بسیاری از خانواده ها مسئله ی دمدمی مزاج بودن کودکشان را با متخصص در میان می گذارند و نگران این موضوع هستند. دمدمی مزاج بودن کودک و تغییرات لحظه ای اخلاق کودکان باعث می شود که خانواده در رفتار با آنها دچار سردرگمی شوند. این گونه کودکان نسبت به برخی مسائل بیش از اندازه حساس هستند و همچنین بسیار زود رنج.
«دخترم آنقدر دمدمي مزاج است و اخلاقش زود عوض ميشود كه اسمش را گذاشتهايم «خانم آتشفشان!». او با مربي مهدش مشغول بازي است اما كافي است مربي دستي به موهايش بكشد تا صداي جيغ او بلند شود. ميز شام هم ماجراهاي خودش را دارد. كافي است گوشت موجود در غذايش كمي سفت باشد تا يك ساعت بخاطر اين مسئله گريه كند.»
اگر يك اصل غيرقابل تغيير در دنيا در زمينه اخلاق و روحيات بچههاي نوپا وجود داشته باشد آن اصل دمدمي مزاج بودن آنها در اين سن است. به گفته روانشناسان دمدميمزاج بودن كودك به پروسه طبيعي رشد او در اين سن و سال برميگردد و مهم اين است كه اين حالات رفتاري با بدرفتاري يا لوس بارآمدن بچهها اشتباه گرفته نشود، با اين حال درك و يا حتي تحمل كردن اين تغيير رفتار و خلق و خو هميشه براي افراد و والدين راحت نيست.
درك علت دمدميمزاج بودن كودك و راههاي كنار آمدن با آن به والدين كمك ميكند بر عصبانيت خود غلبه كرده و از همه مهمتر اين مرحله از رشد عاطفي كودك را بپذيرند. دمدميمزاج بودن بچهها در اين سن دلايل مختلفي دارد.
انتقال نيازها
براي كودكان سنين 1 تا 3 سال، دنيا بزرگ، جذاب و هميشه در حال تغيير است. اين به نظر والدين ديد بسيار خوبي است اما وقتي به اين دنيا از چشم يك كودك نوپا كه كمتر از يك متر قد و دايره واژگاني به اندازه 20 كلمه دارد نگاه شود متوجه خواهند شد دنيا در عين زيبايي چقدر براي آنها كلافهكننده است. بچههاي 2 ساله عاشق بازي با مدادهاي رنگي و خطخطي كردن صفحات سفيد با رنگهاي مختلف هستند و اين در حالي است كه رنگها را از يكديگر تشخيص ميدهند اما نميدانند چطور بايد از والدينشان تقاضاي رنگ قرمز، زرد يا سبز كنند و يا وقتي مداد شمعي مورد علاقهشان ميشكند همان مداد شمعي را از آنها بخواهند.
گاهي نميتوان فهميد كودك در آن لحظه دقيقاً چه ميخواهد بنابراين بهتر است والدين خونسرديشان را حفظ كنند و به خود يادآوري كنند كه بخاطر وضعيت پيش آمده هيچكسي مقصر نيست. سپس با اشاره كردن يا برداشتن اشيايي كه احتمال ميدهند او به آن نياز دارد، در نامگذاري اشيا به او كمك كنند. اين كار دايره واژگان كودك را وسعت ميبخشد تا در آينده كمتر دچار سردرگمي شود.
درك درست از زمان
وعدهاي كه به آينده موكول ميشود وعدهاي است كه هيچ كودك نوپايي آن را نميفهمد و دوست ندارد كه بفهمد. كودك ممكن است بداند كه تشنه است و اين را نيز به والدينش بگويد اما وقتي والدين با سرعت خواسته او را برآورده نكنند شروع به گريه كردن و سر و صدا كردن ميكند.
«بچهها عجولاند» نداشتن درك درستي از زمان به معناي آن است كه كودكان نوپا موكولشدن خواستههايشان به آينده را نميفهمند اما تا برآورده شدن خواسته ميتوان به راحتي آنها را سرگرم كرد مثلاً تا آماده كردن آب، نظر او را به حبابهاي موجود در ماشين لباسشويي جلب كرد. بنابراين سرگرم كردن او با يك پديده خوشايند ديگر، همانقدر براي او لذتبخش است كه نوشيدن آبميوه مورد علاقهاش!
تسلط بر عواطف
يك كودك نوپا توانايي چنداني در مسلط شدن بر احساسات و خلق و خوي در حال تغيير خود ندارد و از همين رو آستانه نوسان احساس شادي، غم، سرخوردگي و نااميدي در او بيشتر از يك فرد بزرگسال است. آنها از منطق و استدلالي كه به بزرگسالان كمك ميكند بر خشم خود فائق آيند برخوردار نيستند و همين موضوع تصميمگيري براي پايان دادن به يك وضعيت يا پيشامد يا يك اتفاق خوشايند را براي آنان دشوار ميكند. كودك 2 سالهاي كه از بازي با اسباببازيهاي خود در حمام و فرو كردن آنها در تشت آب لذت ميبرد به تصميم مادرش براي شستن او و بيرون آمدن از حمام اعتراض ميكند. او قادر نيست بفهمد كه بيرون آمدن از حمام به معني پايان يافتن لذت از بازيهاي او نيست و شنيدن يك قصه يا بازي با اسباببازي هاي ديگر هم مي تواند همانقدر لذتبخش باشد.
در اين مواقع ميبايست با آرامش به كودك خود توضيح داد موقعيتهاي لذتبخش هميشه پايدار نيستند همانطور كه موقعيتهاي ناراحتكننده ناپايدارند. والدين ميبايست با زبان خودش به او بگويند كه او ميتواند از يك بازي همانقدر خوشحال شود و لذت ببرد كه از بازيهاي ديگر و سعي كنند واژگان مختلف براي توصيف احساسات مختلف را به او ياد دهند. واژههايي مثل: ناراحت، عصباني، خوشحال و… و با اين شكل به او كمك كنند بين اين احساسات مختلف تمايز قائل شود.
انطباق با تغييرات
براي كودكان نوپا تغيير و تحول لذتبخش اما دشوار است و از همينروست كه براي آنها تطبيق دادن خود با شرايط و اتفاقات قابل پيشبيني و منظم راحتتر است.
يك روانشناس ميگويد: «آدميزاد براي هماهنگ كردن و تطبيق دادن خود با اين دنياي هميشه در حال تغيير، انرژي فيزيكي و ذهني زيادي صرف ميكند و گاهي كودكي كه به نظر والدينش چندان غرق در يك كار نيست بيش از آنچه آنها فكر ميكنند روي آنچه انجام ميدهد متمركز ميشود.
كودكان روي يك كار تمركز بالايي پيدا ميكنند و در همين هنگام از آنها انتظار داريم به سراغ يك كار ديگر بروند. اين جابهجايي براي ذهن بزرگسالان هم سخت است چه برسد به ذهن يك كودك نوپا.»
كودكان از اتفاقات قابل پيشبيني و زنجيرهوار استقبال بيشتري ميكنند. تغيير دادن نوع فعاليت آنان بايد با اطلاع قبلي و نه ناگهاني و بيمقدمه صورت بگيرد. بهعنوان مثال هنگامي كه مادر او را به حمام ميبرد از قبل به او بگويد: «بعد از شامپو نوبت آببازي و بعد خشك شدن است. بعد هم از حمام بيرون خواهيم آمد تا آماده خواب شوي.»
قدرت تصميمگيري
بچهها در اين سن با هدف يا پيشفرضهاي خاصي به سراغ انجام كار مورد علاقهشان ميروند و وقتي توانايي فيزيكي يا ذهني لازم براي آنچه را كه ميخواهند انجام دهند در خود نمييابند يا صرفاً والدينشان آنها را از انجام كار منع ميكنند آن حس كنجكاوي شيرين در چند ثانيه تبديل به اشك و اعتراض ميشود. بزرگترين سرخوردگي براي يك كودك نوپا اين جمله است: «هميشه نميتوان به هر آنچه ميخواهي برسي»
طغيان احساسات كودكان را ميبايست با دادن گزينه هاي معقول به او مهار كرد. براي مثال اگر كودك ميخواهد با لباسهايي با سليقه خودش به مهدكودكش برود در حالي كه هواي بيرون سرد است والدين بهتر است مانع او نشده و رديف لباسهاي زمستاني او را نشانش دهند و به او بگويند از ميان آنها ميتواند لباسي را به شرطي كه مناسب اين هوا باشد انتخاب كند، اين روش همچنين شيوه خوبي براي تشويق كودكان به كاري است كه گاهي از انجام آن طفره ميروند.
خستگي و گرسنگي
كودكان نوپا ساعات خواب نامنظمتري نسبت به بزرگسالان دارند. آنها معمولاً صبحها زودتر بيدار و شبها زودتر خسته ميشوند و برعكس كودكان بزرگتر در سه وعده اصلي غذايي موادغذايي زيادي نميخورند بنابراين جاي تعجب نيست كه بچههاي خسته و گرسنه مسلماً حساستر، دمدميمزاجتر و عصبيتر ميشوند. ساعات خواب بخصوص خواب ظهر كودكان را بايد جدي گرفت و فعاليت جمعي و كارهايي همچون بردن او به دكتر، مهماني يا برنامههاي ورزشي را به بعد از استراحت آنان موكول كرد. نكته دوم آنكه والدين ميبايست هميشه خوراكيهاي سالم و قابل حملي را با خود همراه داشته باشند.