یکی از مهم ترین اصول داشتن دو فرزند ، دوست داشتن هردو آنها به یک اندازه است. بسیاری از مادران فرزند اول خود را بیشتر دوست دارند و بسیاری نیز بر عکس ، فرزند دوم خود را. این عمل باعث می شود که حس حسادت در فرزندان ایجاد شود که پیامد های بدی در روحیه هر دو آنها دارد.
شاید بلافاصله مقید نشوید
وقتی پسر بزرگترم به دنیا آمد، احساس میکردم رابطهای جادویی لحظهای را که در آغوشش گرفته بودم شکل داده بود. وقتی این احساس را برای پسر دومم نداشتم، فکر کردم باید بدترین مادر دنیا شده باشم. فکر میکنم بچهی دوم متفاوت است، چون هرگز هیچ چیزی قابل مقایسه با اولین وقتی که میفهمید مادر شدهاید نیست. نگران نشوید؛ کوچکترین فرزندم خودش را به شیوه منحصربفرد خودش در دلم جا کرده است. زندگی بدون او را حتی نمیتوانم تصور کنم – آن.
.
وقتی پسرم به دنیا آمد، دخترم ۴ ساله بود. بعد از مدتها تک فرزندی، من هم نگران بودم. اما به «تساوی» عشق میان آنها فکر نکنید – غیرممکن است که بشود آنطور اندازه گیری کرد. تنها چیزی که میتوانید از آن مطمئن باشید این است که هردوی آنها را با تمام وجود دوست خواهید داشت چون هرکدام آنها برای شما موجوذی منحصر بفرد هستند. – مادر دو فرزند (۵ ساله و ۱۵ ماهه)
.
دخترهای من ۲۶ ماه اختلاف سنی دارند. وقتی دومی به دنیا آمد، احساس کردم غریبه است و دلم میخواست وقتم را فقط با اولی بگذرانم. هیچ شباهتی با خودم یا شوهرم در صورت فرزندم نمیدیدم، و نمیتوانستم قلبم را به او معطوف کنم. بعدها تشخیص دادند که افسردگی پس از زایمان گرفتهام و چند ماه داروی ضد افسردگی مصرف کردم. با گذشت زمان کم کم کودکم را شناختم. حالا ۹ ماهه است، و تازگیها، احساس میکنم واقعا چیزی بین ما صدا میکند. فکر می کنم شروعش وقتی بود که دخترهایم شروع به خنداندن هم کردند. هیچ مادری بلافاصله با هرکدام از فرزندانش رابطه برقرار نمیکند. فقط قلبتان را به روی فرزندتان باز نگه دارید، و او راه ورود خودش را پیدا می کند – امی
.
راههایی برای ارتباط با فرزندتان پیدا کنید
من یک دختر و یک پسر دارم، که ۱۳ ماه اختلاف دارند. احساس میکردم با دومی، فرزند پسرم، بیگانه ام. پسرم اصلا شبیه من نبود و نمیخواست مثل بچه اولم آرامش کنم. مدتها دارم نگاهش میکردم و متعجب بودم از اینکه فرزند من است. حالا فرزندانم ۸ ماهه و ۲۰ ماهه اند، و اوضاع خیلی بهتر شده است. دخترم با این مزاحم کوچک کنار آمده و حتی دوست دارد گاهی با او بازی کند. پرستاری از پسرم کمک کرده با او ارتباط برقرار کنم چون وقتی به پرستاری احتیاج دارد هیچ کس دیگری نیست که این کار را انجام دهد.. عشق گاهی در نگاه اول پیش میآید و گاهی با گذشت زمان رشد میکند و شکوفا می شود – دیدرا، مادر آیلا و تورن
.
این چیزها در مورد من جواب داد: صرف زمان منظم، آسودهخاطر و دو به دو با فرزند دوم و کار کردن روی آلبوم عکسهایش. باید قبول کنید که این کودک دیگری است، بنابراین باید او را به شیوهی دیگری دوست داشته باشید – حالا دنبال آن شیوه بگردید. من دریافتم که بسیاری از احساسات نه چندان خوب من با کودک دومم از این مسئله ناشی می شد که نمیتوانم همانقدر توجهی را که به فرزند اولم داشته ام به او هم داشته باشم. هرچه بیشتر تلاش میکردم هردو را دوست داشته باشم و محبتشان کنم، احساس بهتری نسبت به هردو فرزندم پیدا میکردم. – ناشناس
.
مادران تنها کسانی نیستند که دچار این احساس میشوند! شوهرم وقتی به من گفت «احساس میکنم هنوز با دخترم رابطه عاطفی ندارم» شگفت زده ام کرد. او نگران بود چون قبلا با پسرم۱۹ ماهه مان بلافاصله ارتباط برقرار کرده بود. به او گفتم من هم ماههای اول و دوم همین حس را داشتم ، اما حالا شخصیت دختر کوچولویمان دارد خودش را نشان میدهد و من عاشقش شدهام! من یک شیشه شیر آماده کردهام تا شوهرم بتواند به او غذا بدهد و ساعتی را برای «رو در رو» شدن آنها تنظیم کردهام تا با هم باشند. من در این ساعت با پسرم بازی میکنم یا برایش کتاب میخوانم. شوهرم وقت تماشای دخترمان دارد همان نگاه مهربان را در چشمهایش پیدا میکند که وقت تماشای پسرمان دارد. – میشل
.
احساس برعکس داشتم …
وقتی فرزند دومم به دنیا آمد، من آنچنان غرق او شدم که تقریبا برادر بزرگتر او را به پدرش واگذار کردم. نگهداری یک نوزاد خیلی راحت تر از یک بچهی نوپای بدخلق و خودسر بود. اما میدانید چه شد؟ توانستم رابطه خیلی قوی بین پسرمان و پدرش برقرار کنم. حالا که نوزادمان بزرگتر شده و دیگر آنقدرها به من احتیاح ندارد، من دوباره به رابطه عادی با پسرم برگشتهام. – فلیپت
.
من پسر دومم را ۲۱ ماه بعد از اولین پسرم به دنیا آوردم. بلافاصله با نوزاد جدیدم رابطه عاطفی برقرار کردم و کمی از اولین فرزندم فاصله بیشتری گرفتم. پزشکم به من گفت که این بعضا به دلیل مراقبت های من از فرزند دومم بوده و فرزند اولم مستقلتر شده و این که نوزاد کاملا به من احتیاج داشته است. هرچه که بود، حالا دیگر پرستاری را متوقف کردهام و شش ماه بعد از آن همه چیز دارد به حال عادی برمیگردد.