images

اما ازدواج با وجود اینکه فرصتی برای نزدیکی برایمان به ارمغان می آورد هم زمان فرد دیگری را در دسترس ما می گذارد که بتوانیم مسئول ناخشنودی های خودمان محسوبش کنیم. هر چند هر یک از طرفین زناشویی روش های دفاعی خاص خود را وارد زندگی می کند ازدواج فرصت ویژه ای را به وجود می آورد تا این فرافکنی بتواند به کار خود ادامه دهد. در فرآیندی فرافکنانه ما بخش های غیر قابل قبول رفتاری خود را به شریک زندگی مان نسبت می دهیم. مثلا به همسرمان می گوییم: امروز خیلی کج خلقی. فرافکنی می تواند چنان در زندگی زناشویی ریشه بدواند که هر یک از طرفین نقشی را به دیگری واگذار کند که برچسب آن کم و بیش مورد قبول اوست. برچسب هایی چون طرف ضعیف، طرف قوی یا آدم بی اراده، آدم وسواسی. این فرافکنی ها می تواند سرچشمه طلاق باشد و یک طرف به دیگری بگوید: ناخشنودی من، عدم موفقیت من و… هیچ کدام تقصیر من نیست بلکه تو مقصری. هر زندگی زناشویی ای که در آن یک یا هر دو طرف احساس کنند که طرف مقابل دیگر قادر به حل مشکلات روانی خود نیست با بحران عدم رضایت مواجه می شود.
فرض کنید که من آدم نسبتا افسرده ای هستم از معاشرت دوری می جویم عزت نفس پایینی دارم و روابط اجتماعی ام را محدود می کنم چون همواره نگران این هستم که دیگران مرا قبول دارند یا نه. با این احوال با خانمی ازدواج می کنم که به نظرم بالاترین درجه اعتماد به نفس را دارد. چند سال بعد متوجه می شوم آدمی که او را با اعتماد به نفس می دیدم شخصی خشک و وسواسی است و از معاشرت واهمه دارد. شاید در ابتدا متوجه این موضوع نشوم لیکن به مرور حس می کنم که بیمار و ضعیف و درمانده شده امد و این مسئله برایم غیر قابل تحمل است.

این مطلب توسط  مجله پزشکی دکتر سلام تهیه شده است. استفاده از آن فقط با ذکر منبع دکتر سلام(hiDoctor.ir) مجاز می باشد