بیشتر انسان ها احتمالا هیچ گاه دانسته از خودشان نمی پرسند که هدفشان چیست و تعداد کم شماری گمان دارند که می دانند چه اصولی در زندگی آن ها اهمیت دارد و هدف هایشان چیست. برخی دیگر از این بابت احساس گیجی و ناتوانی می کنند و هرگز به ارزش ها و هدف هایشان نمی اندیشند. هر دو گروه می توانند دچار خیال باطل باشند. ما تمایل داریم بدانیم که چه ارزیابی ای از خود داریم در حالی که هیچ گاه با اسلوبی معین و با عینیت به خودمان نمی نگریم. ممکن است با ارزش ها و معیارهای معینی زندگی کنیم و ممکن است آگاه باشیم که به چه نقطه ای می خواهیم برسیم ولی این ها اکثرا ناخودآگاه هستند. برای اینکه بتوانیم آگاهانه به این باورها برسیم بایستی ابتدا خود را به خوبی ارزیابی کنیم و در آن صورت است که می توانیم درک کنیم آیا آنچه انجام می دهیم همان است که ما را به مقصود می رساند یا نه.
برای مثال بیشتر ما اقرار می کنیم که مهم ترین هدفمان در زندگی تشکیل خانواده است ولی اگر به نحوه گذراندن اوقاتمان توجه کنیم در می یابیم که وقت کمی را با خانواده می گذرانیم. علت چیست؟ دلیل آن احتمالا وجود تعهدات متناقضی است که در زندگی عهده دار شده ایم و دشواری ای که در همراهی کردن با احساساتمان گریبانگیر ماست. یکی از متداول ترین راه هایی که برای پرهیز از احساساتمان اتخاذ می کنیم این است که به خود اجازه می دهیم غرق در مشغولیت هایمان باشیم. به گفته امرسون: همه چیز فراهم است تا انسان بر خر مراد سوار شود. این موضوع امروزه بیشتراز زمان حیات او صادق است. بنابراین اگر مایلیم کارهایی را که برایمان اهمیت دارد به انجام برسانیم باید تلاش خودآگاهانه و آزادانه ای از خود نشان بدهیم تا اولویت هایمان را انتخاب کنیم.
این مطلب توسط مجله پزشکی دکتر سلام تهیه شده است. استفاده از آن فقط با ذکر منبع دکتر سلام(hiDoctor.ir) مجاز می باشد