برخی دانشمندان اعتقاد دارند که وجود افسردگی در درجه اول واکنش سازگار کننده ای است که درون ما جای گرفته و برایمان ارزشی حیاتی و نجات بخش دارد. اگر به سگ ها آموزش دهیم که چاره ای جز تحمل شوک ندارند توانایی و انگیزه شان را برای فرار از شوک از دست می دهند حتی در مواقعی که راه فرار کاملا بدیهی باشد. نوزادان از روی تنبلی از فعالیت دست بر می دارند و اگر گریه آنان تا مدتی بدون پاسخ بماند برای صرفه جویی در انرژی گریه را متوقف می کنند. افسرده شدن ممکن است برای بسیاری از موجودات زنده جنبه خو گرفتن و عقب نشینی داشته باشد به ویژه در مواردی که مانع دشواری رودرروی آن ها قرار داشته باشد یا تلاش های ناموفق خود را برای رسیدن به اهدافشان به سبب هزینه زیاد متوقف کرده باشند.
تاکنون کسی را ندیده ام که دچار افسردگی جدی شده باشد ولی استحقاق آن را داشته باشد. بی تردید پس از اینکه فرد برای مدتی طولانی سرش به سنگ خورد کم کم سرش را پایین نگه می دارد. متاسفانه بیشتر افراد به جای آنکه نگاه دقیقی به وضعیت دوران رشد خود بیندازند و به فشارهایی که در زندگی اجتماعی امروزه با آن رودررو هستند و اثراتی که در مغز و جسم آنان دارد توجه کنند خودشان را مقصر قلمداد می کنند. ما باید خودمان را از بابت ناتوانی در انجام دادن کارهای غیر ممکن بی گناه بدانیم. در آن بستر است که می توانیم چرخه خودمقصر بینی را متوقف کنیم و این واقعیت خوب را به خود یادآوری کنیم که ما می توانیم ذهن خود را تغییر دهیم. اما این کار تلاش فراوان می خواهد باید خود را ملزم کنیم که واقع بینی را بیاموزیم و عادات بد و دیدگاه های منفی مان را درباره زندگی تغییر دهیم.
افسردگی چه خوبی هایی دارد؟
۱۸ فروردین ۱۳۹۵ ۱۳:۲۵