771480_706

چرا دخترها و پسرها به فکر تشکیل زندگی مشترک نیستند و تمایلی به این امر ندارند علت ازدواج آن ها در سنین بالا چیست چرا اینهمه آمار افراد مجرد بالارفته است می خواهیم از زبان مشاورین و روانشناسان این موضوع را بررسی کنبم

حتما در بین اطرافیان خود دختران و پسرانی را می بینید که با وجود سنین ازدواج و حتی بالاتر از آن هنوز تن به ازدواج نداده و مجرد مانده اند. هرکدام هم دلایل خاص خود را برای این موضوع عنوان می کنند، از نداشتن وضعیت مالی مناسب تا یافتن شخص مناسب برای ازدواج. اما شاید بسیاری از این دلایل، بهانه به نظر برسند. مگر چند درصد از کسانی که ازدواج کرده و موفق هم هستند در ابتدای زندگی همه چیز داشته اند؟ یا مگر شخص مناسب برای ازدواج وجود ندارد؟

همینطور درباره دلایل دیگری که از زبان جوانان عنوان می شود. به نظر می رسد چیزی ورای اینها برای دختران و پسران جامعه ما مشکل ایجاد کرده که باعث فرار از ازدواج می شوند. برای روشن شدن جریان با دکتر فریده صدیق افشار، چهره ماندگار تعلیم و تربیت و خانواده به گفت و گو نشستیم. اگر می خواهید بدانید چرا فرزندان یا اطرافیانتان تن به ازدواج نمی دهند این مطلب را بخوانید.

ازدواج یعنی عشق

ازدواج عشق است؛ عشق بدهی و عشق بگیری. ازدواج یعنی در خانه را باز کنی، صدای همسرت را بشنوی و لذت ببری. پیچیدن بوی غذا در خانه یعنی وجود عشق در خانه. خانواده تنها جایگاهی است که قانون حق ندارد در آن وارد شود. قانون باید پشت در خانواده باشد تا اگر مشکل کوچکی بود که نتوانستند آن را با همفکری و صحبت حل کنند، قانون با عدالت قضاوت کند. نباید اینطور باشد که بر سر هر موضوعی سراغ وکیل برویم. متاسفانه اینها در جامعه ما برعکس است. خانواده های الان فقط هم خانه بودن است، خانواده یعنی گرما، صمیمت، گوش کردن و صحبت کردن. خانواده یعنی وقتی زن و شوهر کنار هم هستند دلشان تنگ چیزهای دیگر نباشد و دغدغه ای جز خانواده و همسر نداشته باشند.

همیشه گفته ام اولین و آخرین حرف در تربیت افراد یک جامعه را خانواده می زند. خانواده یک سیستم است که باید همه چیز آن خوب کار کند. اگر در این سیستم مشکلی ایجاد شود، شاید بعد از مدتی قضیه ظاهرا تمام شود اما ردپای آن، چنان باقی خواهد ماند که می تواند یک جامعه را به هم بریزد. خانواده کوچک ترین اما مهم ترین نهاد جامعه است که اگر اشکالی در آن وجود داشته باشد، کل آن جامعه با مشکل رو به رو خواهد شد؛ چیزی که در جامعه امروز ما دیده  می شود. بدون رو دربایستی می گویم که جامعه ما بیمار است؛ خانواده ها مشکلات گوناگون دارند و راه تعلیم و تربیت در خانواده ها گم شده است. نتیجه هم همین وضعیتی است که امروز در جامعه شاهد آن هستیم.

وقتی خانواده ایمن( به لحاظ روانی) باشد، همه چیز به درستی در آن شکل می گیرد؛ همه افراد نقش و جایگاه خود را  می دانند و همه کارها از جمله ازدواج به موقع انجام خواهد شد. خانواده ای که ایمنی ندارد و سردرگم است، مسلما افرادی در آن شکل خواهند گرفت که به ناکجاآباد خواهند رفت. بچه ها در خانواده های پرتنش و سردرگم، هدفی ندارند؛ در حالی که ازدواج یک موضوع هدفمند است.

چرا نمی‌خواهد ازدواج کند؟

تصور کنید جامعه  یا خانواده فردی که نمی خواهد مسئولیت ازدواج و فرزندآوری را بپذیرد او را مجبور به این کارها کند. کودکی که در چنین شرایطی به دنیا می‌آید یک کودک ایمن(به لحاظ روانی) نیست. گفته می شود که جنین در شکم مادر از چند ماهگی صداها را می شنود. کودکی که در زمان بارداری دائم غر شنیده و بر ناخواسته بودن او تاکید شده است، در آینده همین رفتارها را بروز خواهد داد. هرکسی لیاقت مادر شدن ندارد و این یک موهبت بزرگ است که به برخی از خانم ها داده شده است. گفته شده که بهشت زیر پای مادران است.

برخی از خانم ها فقط حمل کننده جنین و کودک خود هستند و مادری نمی کنند. حمل کردن با پرورش دادن، رشد دادن، بزرگ کردن، توجه به استعدادها و ابعاد وجودی کودک و تامین نیازهای او دو مقوله جداست که قابل مقایسه باهم نیستند. ممکن است انسان یک بار چند کیلویی را به این طرف و آن طرف حمل کند اما غر بزند و آخر سر هم او را به زمین بکوبد؛ این مادری نیست. مهم این است که احساس و عاطفه نسبت به کودک وجود داشته باشد و مادر با شیر خود، وقت و زمان کافی برای پرورش فرزند خود به کار ببرد. مسلما این نوع تربیت، افراد متفاوتی را به دنبال خواهد داشت که در علاقه به ازدواج موثر است. کودکی که از ابتدا مهر و محبت را احساس کرده و مسئولیت پذیر بار آمده، نقش خود را می شناسد، نسبت به ازدواج تمایل دارد و به موقع نسبت به آن اقدام خواهد کرد.

اما کسی که مهر و محبت والدین، خصوصا مادر را ندیده و در تمام زندگی خود با غرولند نسبت به وجود خود و بنای خانواده رو به رو بوده مسلما همینطور هم بار خواهد آمد. جملاتی از این دست که: «ازدواج؟ وای نه»، «حوصله داری مسئولیت یک نفر دیگر را هم بپذیری؟»، «فعلا خوش بگذران و از جوانی لذت ببر»، «ازدواج نکن، حوصله شنیدن غر زدن های زن یا شوهرت را داری؟» و… همگی نتیجه همین نوع پرورش فرزند است. این افراد همین ها را در خانواده دیده اند و برداشت شان از ازدواج و خانواده همین است.

شاید آماده ازدواج نباشد!

کسی باید تصمیم به ازدواج بگیرد که به بلوغ جسمانی، اجتماعی و عاطفی و همینطور استقلال فکری و مالی رسیده باشد. امروزه درصد کمی از جوانان ما به این مرحله رسیده اند. معیارها، اهداف و ملاک های ازدواج در جامعه امروز ما کاملا تغییر یافته و دیر ازدواج کردن هم نتیجه همین ها است. مشخص نیست که جوانان ما بر اساس معیار عقل تصمیم می‌گیرند یا احساس؟ حتی بسیاری از جوانانی هم که ازدواج می‌کنند برای فرار از محیط خانه پدری است؛ چیزی که در ازدواج به شدت نهی می شود.

برخی دیگر از جوانان به دلیل دلسوزی برای کسی که عاشقشان است تصمیم به ازدواج می‌گیرند. درصد زیاد دیگر برای رسیدن به آرزوهایی که در خانه پدری به آن ها نرسیده اند ازدواج می کنند؛ یعنی ازدواج را راهی برای رسیدن به آرزوهای خود می دانند. مورد بعدی این است که همه تلاش برخی از دختران این است که با کسی ازدواج کنند که به اصطلاح پولدار باشد، خانه و ماشین آنچنانی و… بنابراین فلسفه اصلی و صحیحی که انسان ها را در ازدواج به تعالی می رساند گم شده است. درواقع هدف در چنین ازدواج هایی گم شده است.

مسئولیت‌پذیری کم رنگ شده است

یکی از دلایلی که در این 45 سال درباره ازدواج دیرهنگام و مشکلات خانواده ها با آن رو به رو بوده ام این است که عده ای از ما در اعتقادات سست شده ایم؛ از معنویات دور شده ایم و مسئولیت های خود را نمی شناسیم. خداوند همه انسان ها را مختار و آزاد اما مسئول آفریده است. انسان در برابر خدا، خود، خانواده، جامعه و انسان های دیگر مسئول است. گم شدن مسئولیت ها مشکلات زیادی را به وجود آورده که ازدواج های دیرهنگام فقط یکی از نتایج آن است.

کسی که مسئولیت خود را بشناسد و به آن پایبند باشد، به دنبال برآوردن غیرمجاز و غیرشرعی نیازهای خود نمی‌رود و آن ها را از طریق راه درست آن یعنی بستر خانواده ارضا می کند. دین تمام شرایط لازم برای هرکاری را گفته، وقتی این شرایط را رعایت نمی کنیم نتیجه همین مشکلات می شود. دزدی، مصرف مواد مخدر، رفتارهای انحرافی، دروغگویی و…همه و همه خیانت به خود و مسئولیت‌های‌ماست.

فرار از مسئولیت ها زندگی نیست، خوش گذرانی نیست، حتی زندگانی هم نیست بلکه مردگانی است. چنین افرادی وقتی ازدواج هم بکنند حاصلی ندارد و این چرخه معیوب باز تکرار می شود و به فرزندان این افراد می رسد. مسئله اصلی هم این است که ما اعتقادمان به قیامت را جدی نگرفته ایم. فکر می کنیم فقط همین یکی دو روز است، می‌خوریم و ریخت و پاش می کنیم. برخی افراد می‌گویند چه کسی از آن دنیا آمده است که به ما بگوید چه خبر است؟ آمدن یا نیامدن کسی مهم نیست؛ مهم این است که ما به این قضیه باور داشته باشیم. باید باور داشته باشیم هر حرکتی که انجام دهیم پاسخ آن را در همین دنیا خواهیم گرفت. کسی که مرتکب خلاف می‌شود، چندین نسل بعد هم نتیجه آن را خواهند دید. پدر و مادری که گرما و صمیمیتی در خانواده ایجاد نمی کنند تا چندین نسل تمایل به ازدواج را در آیندگان خود کم می‌کنند.

ازدواج به همین سادگی‌ها نیست!

برخلاف آنچه الان روی آن تبلیغ می شود به همین راحتی نمی توان تشکیل خانواده داد، جوانان با چه اهداف و معیارهایی باید ازدواج کنند؟ مشاوران جوانان ما در موضوع ازدواج چه کسانی هستند؟ خانواده ها که خود سردر گم هستند، دوستان که اکثرا تشویق می کنند ازدواج صورت نگیرد، جامعه هم که گرفتاری های خاص خود را دارد.

ازدواج نکردن از زیر بار مسئولیت فرار کردن است. متاسفانه برخی از جوانان ما مسئولیت پذیری را نیاموخته اند. وقتی در خانواده همه چیز مهیاست و فرزندان ما هیچ مسئولیتی در خانواده ندارند مسلما این بی مسئولیتی را با ازدواج از بین نمی برند. خانواده ها تصور می کنند مسئولیت نخواستن از فرزندان یعنی تامین رفاه و آسایش، در حالی که این کار بزرگ ترین ضربه را به خود جوان می زند.

بلد نیستیم همسر مناسب انتخاب کنیم!

چشم و هم چشمی ها دمار از روزگار جوانان درآورده است. به تنها چیزی که در ازدواج جوانان فکر نمی‌شود این است که آیا زندگی کردن را یاد گرفته اند؟ فقط درباره شغل، پول، خانه، ماشین و… بحث می شود.

جوانان و خانواده ها کتاب روانشناسی و تربیتی نمی خوانند، از نیازهای همسر و مسئولیت های خود در قبال خانواده اطلاع ندارند. هرازگاهی تلویزیون برنامه ای را به صورت گذرا نمایش می دهد که اگر مطالب صحیحی عنوان شود، کافی نیست. ما دائما چشم مان به زندگی و رفاه دیگران است. خود را با دیگران مقایسه می کنیم و به دنبال آن تحقیر افراد متقاضی ازدواج به همراه می آید. اینکه اگر اقوامم فلان سالن مراسم عروسی گرفته اند، من باید بالاتر باشم و همینطور درباره موضوعات دیگر.

اینها همه می تواند ازدواج را تا مدت ها به تعویق بیندازد. ما از معنویت حرف می زنیم اما واقعا معنویت کجا وجود دارد؟ همه آدم ها از صبح تا شب به دنبال مادیات هستند. یک مادر الان مادر نیست، نقش ها عوض شده است و یک مادر الان تنها مادر نیست و هزاران نقش دیگر هم دارد. عاطفه دادن، بزرگ کردن ایمن(به لحاظ روانی)، اعتماد به نفس دادن و… وظیفه پدر و مادر است. بقیه موارد را باید به اختیار و عملکرد فرزندان گذاشت. جوانان بیشتر به مادیات فکر می کنند تا اخلاق و اعتقادات. این آسیبی است که دامن جامعه را گرفته است.

وابستگی جوان مانع ازدواجش می‌شود

والدین نباید فرزندان خود را بیش از حد وابسته به خود بار بیاورند؛ چیزی که مشکل جوانان امروز ماست. نباید یک زنجیر به گردن فرزندان بیندازیم و به دنبال خود بکشیم؛ چیزی که بعد از ازدواج هم ممکن است ادامه پیدا کند. حتی به لحاظ مالی هم بسیاری از جوانان ما به خانواده وابسته هستند. اینها به استقلال رسیدن جوانان را به تاخیر انداخته و به دنبال آن ازدواج را هم به تاخیر می اندازد. باید اجازه دهیم جوانان اصطلاحا خودکنترل باشند؛ فکر کنند، تصمیم بگیرند و مسئولیت تصمیمات خود را هم بر عهده بگیرند.

بینش افراد از تحصیلات ارجح‌تر  است

بالا رفتن تحصیلات به خودی خود نمی تواند ازدواج را به تاخیر بیندازد بلکه شاید این یک بهانه باشد. بسیاری از افراد را دیده ایم که همزمان با تشکیل زندگی مشترک درس خود را ادامه داده اند. اصلا تشکیل خانواده باید همین کار را بکند و فرد را رشد بدهد. تحصیلاتی که هیچ سنخیتی با زندگی خانوادگی ندارد آسیب می زند؛ فردی که فوق لیسانس یا دکترا دارد باید از نظام خانواده و اصول مربوط به ازدواج هم آگاه باشد. باید بحث مهمی در همه رشته ها راجع به خانواده و روانشناسی وجود داشته باشد. افراد خصوصا کسانی که تحصیلات بالا دارند باید حداقل های زندگی زناشویی، فرزندپروری و خانواده را بدانند.

یک مهندس، یک پزشک، یک هنرمند و… باید با مسائل انسانی و مسائل روانی مربوط به ازدواج آشنا باشد. کارگاه های آموزشی زیادی وجود دارد اما مردم فرصت شرکت در آن ها را ندارند بنابراین اینها باید جزئی از برنامه آموزشی دانشگاه ها باشد. تحصیل یا کار مانع ازدواج نیست، دیدگاه، فلسفه زندگی، بینش و نوع تربیت افراد مانع این امر است. نگاه افراد به زندگی توقعات را بالا می‌برد نه سطح تحصیلات یا بهانه ادامه دادن کار و فعالیت‌های اجتماعی. هم کفو بودن در ازدواج خوب و لازم است اما باید تمام شئون زندگی از جمله اعتقادات، تفکرات، سبک زندگی و… را در بر بگیرد نه فقط تحصیلات و یا زندگی مادی.

می‌ترسید حریم شخصی‌تان به خطر افتد

قبل از ازدواج «فرد» است اما بعد از آن موضوع «ما» مطرح می‌شود. بسیاری از کسانی که دیر ازدواج می کنند یا ازدواج نمی کنند از «ما» شدن و از بین رفتن فردیت یا حریم های شخصی خود می ترسند. در حالی که ازدواج به معنای حذف فردیت نیست، افراد باید بتوانند در عین «ما» بودن فردیت خود را حفظ کنند. باید حریم افراد در خانواده حفظ شود و صمیمیت را با ورود به حریم یکدیگر اشتباه نگیریم.

ازدواج نمی‌کند چون خودخواه است

پذیرفتن نقش های جدید هم جزئی از ازدواج است که برخی از جوانان ما از آن فراری هستند. مسلما کسی که ازدواج می‌کند باید به نیازهای خود و طرف مقابل همزمان توجه داشته باشد که برای افرادی که خودخواه بار آمده اند کاری سخت است. ایجاد ارتباط متقابل ثمربخش کاری است که جوانان ما آن را نیاموخته اند و در نتیجه از ازدواج می ترسند. جوانان ما نمی دانند برای داشتن یک ارتباط سالم و موثر باید چه کنند و چه رفتاری در پیش بگیرند. ما گوش دادن و همدلی را نیاموخته ایم؛ چیزی که در ازدواج بسیار مهم است.

نیازهای کاذب جایگزین نیازهای واقعی شده

بحث نیازها هم در ازدواج مطرح است. نیازهای جوانان ما از حالت نیازهای اساسی به کاذب تغییر پیدا کرده است. افراد به لباس نیاز دارند که از سرما و گرما در امان باشند. هیچ کس با زیبایی مخالف نیست اما اگر به کمد لباس جوانان ما نگاه کنید پر از لباس است که آن را به یک نیاز کاذب تبدیل کرده است. ما به پول نیاز داریم تا رفاه داشته باشیم اما زیاده خواهی و توقع بالا این نیاز را به کاذب بودن تبدیل کرده و مسلما جوانی که بخواهد زندگی تشکیل بدهد در ابتدای راه توان ندارد به تک تک این نیازهای کاذب بپردازد. بنابراین سعی می کند از ازدواج فرار کند.

راه حل چیست؟

به نظرم جامعه ما به «وزارتخانه خانواده» نیاز دارد؛ چیزی که من به مسئولان هم پیشنهاد داده ام. وقتی وزارتخانه داشته باشیم، تقسیم بندی وظایف انجام شده و به جوانان برای تشکیل خانواده آموزش های اصولی و منسجم داده می شود. بسیاری از جوانان ما محبت کردن و محبت گرفتن را بلد نیستند؛ همه چیز مادی شده است و به مسائل مادی بسنده می کنیم. اینها یک گوشه از هزاران مشکل جامعه ما در بحث خانواده است. مسئولان اگر احساس تعهد در برابر خداوند دارند باید به این مسائل بپردازند. باید حاشیه‌ها را کنار گذاشته و به اصل مشکلات جوانان بپردازیم.

اول باید خانواده ها را بسازیم و بعد از آن به جامعه بپردازیم. ساختن فرد در درون خانواده به ساختن جامعه ارجح است. خانواده های آسیب زا، باعث آسیب کل جامعه می‌شوند. خانواده سالم فرزندان را طوری تربیت می‌کند که مسئولیت پذیر باشند، استقلال داشته باشند، انتظارات و توقعات واقعی بسازند، به معنویات بیش از مادیات توجه کنند و اهداف خود را در زندگی ساماندهی کنند. همه اینها جوانان را به سمت تشکیل خانواده سوق می دهد.

مجله سیب سبز – سارا میرشجاعی