هر چه حرفه بهداشت روان بیشتر با خانواده ها، پدر و مادرها و فرزندان آشنایی پیدا می کند بیشتر مشخص می شود که چرا یک زندگی زناشویی به طلاق می انجامد و زندگی زناشویی دیگر پابرجا و موفق می ماند. در نظر گرفتن عواملی که باعث عاشق شدن می شود شاید زیاد بعید نباشد ولی این بررسی برای اینکه روشن شود چگونه می توان زندگی زناشویی را تعالی داد بسیار مفید است.
عوامل بسیار قوی و ناخودآگاهی برای عاشق شدن و اینکه دو نفر از میان همه افراد تصمیم می گیرند با یکدیگر ازدواج کنند وجود دارد. این عوامل در برهه های مختلف زندگی زناشویی مانند اختلافات داخلی، مشکلات عاطفی فرزندان، سرکشی دوران بلوغ فرزندان و هویت آن ها در بزرگسالی بازتاب خاص خود را خواهند داشت. عباراتی چون من تو را برای همسری انتخاب کرده ام تا بتوانم از تو حمایت کنم و نجاتت دهم پس تو هم باید مرا نجات دهی و از این قبیل جملات همگی ناخودآگاه هستند. عاشق شدن در تعریف فرآیند نوعی جنون است که عمیقا تحت تاثیر اشتیاق و برداشت های ناخودآگاهانه طرفین آن قرار دارد انسان هر قدر هم عادی و معقول باشد بسته به شرایط و نیازهای روحی و روانی خاص خود عاشق می شود و ارتباط عاطفی برقرار می کند. این نیازها باید در یک رابطه عاشقانه تامین شوند واگر نه به سرانجام نخواهند رسید.
آنچه به تجربه مشاهده کرده ام این است که خانواده های مشکل دار معمولا به بهانه معرفی یک نفر به عنوان بیمار مثلا مادر افسرده، پدر الکلی، فرزند بی قرار یا فرزندی که در دوران بلوغ
برون ریزی می کند به درمانگاه مراجعه می کنند و سایر اعضای خانواده به دنبال درمان وی هستند. لیکن تعیین فردی که برای درمان به درمانگاه آورده می شود ریشه در نیازهای ناخودآگاه زوجی دارد که تصمیم به ازدواج با یکدیگر گرفته اند و به عللی که آنان یکدیگر را برای زناشویی انتخاب کرده اند باز می گردد.
این مطلب توسط مجله پزشکی دکتر سلام تهیه شده است. استفاده از آن فقط با ذکر منبع دکتر سلام(hiDoctor.ir) مجاز می باشد