girl

در عین حال آنا فرد به شدت وابسته ای بود. او از خواهر خود تقاضاهای عاطفی زیادی داشت. هر وقت ناراحت بود با خواهرش که در محلی به فاصله سه ساعت دورتر از او زندگی می کرد تماس می گرفت و از او می خواست که به دنبالش بیاید. با وجود این که خواهرش متاهل بود و چند بچه نوجوان داشت او حتی تا مدت یک هفته در خانه خواهرش می ماند. اگر دبی به قدری سرش شلوغ بود که نمی توانست به دنبال آنا بیاید آنا خواهرش را متهم می کرد که به فکر او نیست و از او دلجویی نمی کند. در بسیاری از مواقع دبی از دست خواهرش عصبانی می شد چون فکر می کرد که از کمک کردن به آنا و آورده کردن نیازهای او کمرش خم شده است. در هر صورت آنا ناراحت می شد. از یک طرف از این که نمی توانستبه آنچه از خواهرش می خواست دست پیدا کند که این امر طرد شدن از سویمادرش را به تلخی به یادش می آورد. و از طرف دیگر توجه مدام دبی به او باعث تقویت این تصویر او از خود می شد که فردی درمانده وابسته و نیازمند است.
روزی آنا از خانه اش که پیاده، پانزده دقیقه با مطب من فاصله داشت با من تماس گرفت و گفت که نمی تواند در مطب من حاضر شود و از من خواست تا به خانه او بروم. برایش توضیح دادم که بهتر است لباس بپوشد و به مطب بیاید. او همین کار را کرد اما موقعی که به مطب رسید از دست من بسیار عصبانی بود او مرا به این متهم کرد که اصلا به فکر او نیستم و این که صرفا به فکر پولی هستم که او بابت درمان به من می پردازد.
لازم بود مراقب باشم تا خودم در دام رفتار دفاعی و عصبانیت نیفتم تا با این کار باعث تایید اعتقاد او به این که او را طرد خواهم کرد نشوم. در عوض سعی کردم زمانی که آنا آرام تر می شود از این موقعیتبه عنوان فرصتی برای وارسی خشم او استفاده کنم. به او اجازه دادم تا در مورد خشم خود با من حرف بزند. بدون آن که مسئولیت آن را بر عهده بگیرم. صحبت کردن در این مورد باعث آرامش او شد. وقتی آرام گرفت فهمید که انتظارهایی که برای برطرف کردن نیازهایش از دیگران دارد واقع بینانه نیست. وقتی در مورد علت این گونه انتظارهایش به بررسی پرداختیم فهمیدم که او ریشه این احساس خود را که شایسته آن است که تحت مراقبت و محبت دیگران قرار بگیرد در مادرش می یابد. آنا گفت که به خاطر رفتاری که مادرش با او داشته و به خصوص برخورد متفاوتی که با خواهرش در پیش می گرفته به شدت از دست مادرش عصبانی است. آنا از خواهرش دبی توقع داشت تا با دادن آنچه مادرشان از او دریغ کرده بود گذشته را جبران کند. آنا فهمید که دلیلی نداشت که از خواهرش انتظار داشته باشد سه ساعت رانندگی کند و به دنبال او بیاید در حالی که خودش می توانست با رانندگی کردن به نزد دبی برود.

این مطلب توسط  مجله پزشکی دکتر سلام تهیه شده است. استفاده از آن فقط با ذکر منبع دکتر سلام(hiDoctor.ir) مجاز می باشد