افرادی که از اضطراب رنج می برند مثل سایر بیماران روان پزشکی از این که به آن ها انگ بیمار روانی زده شود نگرانند. بیماران معمولا به دلیل ناتوانی در کنترل اضطراب شان احساس ضعف می کنند. به علاوه برخی از آن ها به شدت از احساس تنهایی هراسانند و می ترسند اگر دیگران بدانند که آن ها چقدر احساس خلاء، نیازمندی، ترس، وحشت و نقص می کنند تنهاتر شوند. بعضی از بیماران از اتفاق وحشتناک تری می ترسند و آن طرد شدن توسط خانواده به خاطر ابتلا به اضطراب و از دست دادن کنترل خود به دلیل نگرانی می باشد. شاید این افراد از دیوانگی و ابتلا به یک بیماری روانی وخیم تر- مثلا بیماریی که قبلا یکی از اعضاء خانواده به آن مبتلا بوده است- می ترسند. تمام این دلایل باعث می شوند که بیماران علایم شان را مخفی کنند و به هیچ قیمتی مشکلات خود را درمان نکنند. بدترین بخش ماجرا این است که بیمار حتی به خودش هم دروغ می گوید و به همین خاطر نه تنها از کمک و پشتیبانی اطرافیان برخورد نمی شود بلکه از درمان های موثر و استاندارد موجود هم محروم می گردند.
اگر ما می دانستیم که احساس اضطراب چگونه است و چطور هر کسی می تواند این حالت را در وجود خود حس کند گام بزرگی به درمان این مشکل نزدیک می شدیم. روان درمانی به افراد کمک می کند تا به حس یکپارچگی بیشتری در وجودشان دست یابند. به علاوه درمان می تواند شکاف های عمیق عاطفی بین اعضاء خانواده را پر نماید و به تسهیل ارتباطات در سیستم های خانوادگی ناکارآمد کمک کند. اضطراب نماد ناتوانی ذهن در مدیریت یک کشمکش روانی ویژه می باشد که این ناتوانی از طریق درمان مشخص و روشن می شود. هر کسی که یک فرد مضطرب را به دلیل مشکلاتش سرزنش کند احتمالا در مدیریت بعضی از جنبه های تعارضات درونی خود احساس ناتوانی می کند.
این مطلب توسط مجله پزشکی دکتر سلام تهیه شده است. استفاده از آن فقط با ذکر منبع دکتر سلام(hiDoctor.ir) مجاز می باشد