارهای غیر اخلاقی و قانونی هستند شکل گیری تفکرات را نسبت به آن گروه دیگر نمی توان نام تصورات غالب گذاشت به این خاطر که ادله کافی برای وجود تفکر وجود دارد به همین دلیل تبدیل به تفکر سالم می شود و البته تمیز بین این ها هم کار سختی است.
– چگونه می توان از نفرت رها شد و یا در پرورش نسل و تربیت نسل کمک کرد که این هیجان ایجاد نشود؟
ارجمندنیا- در دو موقعیت این کار را انجام پذیر است که یکی پیشگیری است. رعایت عدالت بین افراد مخصوصا فرزندان و دور شدن از نفرت در رفتار بزرگترها می تواند به کودک کمک کند تا در بستری سالم رشد کند و یاد می گیرد که با هیجانات مثبت خود زندگی کند اما اگر کودک الگوهایی را در اطراف خود می بیند که رفتارهای حاوی از تنفر و با هیجانات منفی است طبیعی است که تاثیرگذار خواهد بود.
نفرت انرژی منفی ایجاد می کند و این انرژی سلامتی را به خطر می اندازد و معمولا به موتور انگیزشی تبدیل نمی شود تا فرد را برای اهداف سازنده کمک کند به همین دلیل خوب است که با هیجانات مثبت جایگزین شوند.
بهترین رویکرد درمانی نسبت به افرادی که هیجان منفی نفرت را در خود دارند؛ مواجه سازنده توام با جرات ورزی و جرات مندی است. به این معنی که دلیل مخالفت را در فضای آرام گفته شود و در یک فضای تفاهمی مساله را حل کند و به جای فرار، ستیز و مقابله، رویکرد سازنده مواجه را انتخاب کند.
به طور کلی افرادی که سریع دچار نفرت می شوند آدم های جرات مندی نیستند و جرات آموزی را در وجود خودشان تمرین نمی کنند و راه های مقابله سازنده را نیاموخته اند به همین دلیل به نفرت پناه می برند. بنابراین هر چقدر رویکردها سازنده تر باشد کینه ها کم تر شکل می گیرد و ارتباطات در فضای آرامی شکل خواهد گرفت.
انتهای پیام