چرا مردم اکثر شایعات را باور می کنند علل مهم باورکردن انواع شنیدنی ها چیست چرا به این حالت دچار می شوند افسانه ها و باورهای رایج چرا به سرعت در باور آن ها جای میگیرند
اندام تحتانی زنی که روی او جراحی پلاستیک شده بود، هنگام نشست و برخاست برای یک فیلم تمرینی اینستاگرام منفجر شد». این تیتر در ماه ژوئیه در یک وب سایت اخبار قلابی ظاهر شد و چندین رسانه بی حواس آن را خبر کردند و همین بود که یکی از منزجرکننده ترین شایعات رایج سال متولد شد. چه می شود که افسانه های مدرن ناگهان چنین گل می کنند؟
شماری از تحقیقات نشان داده اند که انسان ها معمولا بعضی اطلاعات مشخص را بهتر از سایر موارد به خاطر می سپارند؛ مثلا اطلاعاتی که بتواند به زنده ماندن مان کمک کند یا کمک کند جفت پیدا کنیم. در یکی از این تحقیقات، از شرکت کنندگان خواسته شد شایعه ای رایج را بخوانند، آن را از حفظ از نو بنویسند و سپس نسخه خود را به نفر بعدی برسانند (مثل بازی در گوشی رایج). در پایان این زنجیر، آن افسانه هایی که موضوع شان می توانست کارایی اجتماعی یا مربوط به بقا داشته باشد (برهنگی، عنکبوت و از این جور چیزها) دقیق تر از بقیه به خاطر آورده شد – تئوری تکامل هم همین را پیش بینی می کند.
بسیاری افسانه های محبوب هشدارهایی پنهان در خود دارند. وقتی محققان 220 افسانه رایج را تحلیل کردند به این نتیجه رسیدند که بیشتر آنها از خطر سخن می گویند تا از مزایا. چنین چیزی با عقل جور درمی آید: از آنجا که از نظر تکامل، باور به خطری قلابی ضرر کمتری دارد از باور نداشتن به خطری واقعی، بهتر است.
ما توازن را با احتیاط بیش از اندازه راجع به خطرها حفظ کنیم. و در واقع، طبق یافته های محققان، شرکت کنندگان هم گفته هایی راجع به موضوعاتی همچون سگ های شپرد آلمانی یا جراحی لیزیک را وقتی باورپذیرتر می دانند که خطری مثل حمله سگ یا دوربینی چشم در آنها آمده باشد.
تحقیقات دیگر نشان می دهد که ما شاید انگیزه داریم تا نه فقط افسانه های هراسناک را باور کنیم که آنها را پخش هم بکنیم – به اشتراک گذاشتن اطلاعات راجع به خطرهای موجود می تواند به ما تصویر قابل اتکاتری بدهد. وقتی شرکت کنندگان در یک تحقیق دو توصیف درباره یک محصول را خواندند که در دومی به خطری اشاره شده بود («اگر در هنگام نصب برنامه، کلیدهای کنترل را فشار دهید، این نرم افزار می تواند به هارد دیسک تان صدمه بزند»)، نویسنده این دومی را ماهرتر از اولی دانستند.
یکی از نظریه های انتقال فرهنگی می گوید که داستان ها، افسانه ها و مفاهیم مذهبی بیش از هر زمان، وقتی احتمال بقا دارند که قدر کافی عناصر آشنا داشته باشند تا باورکردنی به نظر برسند اما در عین حال دو یا سه عنصر «غیرطبیعی» هم داشته باشند که آنها را به یادماندنی کند – به این پدیده می گویند MCI یا «حداقل میزان (کمینه) غیرطبیعی بودن».
در یک مطالعه 45 نسخه اینترنتی از داستان «ماری خونین» مشهور تحلیل شد (در این داستان می گویند اگر اسم «ماری» را سه بار جلوی آینه بگویی، او می آید و گوینده را می کشد). معلوم شد شمار متوسط عناصر غیرطبیعی 36/2 بودند.
دانستن این که شایعه ای رایج حقیقت ندارد لزوما ما را در مقابل پخش شدن آن مصون نمی کند. تحقیقی تازه که قرار است در «ژورنال روانشناسی تجربی: عمومی» چاپ شود نشان می دهد که خواندن جمله ای غلط (مثلا «اقیانوس اطلس بزرگترین اقیانوس در زمین است») باعث می شود احتمال این که افرادی که آن را برای بار دوم می بینند، فکر کنند واقعا درست است، بالا رود – حتی اگر در هر دو مورد بدان ها گفته شده باشد که این عبارت می تواند غلط باشد و حتی اگر نشان دهند که می دانند که در واقع اقیانوس آرام، بزرگترین اقیانوس است.
در معرض چیزی قرار گرفتن باعث آشنایی با آن می شود؛ و این باعث باورپذیری آن می شود – حتی وقتی آدم اطلاعات دقیق تری داشته باشد. خلاصه این که داستان اعضای بدن که پس از جراحی پلاستیک در حال انفجارند حالا حالاها قرار است دهان به دهان بچرخد.
مجله روشن – شیوا دلداری: