ناتوانی در کسب لذت یکی از عوارض افسردگی است. در اعماق افسردگی اساسی هیچ چیز حتی لذت بخش ترین فعالیت ها یا شناخته شده ترین امکانات هم به چشم نمی آید. در واقع انسان از نظر هیجانی منجمد شده است. به نظر می رسد در مغز انسان فعل و انفعالاتی صورت می گیرد که در نشاط و احساس خوب داشتن اختلال به وجود می آورد. مشکلی که برجستگی کمتری نسبت به ناتوانی در کسب لذت دارد ولی در میان افسردگان شایع تر است حالی است که حتی نام گذاری هم نشده و آن فرو رفتن تدریجی در انزوا و بی اعتنایی است که هنگام ابتلا به افسردگی در انسان ایجاد می شود.
رابرتسون دیویس آن را اسدیا می نامد که در واقع همان شرایط بی حالی و سستی و بی احساسی است. ولی این بیماری در تنبلی خلاصه نمی شود بلکه بسته شدن تدریجی درهای زندگی است. در همان احوالی که افسردگی علاقه و توانایی لذت بردن انسان را کاهش می دهد محدوده فعالیت های شخص افسدره نیز تنگ تر می شود. در این موقعیت شخص افسرده دیگر خطر نمی کند از تحریک و ترغیب شدن می پرهیزد محتاط می شود و از هر چیز و هر کس که بتواند در او ایجاد حرکت کند حتی عزیزان خود دوری می کند. این آفتی است که وارد زندگی زناشویی می شود و مبتلایان را در برابر داشتن روابط نامشروع آسیب پذیر می کند. ناتوانی در کسب لذت در محلکار نگرش سرسختانه ای را به وجود می آورد که حاصل آن کاغذ بازی های بی اهمیت و پرخاشگری منفعلانه است. در زندگی روزمره نیز به بی اعنایی نسبت به فرزندان می انجامد تا آنجا که برای آن ها این سوال را پیش می آورد که اساس زنده بودن والدینشان چه فایده ای دارد.
این مطلب توسط مجله پزشکی دکتر سلام تهیه شده است. استفاده از آن فقط با ذکر منبع دکتر سلام(hiDoctor.ir) مجاز می باشد