همدست یابی. یعنی محدود کردن روابط اجتماعی به کسانی که انتظار زیادی از ما ندارند.
انزوای اجتماعی. یعنی دوری جستن از کسانی که ممن است افکار توام با افسردگی ما را متهم کنند.
وابستگی. یعنی شخص دیگری را مسئول زندگی خود کنیم.
ضد وابستگی. یعنی رفتار کردن به گونه ای که گویی نیازی به کسی نداریم. این نوعی استقلال تصنعی است زیرا در واقع نیاز و ترس شدیدی بر انسان مستولی است ولی این ترس با خونسردی و برتری تجاهل گونه پوشیده شده است.
پرخاشگری انفعالی
مرزهای نفوذپذیر. یعنی در مورد اینکه چگونه اعمال و احساسات و انتظارات دیگران باید در ما تاثیر بگذارد تصمیم گیری نکنیم بلکه اجازه دهیم که تحت تاثیر آن ها قرار گیریم.
خود درمانی افسرده گونه
هدف های ناممکن، انتظارات پایین. یعنی ما در موقعیتی قرار داشته باشیم که فکر کنیم توان رسیدن به هدف های مهم را داریم ولی همزمان خود را نالایق و ناتوان ببینیم و با وجود این تلاش کنیم به سر منزل مقصود برسیم. در نتیجه به خود می گوییم: این بار شرایط فرق می کند این بار موفق خواهم شد و از این بابت خوشحال می شوم.
نداشتن هدف و احساس گناه فراوان. برخلاف مورد بالا ممکن است برای پرهیز از ناکامی از تعیین هدف خودداری کنیم. ولی افراد افسرده انسان های شاد و راحتی نیستند که بتوانند بدون احساس گناه از اینکه بهترین تلاششان را نمی کنند مسیر زندگی شان را طی کنند.
پرخاشگری انفعالی به خود. اگر من آشپزخانه را به هم بریزم و نظافت و مرتب کردن آن را به این علت که در آن زمان دچار ناراحتی و بیزاری شدید شده ام به بعد موکول کنم بی تردید از دست خودم بسیار عصبانی خواهم شد. بنابراین چون در گذشته آشپزخانه به هم ریخته را رها کرده ام در آینده از دست خودم عصبانی خواهم بود. علاوه بر این در آینده احساس ناامیدی و درماندگی خواهم کرد. در این موقعیت باور من مبنی بر اینکه هرگز اصلاح شدنی نیستم و حریف زندگی ام نمی شوم مجددا تقویت خواهد شد.
این مطلب توسط مجله پزشکی دکتر سلام تهیه شده است. استفاده از آن فقط با ذکر منبع دکتر سلام(hiDoctor.ir) مجاز می باشد