پس آنچه ما را به یکدیگر جذب کرده بود حالتی تدافعی بود که هر چند برای هر کدام ما تفاوت داشت. در حقیقت مربوط به یک درگیری همسان بود. همسر من هم متوجه می شود که گرچه مرا انسانی قوی و کم حرف می پنداشته کم حرفی من ناشی از اضطرابم بوده نه از قدرتم. حال معلوم می شود که آنچه روز اول به نظرم امتیاز می آمده حالا تبدیل به نقص شده است. اکنون چنین به نظر می رسد که دید چشمان ما کاملا دگرگون شده و خصوصیاتی که ما را روز اول به یکدیگر جذب کرده بود امروز به نظرمان ضعف جلوه می کند و عامل سلطه جویی و دخالت
می شود و اکنونبه جای آنکه کیفیت ها را پذیرا باشیم از آن متنفریم.
بدین ترتیب ما از خود آرمان زدایی کرده ایم و مرحله ابتدایی عاشق شدن از دست رفته است. آرمان زدایی تدریجی یکی از ویژگی های مطلوب و درست روابط به کمال رسیده است اما اگر این جریان به نفرت و مقصر خواندن طرف دیگر بینجامد عاقبت آن جدایی است.
اینجاست که روابط زناشویی تبدیل به کار و وظیفه می شود. شاید این مطلب نومید کننده باشد لیکن باید بپذیریم که هیچ رابطه خوبی بدون تلاش صمیمانه دو طرف شکل نمی گیرد و وظیفه یک رابطه خوب این است که ما را به سوی ارزشمندترین فرصت ها برای شناخت خود و بیان دیدگاه هایمان بکشاند. با ادای این وظیفه خودمان را تقویت می کنیم و در برابر افسردگی کمتر آسیب پذیر می شویم.
با وجود این شک ندارم که بیشتر روابط پایدار کماکان به علت همان چیرگی احساس بر عقل است که از آرمانی فکر کردن در زمان آشنایی اولیه ناشی می شود. روابط زناشویی حتی با گذشت بیش از پنجاه سال باز هم می تواند بر پایه علاقه و توجه و فرآیندی عاطفی قرار داشته باشد که سبب می شود هر یک ویژگی های خوب دیگری را ببیند و چشمانش را به روی خصوصیات بد او ببندد. پذیرفتن بدون قید و شرط عشق پدر و مادری موضوع کم اهمیتی نیست و اینکه با وجود همه خصوصیاتی که از داشتن آن متنفریم باز هم مورد عشق و علاقه قرار داشته باشیم دارویی بسیار کارساز و قدرتمند است.
این مطلب توسط مجله پزشکی دکتر سلام تهیه شده است. استفاده از آن فقط با ذکر منبع دکتر سلام(hiDoctor.ir) مجاز می باشد