وقتی بیل آنا را ترک کرد آنا مجبور شد برای اداره امورخود به دنبال یافتن شغلی برآید و برای یک دوره کوتاه به کارمندی رو آورد. او با دیگران کنار می آمد اما از همان ابتدا با رئیس خود مشکل داشت. رئیس او هیچ وقت از آنا به خاطر خوب انجام دادن کارها تقدیر نمی کرد او فقط زمانی با آنا حرف می زد که خطایی از او سر زده بود. او هم چنین بدون مشورت با کارمندانش خودسرانه تصمیم می گرفت که این کار آنا را عصبانی می کرد او آنا را به یاد شوهرش بیل می انداخت که همیشه از او انتقاد می کرد و در زندگی مشترکشان بدون مشورت با او دست به عمل می زد. من پذیرفتم که رئیس او ظاهرا فرد سرسختی بود. اما متوجه شدم که آنا تنها کارمندی بود که پیاپی با او اختلاف پیدا می کرد. وقتی قرارداد آنا به پایان رسید رئیس او قراردادش را تمدید نکرد.
تعارض آنا با رئیسش یکی از عواملی بود که باعث تداوم افسردگی او می شد آنا بر این عقیده بود که ناتوانی او در حل مسائل ومشکلاتی که میان او و رئیسش پیش می آمد ناشی از همان نقصی بود که مانع از حل مشکلات او با شوهرش می شد. آنا به این نتیجه رسید که در واداشتن مردان به پاسخ دادن به نیازهایش ناتوان است. وقتی آنا شغل خود را از دست داد افسردگیش بسیار شدیدتر شد.
این مطلب توسط مجله پزشکی دکتر سلام تهیه شده است. استفاده از آن فقط با ذکر منبع دکتر سلام(hiDoctor.ir) مجاز می باشد