گاهی اوقات اعصاب و روان ما در غذاخوردنمان تاثیرگذار می شوند و باعث ابتلای ما به چاقی و اضافه وزن میگردند به این حالت پرخوری روانی می گویند می خواهیم روش های مهم برای پیشگیری و درمان این حالت را بررسی کنیم
یکی از مشکلات بسیار شایع در عصر مدرنیته، چاقی و اضافه وزن است. زندگی ماشینی و تکنولوژی، تحرک افراد را کم کرده. فست فودها به مشکل اضافه وزن افراد دامن زده و عوامل بسیار دیگری موجب چاق شدن افراد شده اند. در این میان برخی افراد علت اصلی چاقی خود را پرخوری روانی می دانند.
همه ما در طول زندگی زمان هایی را تجربه کرده ایم که تحت فشار روانی بوده ایم. بسیار خوشحال یا ناراحت شدیم یا برای فرار از افکار آزاردهنده خود راهی را پیدا کردیم تا کمی آرامش از دست رفته را به خود بازگردانیم. در این میان افراد مختلف از روش های گوناگونی استفاده می کنند؛ برخی ورزش می کنند، برخی مطالعه می کنند و برخی می خورند؛ البته می خورند، نه برای اینکه سیر شوند، بلکه برای اینکه آرام شوند و استرس را از خود دور کنند.
رهایی از مشکل پرخوری روانی به تلاش زیادی نیاز دارد. بسیارند افرادی که می دانند وابستگی بیش از حد به غذا دارند اما نمی دانند چگونه باید خود را از این مشکل نجات دهند. برای کمک به این افراد با دکتر علیرضا کیومرثی، روانشناس بالینی، خانواده درمانگر و متخصص اعتیادهای رفتاری گفتگو کردیم تا اطلاعات بیشتری در این مورد کسب کنیم.
پرخوری روانی چیست؟
– در ابتدا باید توضیح بدهم که به هیچ نوع بیماری نمی توان تک بعدی نگاه کرد. الان گفته می شود که تمام بیماری ها زیستی، روانی و اجتماعی هستند و اتفاقا ناکامی در درمان زمانی ایجاد می شود که به این بیماری تک بعدی نگاه می کنیم.
به تصور ما بیماری پرخوری ریشه بایولوژی دارد. پس نزد پزشک بایولوژیست می رویم و فکر می کنیم کاهش یا افزایش کالری مشکل را حل می کند یا به روانشناس مراجعه می کنیم؛ چون فکر می کنیم محصول مشکلات روانی است یا به دلیل تبعات اجتماعی ایجاد شده است. پس برای داشتن درمانی موفق باید نگاهی چند علتی داشته باشیم. در مورد پرخوری دو نکته بسیار مهم است که از دو دیدگاه می توان به آن نگاه کرد، یکی روانشناسی و یکی اعتیاد.
از نظر روانشناسی ما دو اختلال داریم: یکی «بلومیا» یا همان پرخوری روانی که فرد به صورت ناهشیار شروع می کند به پرخوری کردن و هدف از خوردن برای او سیری نیست، بلکه نوعی واکنش به اضطراب و روشی برای آرام کردن خود است.
دیگری «آنورکسیا» یا کم اشتهایی عصبی که نقطه مقابل بلومیاست و فرد دلش نمی خواهد چیزی بخورد. معمولا این مشکل در جوانانی که مدلینگ یا بازیگر هستند، بیشتر دیده می شود. اینها حتی بسیاری اوقات وقتی چیزی بخورند، دست می اندازند در گلویشان تا بالا بیاورند و چیزی در معده شان نماند.
همه فکر می کنند آنورکسیا فقط نخوردن و بی اشتهایی عصبی است؛ در صورتی که بسیاری اوقات افراد از این حالت به سمت بلومیا می روند چون فرد در انظار عمومی نمی خورد، در خفا خوراکی می خورد و می افتد به پرخوری و فرد در هر دو طرف این قضیه دست و پا می زند. مدتی چیزی نمی خورد و بعد ریزه خواری می کند و در اتاقش خوراکی ها را پنهان می کند. در حقیقت برای اینکه زیباتر و لاغرتر بماند، نمی خواهد چیزی بخورد. این مشکل در دهه های اخیر بیشتر به چشم می خورد.
اما اگر بخواهیم به موضوع کلی تر نگاه کنیم، می گوییم هر کسی به چیزی وابستگی دارد. هر کسی ممکن است به چیزی وابستگی داشته باشد؛ مثلا وابستگی به کار، وابستگی به مواد مخدر، به جنس مخالف یا به پرخوری. پرخوری یا «فودادیکشن» همان اعتیاد به غذا خوردن است که این مسئله از یک نشانه و اختلال معمولی است و در حد اعتیاد خودش را نشان می دهد. بسیاری اوقات در اعتیاد، فرد درمان نمی شود بلکه از یک اعتیاد به سمت اعتیاد دیگر روی می آورد؛ یعنی مثلا فرد اعتیاد به مواد مخدر دارد، بعد آن را ترک می کند و به اعتیاد به خوردن روی می آورد.
به همین دلیل در سال های اخیر واژه ای به نام اعتیادهای رفتاری نیز رواج پیدا کرده است. اعتیادهای رفتاری به مجموعه اعتیادها گفته می شود. در سال های اخیر در مورد جنبه های مختلف اعتیاد رفتاری صحبت و تحقیق می شود و به نظر می رسد در کتاب های جدید روانشناسی شاخه مجزایی به نام اختلالات تکانشی ایجاد شده است.
اختلالات تکانشی اختلالاتی هستند که در آن فرد نمی تواند جلوی خودش را بگیرد و به صورت تکانشی و غیرارادی کاری را انجام می دهد و مثلا می خورد. در تمام اعتیادها هسته اصلی رفتار جبرگونه است؛ یعنی فرد بدون اینکه اراده ای داشته باشد، رفتار خاصی را تکرار می کند. فرد می داند که معتاد است و مواد مخدر برایش ضرر دارد اما آن را استفاده می کند. می داند نباید بیش از حد بخورد اما باز هم پرخوری می کند. این رفتارها همه ناخواسته و بی اراده هستند.
در مورد علائم این مشکل بگویید.
– مهمترین علامت پرخوری روانی این است که فرد غذا نمی خورد تا سیر شود. این رفتار برای کاری غیر از کسب انرژی است. افراد مغمولا غذا را می خورند فقط به خاطر اینکه کمبود مواد غذایی و کالری و در کل کمبود بدن شان را جبران کنند اما در پرخوری روانی، فرد اصلا برای رفع نیازهای بدنش نمی خورد. اصطلاحا می گویند؛ یعنی هر چه می خورد، سیر نمی شود و معده اش پر نمی شود. او آنقدر می خورد تا خسته شود و این، یکی از علامت های اختصاصی این مشکل است.
حتی می گویند این افراد شب ها از خواب بیدار می شوند و چیزی می خورند. این افراد دوست دارند تک خواری کنند؛ بنابراین معمولا خوراکی های شیرین با خودشان دارند و وقتی عصبانی می شوند، ناخودآگاه و به صورت اتوماتیک شروع به خوردن می کنند. نمی توانند رفتارشان را کنترل کنند و جلوی خوردن شان را بگیرند.
این اتفاق برای همه رخ داده؛ غذا را به اندازه ای ریخته ایم در ظرف مان و آن را خورده ایم اما هنوز بیشتر می خواهیم و دوست داریم باز هم بیشتر بخوریم. حتی با اینکه معده مان پر شده، هنوز ولع خوردن داریم. اینها علامت های اصلی هستند. مهمتر از همه اینکه فرد از قطع خوردن ناتوان است.
دلیل اصلی مشکل چیست؟
– به نظر می آید بازیگر اصلی این داستان، اضطراب است. معمولا اضطراب پنهانی پشت این داستان است. اضطراب به اشکال مختلفی خودش را نشان می دهد. همه انسان ها استرس را تجربه می کنند. دنیای امروز پر از شرایط استرس آور است. امروزه زندگی بدون استرس غیرقابل تصور است.
آدم ها یکسری روش های کنار آمدن با استرس را یاد گرفته اند. هر کسی برای کنار آمدن با استرس روشی خاص خود را دارد. بعضی روش ها پخته هستند؛ مثل اینکه افراد دوش می گیرند یا بعضی ها فکر می کنند اما یکسری روش ها ناپخته هستند، مثل اینکه فرد پرخوری کرده یا مواد مصرف می کند. اینها همه برای کاهش اضطراب به کار می روند. پس همه آدم ها به دنبال روشی برای کنار آمدن با استرس هستند اما برخی نمی توانند روش های درست تر را انجام دهند.
نکته دیگری که وجود دارد، به بخشی از مغز بازمی گردد. مغز از دو قسمت مغز قدیم و مغز جدید تشکیل شده است مغز قدیم بخش پایینی است که به سیستم پاداش مغز برمی گردد و انسان های قدیم و اجداد ما در زمان های دور آن را داشتند. خوردن و خوابیدن قسمت پاداش مغز هستند اما مغز انسان امروزی یک قسمت بالایی هم دارد که کورتکس نام دارد و مختص انسان امروزی است و انسان های قدیم آن را نداشتند.
این قسمتی است که تجزیه و تحلیل می کند؛ یعنی فرد فکر می کند که الان باید بخورد یا نخورد و به لذت خوردن فکر نمی کند. قسمت پایینی مغز پیام می دهد که من لذت می خواهم ولی در من به عنوان یک انسان سالم قسمت بالا بیشتر کار می کند و دستور می دهد که پاداش الان نباشد؛ چون وقت خوردن نیست و تو چاق می شوی. تازه غذا خورده ای یا الان بیمار هستی. ولی وقتی فرد بیمار می شود، مدار مغزش برمی گردد و قسمت بالایی کار نمی کند. پیام ها از پایین به بالا می آیند و دیگر فرد کنترلی بر رفتارش ندارد و اینجا می گوییم فرد گرفتار بیماری اعتیاد خوردن شده است.
آیا ممکن است این اختلال در برخی افراد بیشتر از دیگران شایع باشد؟ یا اینکه در زن ها یا مردها بیشتر باشد؟ یا در موقعیت های شغلی مختلف بیشتر و کمتر باشد؟
– به صورت عمده تمام افراد در معرض این مشکل قرار دارند. به تازگی در تحقیقاتی که انجام شده است، می گویند هورمونی در کبد وجود دارد که وقتی شیرینی می خورید، آرام می گیرد و شما دیگر دل تان نمی خواهد چیزی بخورید. می گویند افرادی که پرخوری می کنند، این هورمون را کمتر دارند.
چه هورمون، چه ژنتیک همه فرضیاتی هستند که هنوز اثبات نشده اند و در مورد آنها بحث می شود. در سال های اخیر با دستگاه های جدید می توانیم دقیق تر کارکردهای مغز را ببینیم. دستگاه های ام آر آی به خوبی کارکرد مغز را نشان می دهند ولی اینکه آیا افراد خاصی بیشتر در معرض این مشکل قرار دارند؟ بله درست است.
تحقیقات نشان می دهد افرادی که در خانواده شان انواع اضطراب ها بیشتر باشد، بیشتر پرخوری می کنند. در برخی موارد ژنتیک نقش دارد اما اینکه بگوییم به طور قطع چه رده سنی یا رتبه اجتماعی یا جنسیتی بیشتر در معرض پرخوری روانی قرار دارد، هنوز مشخص نشده است.
آیا اختلال پرخوری می تواند با دیگر مشکلات روحی و روانی مثل افسردگی در ارتباط باشد؟
– بله، قطعا. در افسردگی فرد معمولا انرژی اش کم می شود، بی حوصله می شود، اشتها ندارد اما یک افسردگی عاطفی داریم که غیرمتعارف است و در آن، فرد بیشتر می خوابد، بیشتر می خورد، اینها دقیقا برعکس افسردگی های معمول هستند. در افسردگی های معمول می بینیم که فرد کم خواب است، اشتها ندارد؛ اما در افسردگی عاطفی همه چیز برعکس است و می تواند موجب چاقی فرد شود.
آیا اختلال پرخوری می تواند اختلالات روحی و روانی دیگری را ایجاد کند؟
– دو طرفه است. هم اختلالات روانی می توانند موجب پرخوری شوند و هم پرخوری می تواند موجب اختلالات روانی شود. یک مشکل ممکن است موجب اختلال پرخوری شود و فرد بعد از اینکه چاق شد، در روابطش به مشکل برمی خورد، گوشه گیر می شود و نمی تواند بسیاری از فعالیت های جسمی را انجام دهد و بنابراین همین مسئله، مشکلات روحی دیگری را برایش به ارمغان می آورد.
روش های درمان کدامند؟
– همانطور که گفتم برای درمان موفق به هیچ وجه نباید تک بعدی به مسئله نگاه کرد. الان بسیاری افراد هستند که رژیم می گیرند، عمل جراحی می کنند ولی تنها مدتی لاغر می مانند و بعد از آن، بسیاری از افراد افسردگی های شدید می گیرند؛ چون تا قبل از آن مشکلات روحی خود را با پرخوری رفع می کردند اما الان دیگر این کار را نمی کنند. ممکن است وسواس بگیرند و بعد از آن افسردگی بگیرند و بسیاری از افراد مجددا به پرخوری روی می آورند.
مسلما نگاه تک بعدی شکست می خورد. باید به مشکل، کلی نگاه کرد. مسائل زیستی، روانی و اجتماعی را با هم در نظر بگیریم و همه را در کنار هم درمان کنیم. در کلینیک تیم حضور دارد. پزشک میزان کالری دریافتی بیمار را تنظیم می کند تا وی به میزان کافی کالری دریافت کند. بعد روی مسائل روانی فرد کار می شود و به اصطلاح روان درمانی می شود و بعد از آن، مشکلات اجتماعی فرد در نظر گرفته شده و برای حل آنها به فرد کمک می شود.
به نظر می آید روان درمانی های روانکاوی چندان کارایی ندارند، معمولا روان درمانی های سطحی تر که شناختی – رفتاری هستند و همچنین خانواده درمانی و گروه درمانی خیلی خوب به افراد کمک می کنند. رانکاوی به درد این افراد نمی خورد. مهمترین چیزی که کمک می کند، گروه درمانی است. در گروه افراد مشکلات شان را مطرح می کنند، حمایت می شوند و خیلی خوب خودشان را پیدا می کنند. تلفیق گروه درمانی و مشاوره های فرد و رژیم های غذایی مناسب می تواند منجر به کسب بهترین نتیجه در این زمینه شود.
پس یک راه ثابت و مشخص وجود ندارد؟
– مطلقا چنین چیزی وجود ندارد.
باورهایی بین مردم به خصوص افرادی که پرخوری روانی دراند وجود دارد که می گویند وقتی یک خوراکی را هوس می کنی، یعنی بدنت به آن نیاز دارد؛ آیا این باور درست است یا نه؟
– برخی از دوستان و همکاران پزشک یکسری تئوری ها را مطرح می کنند که مثلا وقتی قند خون پایین می آید و بدن به قند نیاز دارد، فرد شیرینی هوس می کند اما این موضوع در افراد عادی صحت دارد، نه در افرادی که پرخوری روانی دارند. در واقع کسی که اعتیاد به پرخوری دارد، دیگر خوردن به دلیل نیاز بدنش نیست بلکه نیاز به لذت جویی و پاداش طلبی است که فرد، خوراکی های مختلف را هوس می کند. این را باید تشخیص داد که یک فرد عادی با اندام عادی که مثلا شیرینی می خواهد به این دلیل است که اعصاب سمپاتیک و پاراسمپاتیک اخطار داده اند و فرد احساس گرسنگی دارد یا شیرینی هوس کرده است، در حالی که کسی که چاقی بیمارگونه دارد، در هر حالتی، چه خوشحال، چه ناراحت و چه وقتی که استرس یا مشکل روحی دیگری دارد، احساس گرسنگی می کند.
چه مسائلی اختلال پرخوری روانی را تشدید می کنند؟
– مسائل اجتماعی و عاطفی بسیار مهم هستند. یک اتفاق بیرونی می تواند فرد را خیلی خوشحال یا خیلی ناراحت کند. برای کنترل همه هیجانات چند روش داریم که یکی از آنها مهار است. مثلا من می گویم من الان نباید غذا بخورم، نباید بخورم، نباید بخورم. تمام تحقیقات روانشناسی نشان داده اند که روش های مهار خیلی نتیجه خوبی ندارند؛ چون وقتی احساسی را سرکوب کنید، آن احساس مثل فنر جمع می شود و بعد با شدت بیشتری بازمی گردد.
حتما افرادی را دیده اید که رژیم های خیلی سخت می گیرند یا پرهیزهایی غذایی خیلی سخت دارند اما یک جایی آن را می شکنند و به شدت پرخوری می کنند. این مورد، خیلی آسیب زاست. در واقع این روش غیرعلمی و غلطی است که در بسیاری از رژیم ها استفاده می شود.
مثلا فرد می گوید دیگر برنج نمی خورم. از امشب دیگر لب به شیرینی نمی زنم. همین که می گوید دیگر برنج نمی خورم، یک روش پرهیزمدار است و با پدیده ای به نام وسوسه روبرو می شود. یک برنج معمولی یک پدیده بسیار وسوسه برانگیز برای فردی می شود که نباید برنج بخورد و وقتی بوی برنج را احساس می کند، حالش بد می شود و حتی روح و روانش به هم می ریزد و سدی را که برای خود ساخته است، می شکند. به همین دلیل می گوییم روش هایی که چیزی را مهار می کنند، اصلا علمی نیستند.
در تمام پرهیزها حتی دوره های ترک اعتیاد پدیده وسوسه را می بینیم؛ مثلا فردی که اعتیاد دارد، چند ماه به سراغ مواد نمی رود اما پس از مدتی دوباره به سمت مواد بازمی گردد. من بیماری داشته ام که 80 کیلو وزن کم کرده بود اما بعد از آن به دلیل پیش آمدن شرایطی خاص، در ظرف چند ماه 85 کیلو وزن اضافه کرد.
حتما دیده اید وقتی از مقابل شیرینی فروشی رد می شوید و بوی شیرینی را حس می کنید، به شدت شیرنی هوس می کنید یا وقتی در خانه می بینید همسرتان غذای خیلی خوشمزه ای درست کرده، نمی توانید از خوردن آن بپرهیزید. در واقع نباید در معرض برانگیزاننده ها قرار بگیرید؛ چون این محرک ها می توانند درونی یا بیرونی باشند. مثلا شیرینی یا بوی غذا که از عوامل بیرونی هستند و موجب وسوسه فرد می شود یا اینکه درونی باشد و به دلیل افسردگی یا احساس خلأ به وجود آید.
در واقع افرادی که پرهیزهای شدید دارند، بعد از مدتی دچار نوعی حس افسردگی و خلأ می شوند و همین موجب می شود فرد با خودش بگوید حالا کمی بیشتر بخورم یا چیزی را که از آن منع شده ام، کمی بخورم.
به معتادان توصیه می شود در محیطی که مواد وجود دارد نباشند؛ آیا به افرادی که لاغر شده اند یا رژیم دارند و در حال وزن کم کردن هستند هم چنین توصیه ای می شود؟
– دقیقا مشکل همین جاست. ما می گوییم اعتیاد به خوردن سخت تر از اعتیاد به هرویین است؛ چون به معتاد هرویینی می توانیم بگوییم نرو جایی که معتاد و مواد هست ولی به معتاد به خوردن نمی توانیم چنین چیزی را بگوییم. در خانه مدام مواد غذایی هست، در خیابان رستوران، نان فروشی، شیرینی فروشی و … هست. استفاده از هرویین غیرعقلی و غیرقانونی است اما در خوردن چنین منعی وجود ندارد و نمین مسئله، کار را سخت تر می کند؛ به خصوص اینکه فرد باید بخورد تا زنده بماند اما باید حد و مرز داشته باشد و تعیین این حد و مرز کار بسیار دشواری است. به همین جهت می گوییم برای حل این معضل حمایت های اجتماعی، گروه درمانی و خانواده درمانی باید در کنار هم باشند.
آیا هوش هیجانی افراد در این زمینه نقشی دارد؟
– بله. در مهندسی هوش هیجانی با تنظیم هیجانات افراد سروکار داریم. افرادی که تنظیم هیجانی ندارند، ناگهان خیلی خوشحال یا ناراحت می شوند و به شدت در معرض آسیب های روانی هستند.
در تربیت خانوادگی اکثر ما این هست که به بچه اصرار می کنند تا آخر غذایش را بخورد. عادت کردن به این رفتار تا چه حد در پس زمینه ذهنی افراد باقی می ماند و بعدها می تواند زمینه ساز چاقی فرد شود؟
– من تاکنون در این مورد پژوهش و تحقیق ثابت نشده ای نخوانده ام اما دیده ام که خانواده ها به بچه فشار می آورند تا انتهای غذایش را بخورد. می گویند «حیفه نباید غذا تو ظرف بمونه!» اما واقعیت این است که اعتیاد به پرخوری فراتر از اینهاست. شاید این مسائل شروع کننده پرخوری باشند اما نمی توانند ادامه دهنده باشند؛ چون مسائل بسیار مهمتری وجود دارند که فرد را به پرخوری روانی می کشانند.
آیا موافقید که یکی از راه های کاهش وزن، کم خوردن است؟
– کم خوردن بله اما نخوردن خیر. همه ما خودکنترلی هایی داریم که با هوش هیجانی ما در ارتباط هستند. همه ما خودمدیریتی داریم که در مسائل مختلف می توانیم جلوی خودمان را بگیریم اما کسی که دچار تکانش می شود، نمی تواند جلوی خودش را بگیرد.
فرد می گوید من وقتی می نشینم پای سفره دیگر نمی توانم جلوی خودم را بگیرم. گاهی فرد باور می کند که من یا نباید بخورم یا اگر خوردم، باید تا انتها بخورم. به همین جهت می گوییم غذا را به اندازه ای که باید خورده شود، سر میز بیاورید و بیشتر از آن نخورید. برنامه غذا خوردن باید کوتاه مدت و روزانه باشد. برای هر روز جداگانه برنامه ریزی شود. منظور از پرهیز، قطع خوردن و نخوردن نیست بلکه منظور، به اندازه خوردن است.
وقتی وزن به اندازه نرمال رسید، چه کنیم که دوباره وزن برنگردد؟
– همه فکر می کنند وقتی وزن کم کردند دیگر داستان تمام می شود، اتفاقا برعکس است. وزن کم کردن راحت است ولی در همان وزن پایین ماندن بسیار دشوار است. ما در این مرحله که نگهدارنده است باید اقداماتی انجام دهیم. هیچ فردی نمی تواند لاغر شود مگر اینکه سبک زندگی اش را تغییر دهد و تغییر دادن سبک زندگی اصلا کار راحتی نیست. چهارچوب می خواهد و یک تا دو سال فرد با روان درمانگرش در ارتباط باشد و مسائل روحی و روانی اش را مدیریت کند. برای هر مرحله برنامه خاصی وجود دارد. قبل از اینکه فرد تصمیم به پرهیز و لاغری بگیرد، برنامه ها شروع می شوند. در طول دوره، پایان دوره و مرحله نگهدارنده همه برنامه دارند. افرادی بعد از لاغری دوباره چاق می شوند که نتوانسته اند مرحله نگهدارنده را درست طی کنند. متاسفانه وزن بعد از این دوره با شرایط بدتری و به میزان بیشتری باز می گردد.
و کلام آخر؟
– خوردن، محصول دوره اخیر و عصر مدرنیته است. ما در گذشته کمتر گرفتار این مشکل بودیم. استرس ها امروزه بیشتر از قبل هستند. هر کدام از ما به نوعی تلاش می کنیم مسائل مان را حل کنیم. این اختلالات درمان می شوند اما به شرطی که کار گروهی انجام شود و چند جانبه در نظر گرفته شود. نکته مهم خواست خود فرد است. وقتی خود فرد به جایی برسد که چاقی برایش مسئله بشود و بخواهد، می تواند به خودش کمک کند و برای کاهش وزن اقدام کند. به خانواده ها توصیه می کنم به هیچ وجه برای ترغیب فرد به کاهش وزن از سرزنش، توهین و مسخره کردن استفاده نکنند.
مجله موفقیت – سید جواد حسینی نصر، زهرا خراسانی: