والدین لیزا مستبد بودند. منقبلا آنها را زوجی توصیف کردم که نگاهی سنتی درباره نقش جنسیتی داشتند. آنها هم چنین خیلی مذهبی بودند و از دو دختر خود انتظارات بالایی داشتند. آنها نه تنها از دختران خود انتظار داشتند که پیشرفت تحصیلی خوبی داشته باشند بلکه از آنها توقف داشتند تا مثل یک بانوی جوان کامل و بی عیب و نقص رفتار کنند. در صورتی که آنها مطابق انتظارات والدین شان عمل نمی کردند آنها را به شدتتنبیه می کردند.
یک روز لیزا قبل از بقیه اعضای خانواده اش آماده رفت به کلیسا شد. به او گفتند که زمانی که منتظر بقیه اعضای خانواده است به بیرون خانه برود و بازی کند. بعید نبود که او لباس مهمانی و جوراب های سفیدش را کثیف کند و اتفاقا همین طور هم شد. والدین لیزا با وادار کردن او به ماندن در خانه در حالی که سایر اعضای خانواده به کلیسا رفتند او را تنبیه کردند گرچه شاید چنین تنبیهی چندان سنگین به نظر نرسد اما پدر و مادر لیزا می دانستند که او از تنها ماندن در خانه می ترسید. لیزا به من گفت که وقتی تنها در خانه به جا ماند مجبورشد رویت تختخواب چمباتمه بزند و دعا کند که اعضای خانواده اش به خانه برگردند. او می ترسید که مبادا حادثه بدی برای اعضای خانواده اش اتفاق بیتفد و او دیگر خانواده خود را نبیند.
این مطلب توسط مجله پزشکی دکتر سلام تهیه شده است. استفاده از آن فقط با ذکر منبع دکتر سلام(hiDoctor.ir) مجاز می باشد