بسیاری انسان های افسرده دچار بی حالی و خمودگی هستند. آنان احساس می کنند انرژی و امیدی ندارند. برای برخی این یک بحران موجودیتی است چون استدلال می کنند: که چی؟ چه فرقی می کند؟
بسیاری از افرادی که دچار افسردگی از نوع بی حالی هستند به این حد افراطی نمی رسند اما هر گونه فعالیتی را مزاحم تلقی می کنند. در طول روز چنان از تحرک پرهیز می کنند که گویی به دستان و پاهایشان وزنه های سنگین آویزان شده به طوری که در پایان روز در اثر خستگی از حال می روند و به نظر می رسد که انرژی ناچیزی دارند همه جای بدنشان درد می کند و خواب رایشان موجب تجدیدقوا نمی شود چون صبح که بیدار می شوند همان قدر خسته هستند که شب قبل بودند و فکر اینکه باید یک روز دیگر را بیرون از بستر بگذرانند ممکن است اشک آن ها را در بیاورد. در حقیقت چه بسیار که خوابشان هم با آشفتگی همراه است و از این رو عملا نه بیرون از بسرتند و نه واقعا در خواب اند. در چنین وضعیتی فکر انسان هم تحت الشعاع قرار می گیرد چون همواره در حال فکر کردن است و از این فکر که چرا به این روز افتاده دچار نگرانی است از دست خودش خشمگین است و احساس گناه می کند.
این مطلب توسط مجله پزشکی دکتر سلام تهیه شده است. استفاده از آن فقط با ذکر منبع دکتر سلام(hiDoctor.ir) مجاز می باشد