روانشناسی عامیانه یکی از شاخه های روانشناسی محسوب می شود که مرتبط با علوم اجتماعی است. هدف اصلی علوم اجتماعی ، تبیین اعمال انسانی است. در این مطلب در رابطه با روانشناسی عامیانه و ارتباط آن با علوم اجتماعی به طور مفصل صحبت خواهیم کرد. با ما همراه باشید.
علوم اجتماعی هدف خود را تبیین «اعمال» انسانی قرار داده اند. در میان نگرش های تبیینی مختلف، تبیین مبتنی بر فهم عرفی یا همان «روانشناسی عامیانه» (folk psychology) یكی از شایع ترین رویكردها در علوم اجتماعی است. در این رویكرد تبیین و توضیح اعمال انسانی براساس مشخص كردن «باورها» و «امیالی» است كه منجر به آنها می شوند. اصل هدایت كننده «روانشناسی عامیانه» را می توان به صورت گزاره ساده شده زیر بیان كرد: «اگر هر فردی مثلاً X خواهان B است و باور دارد كه A وسیله ای برای رسیدن به B است، پس او A را انجام خواهد داد.» بگذارید اسم این اصل را «L» بنامیم. البته بر این اصل اشكالات متعددی می توان وارد كرد. (اگر كمی دقت كنید می توانید این اشكالات را دریابید، مثلاً X باور داشته باشد كه A بهترین وسیله برای رسیدن به B است اما نداند چگونه باید A را انجام دهد یا حتی ممكن است قادر نباشد A را انجام دهد.) می توان این اصل را با اضافه كردن شروطی به آن بهبود بخشید. نتیجه حاصله اصل پیچیده زیر خواهد بود:
«اگر هر فردی مثلاً X ۱ خواهان B باشد، ۲ باور داشته باشد كه انجام دادن A وسیله ای برای رسیدن به B است، ۳ عملی وجود نداشته باشد كه X باور كند آن عمل روشی برای رسیدن به B است و مطلوب X هم باشد، ۴ X خواسته دیگری نداشته باشد كه B را تحت الشعاع قرار دهد، ۵ X بداند چگونه A را انجام دهد و ۶ X قادر به انجام A باشد آنگاه X، A را انجام خواهد داد.»
چهار شرط در این صورت پیچیده به اصل ساده شده اولیه یعنی «L» اضافه شده است و البته ممكن است این بار هم كافی نباشد. یك فیلسوف دقیق بدون شك می تواند مثال نقضی را ارائه دهد كه چنین شروطی هنوز هم برای انجام A كافی نباشند.
اما به جای اضافه كردن شروطی به اصل اولیه («L») می توان آن اصل را به عنوان حاملی در نظر گرفت كه بندهایی را می توان به آن اضافه كرد تا از ابهام جلوگیری كرد. (این بحث خود یكی از مباحث مهم فلسفی در علوم اجتماعی است كه به دلیل فنی بودن خارج از حوصله این مقاله است.) همان طور كه گفتیم اصل «L» را می توان به عنوان پایه ای اولیه در نظر گرفت كه باورها و امیال در آن نقش محوری دارند. «اقتصاد خرد» از جمله بخش های علوم اجتماعی است كه به خوبی با ساختار این اصل (یا همان «روانشناسی عامیانه») هماهنگ است. مثلاً تبیین های «اقتصاد خرد» از انتخاب مصرف كننده نمونه ای است كه بر مبنای اصل «L» انجام می شود. در این نوع تبیین ها برای هر عامل اقتصادی انتخاب هایی وجود دارد كه آن عامل براساس «قیودی» (Constraints) عمل می كند. مثلاً فرض كنید شما گزینه های مسافرت به فرانسه و مسافرت به شیراز را برای تعطیلات نوروز پیش رو دارید حال براساس «قید درآمدی» خود سعی می كنید بهترین گزینه را انتخاب كنید. اگرچه این تبیین ها در اقتصاد خرد با اصطلاحات «انتظارات» (expectations) و «ترجیحات» (preferences) بیان می شوند، اما آنها تنها معادل هایی برای «باورها» و «امیال» هستند كه در اصل ساده شده «L» بیان شده اند.
تا اینجا ما یك گزاره كلی را مشخص كردیم (البته بدون تمام شروط) كه باورها و امیال را به اعمال مرتبط می سازد و می تواند برای تبیین های علمی علوم اجتماعی به كار رود. اما این ادعای كلی از چه نوعی است؟
اصل ساده شده «L» به نظر می رسد كه علل اعمال را مشخص می كند و می توان آن را به عنوان یك «قانون» درباره اعمال انسانی یا لااقل یك مشابهت و تقریبی به قانون (علمی) دانست و این چیزی است كه «طبیعت گرایان» آن را محق می دانند تا رویكردی علمی برای تبیین اعمال انسانی باشد. (طبیعت گرایان در علوم اجتماعی معتقدند كه اگر بتوانیم ارتباطی میان باورها و امیال از یك طرف و اعمال از سوی دیگر مشخص كنیم، آنگاه قادر خواهیم بود تا تبیین های «روانشناسی عامیانه» از اعمال انسانی را بهبود ببخشیم و آن را رویكردی علمی سازیم.) از نظر آنان تبیین علمی تبیینی «علی» است. بنابراین هر رویكرد علمی برای تبیین در علوم اجتماعی باید تلاش كند تا ارتباط «علی» را مدنظر قرار دهد.
اصل ساده شده «L» این كاركرد را دارد و می توان آن را یك قانون «علی» دانست. این رویكرد طبیعت گرایانه برای ارتباط میان «روانشناسی عامیانه» و علم تبیین اعمال انسانی به خوبی با دیدگاه های ماكس وبر همراه شده است. وبر تاكید دارد نوع تبیینی كه امیال و باورها فراهم می كنند باید شبیه تبیین هایی باشد كه در علوم طبیعی فراهم می شود، در واقع شبیه تبیین های مشخصه علوم طبیعی باشد. وبر گزاره ای كلی مانند اصل «L» را به عنوان یك «سنخ آرمانی» (ideal type) در نظر می گیرد. همانند مدل ها در علوم طبیعی اصل «L» نیز برای آنكه در تبیین اعمال فردی به كار رود باید اصلاح و پالوده گردد. (به «سنخ آرمانی» و نقش مدل ها در سلسله مقالات بعدی خواهیم پرداخت.) اما آنچه در كار وبر مهم است بصیرتی است كه او برای تبیین علمی در نظر می گیرد یعنی نقش قوانین در تبیین علمی. اما همان گونه كه وبر نیز بیان كرده، برخلاف علل دیگر باورها و امیال همچنین «دلایلی» برای اعمال هستند. آنها (امیال و باورها) اعمال را موجه می سازند و نشان می دهند كه عملی آیا عقلانی، مناسب، موثر، معقول و صحیح است یا نه. بنابراین شاید تبیین ها در علوم اجتماعی بدین دلیل موثرند و كار می كنند كه نشان می دهند عملی در پرتو باورها و امیال فرد معقول، موثر، مناسب و عقلانی هست یا نیست. در واقع باور و امیال اعمال را قابل فهم می سازند. در چنین تعبیری اصل «L» قطعاً شبیه یك مدل یا قانون عمل نمی كند. به نظر شما چرا؟