به نظر من این نکته که نظریه ها و پژوهش های نوین این چنین همگرا می شوند امری اتفاقی نیست هر چند این همگرایی ممکن است ما را دچار سردرگمی کند. ما دانشمندانی داریم که دیدگاه های کاملا متفاوتی دارند و تلاش می کنند مهم ترین مشکلات روز روان شناسی را درک کنند. مشکلاتی مانند از دست دادن هویت، احساس تهی بودن و قهر کردن از جامعه تلاش های نومیدانه و خودناکام کننده برای بازگدارندن تمرکز و رسیدن به کمال از این قبیل هستند. این مشکلات ویژه افسردگان نیست بلکه مربوط به همه اقشار جامعه ا ست. بی تردید دانشمندان در تلاش اند که تا جای ممکن با در نظر گرفتن همه دیدگاه ها خصوصیات فردی را که برای یاری خواستن مراجعه می کند درک کنند. ما ناچار نیستیم که نظریه های هیجانی فروید را درباره فلج شدن عصبی یا کوری توجیه کنیم چون این عوارض امروزه به علت تغییر اوضاع اجتماعی که عامل به وجود آورنده چنین ضایعاتی است در جهان غرب ناپدیده شده اند. ما باید سعی کنیم مشکلات آن هایی را درک کنیم که افسرده شده اند یا بیش از اندازه به عقاید دیگران بها می دهند یا خود را خارج از جریان زندگی حس می کنند و به شدت می کوشند تا بهبود یابند ولی هرگز موفق نمی شوند.
افسردگی هم علت و هم معلول روابط ناکارآمد اجتماعی است. شاید ما در برابر طرد شدگی حساسیت بیشترری نسبت به نفر بعدی به خرج دهیم ولی با یادگیری راه های ارتقای کیفیت روابط اجتماعی می توانیم حساسیت خود را مهار و روابط اجتماعی مان را بهبود بخشیم.
بهبود روابط اجتماعی شخص افسرده
۲۳ فروردین ۱۳۹۵ ۱۹:۵۱