image_13950402377814

اسکیزوفرنی با چه عواملی پدید می آید این عارضه با چه توصیه هایی قابل درمان است با چه توصیه هایی می توانیم مانع بروز آن شویم

مرز رویا و جنون خیلی باریک است، آن‌قدر باریک که همه رویاهای زیبای ما که برایمان نوید بخش زندگی است می تواند تله ای برای نابودی مان باشد. تله ای که با فاصله گرفتن از دنیای واقعی در آن می افتیم و شاید دیگر هیچ وقت نتوانیم از آن بیرون بیاییم. به اینها بیماران اسکیزوفرنیا می گویند؛ آنهایی که نمی توانند مرز بین خیال و واقعیت را تشخیص بدهند، چون دوست ندارند زشتی های این دنیا را باور کنند. دوست دارند در دنیایی زندگی کنند که در آن خوشبخت هستند و راضی. دوست ندارند کسی اذیتشان کند و اصلا دوست ندارند زمین بخورند.

در ادامه می نویسد: از نظر تعریف علمی و عمومی اینها شاید بیماران روانی باشند، اما بیماریشان بخشی از زندگی همه ماست. همه ماهایی که عادت داریم با آرزوهایمان زندگی کنیم و به خوشبخت بودن حتی در خیال هم راضی هستیم.

«به من می گن توهم داری! ولی من می بینم! من محمد را همیشه می بینم، سوگند و سامان هم لحظه ای مرا رها نمی کنند، اما هرچی به اینها (به پرسنل مرکز اعصاب و روان اشاره می کند) می گویم خانواده من نگرانم هستند، مرا رها کنید تا پیششان بروم، دست از سرم برنمی دارند.» زن جوان که انگار دوباره یاد مصیبتی افتاده که بر سرش آمده شروع به شیون و زاری می کند؛ «سوگند تنهاست! کی به سامان شیر می‌ده؟» گاهی وقت ها مجاز جای واقعیت را می گیرد. نه اینکه تو بخواهی بلکه ناخواسته در مسیری پا می گذاری که هرچه غیر واقعی است برایت واقعی می شود و روز به روز هم بیشتر در این غیر واقعی که آن را اصلی می‌پنداری غرق می شوی و حتی فرو می‌روی، زیرا آن را واقعی می پنداری. دیگران تلاش می کنند تو را از این دنیای مجازی بیرون بکشند، اما نمی توانند چون این دنیا برای آنها مجازی ولی برای تو واقعی است.

از دست دادن چیزی که خیلی دوست داری

سیما پنج سال قبل بعد از اینکه نامزدش یک دفعه و بی‌دلیل او را ترک کرد، دچار بیماری اسکیزوفرنیای حاد شد، تا جایی که تصور می کند با آن پسر که نامش محمد است ازدواج کرده و الان صاحب فرزند است. خیلی ها اینجا حال و روزشان این است. پرستار بیمارستان اعصاب و روان امید فردا می‌گوید: اسکیزوفرنیا یعنی توهم پنداری که کم کم همه زندگی فرد را احاطه می کند. او توضیح می دهد: این بیماران تحت تاثیر عوامل مختلفی که کمتر ربطی به ژنتیک داشته و بیشتر در شرایط محیطی و سبک زندگی آنها ریشه دارد دچار این بیماری می شوند. آرزوهای سرکوب شده، رویاهای محقق نشده و البته شوک های وحشتناک و پیاپی در دنیای واقعی همه و همه دست به دست هم می دهند تا یک نفر مبتلا به اسکیزوفرنیا شود. محبوبه عنوان می‌کند: این افراد که متاسفانه ۹۰ درصد آنها جوان و زیر ۳۰ سال هستند اغلب وقتی بستری می شوند که دیگر کار از کار گذشته و بیماری در وجودشان ریشه دوانده است، در حالی که در مراحل اولیه می توان این بیماری را شناخت و مهار کرد.

او در مورد شرایطی که فرد را به سمت این بیماری سوق می دهد می‌گوید: این بیماران در اغلب موارد چیز یا کسی را که دوست و به داشتن آن عادت داشته اند از دست می دهند و این از دست دادن به حدی در روان آنها اثر می گذارد که نمی توانند با این واقعیت کنار بیایند. محبوبه می افزاید: در این مرحله فرد شروع به خیالبافی می کند و به جای کنار آمدن با این مشکل در دنیای واقعی در دنیای خیالی آن را به شکل دیگری برای خودش تعریف می‌کند. این فرد روز به روز بیشتر در افکار خود غرق می شود و از اجتماع فاصله می گیرد تا در دنیای خیالی خود زندگی کند و این دنیای خیالی آن‌قدر برایش مهم و دوست داشتنی می شود که حتی دنیای واقعی و اتفاقات آن برایش رنگمی بازد. محبوبه می‌گوید: اینجا هر روز افرادی را می بینیم که قبلا سابقه بیماری روانی نداشته اند و اتفاقا خیلی هایشان هم از خانواده‌های خوب و مرفه و بدون مشکل هستند، با این وجود ناگهان در اثر یک شوک یا واقعیتی تکان دهنده که همه زندگی آنها را تحت شعاع قرار می‌دهد اعم از فوت عزیز یا از دست دادن دارایی به دام اسکیزوفرنیا می افتند.

فکر می‌کند ناجی بشر است

سعید ۲۷ سال دارد. سال گذشته پدر سعید برای اولین بار علائم بیماری اسکیزوفرنیا را در او تشخیص داد. او می گوید: وقتی سعید کودک بود ما کل دارایی مان را در اتفاقی غیر منتظره از دست دادیم و به عبارتی ورشکست شدیم. این اتفاق باعث شد ما که تا قبل از آن به شدت پول و موقعیت داشتیم همه چیز را از دست بدهیم و حتی بی خانه شویم. پدر سعید ادامه می‌دهد: سعید که تا ۱۲ سالگی در ناز و نعمت کامل بود ناگهان همه چیزش را از دست داد، از امکانات و خانه گرفته تا دوستان مدرسه و دیگر حتی یک دوست هم نداشت. این اتفاق باعث شد او هر روز بیشتر در خودش فرو برود و با مصرف مشروب و ماده مخدر گل این بلا را به سر خودش آورد. او پسرش را در حالی به مرکز امید فردا آورده بوده که در روزهای اول او را با زنجیر می بسته اند تا به خودش و بقیه آسیبی نرساند. پدر سعید درباره شرایط فعلی او که به گفته پزشکان تا حد زیادی بهبود پیدا کرده می گوید: این روزها سعید دائما خودش را فردی بزرگ می داند و برای مثال فکر می کند ناجی بشر است و خدا او را فرستاده تا مردم را نجات دهد. او به همه می گوید چندین شرکت زنجیره ای دارد و در بانک های خارجی پول ذخیره کرده است. او عنوان می‌کند: پسرم به همه بیماران آنجا قول داده که بعد از مرخصی آنها را در شرکتش استخدام کند و آن‌قدر طبیعی این نقش را بازی می کند که همه باور کرده اند.

اینها دروغگو و متوهم نیستند

محبوبه در مورد مهم ترین مشکل بیماران اسکیزوفرنیا می گوید: اینها خیلی تنها هستند، خیلی بیشتر از بقیه بیماران روانی درد طرد اجتماعی و ریشخند های تحقیر آمیز مردمی را که درکشان نمی کنند می فهمند و تحمل می کنند. او عنوان می‌کند: همه بیماران اسکیزوفرنیا در یک ویژگی مشترک هستند و‌ آن عشق و احساس زیادی است که در وجود آنها دیده می شود. همه اینها احساساتی و خیالپرداز هستند و وظیفه ما این است که دست آنها را گرفته و آنها را از دنیای خیالی شان بیرون بکشیم و یادشان بدهیم دنیای واقعی را با همه مشکلات و تلخی های آن بپذیرند. این پرستار می گوید: اسکیزوفرنیا یعنی بیماری کمبود محبت و آنهایی که درد از دست دادن چیزهای مطلوب را در زندگی چشیده اند درد این بیماران را می فهمند. او در مورد رفتار بد جامعه و حتی خانواده های این افراد با آنها ادامه می دهد: خانواده ها با این افراد رفتار بدی می کنند و با بد رفتاری و بی حوصلگی به آنها اجازه نمی دهند حرف های غیرواقعی شان را بیان کنند یا به آنها لقب دروغگو و متوهم می دهند در حالی که این رفتار خانواده بیماری آنها را بدتر می کند.

پرستار مرکز امید فردا توضیح می دهد: البته منظور من این نیست که خانواده ها با گوش کردن و همراه شدن با این بیماران به توهم آنها دامن بزنند، اما طرد کردن و رفتارهای تحقیر آمیز حال این افراد را بدتر می کند. خانواده ها باید در درجه اول با مشاهده اولین رفتار نامتعادل و توهم آمیز فرد را به نزد مشاور و نزدیک‌ترین روانپزشک متخصص ببرند، زیرا این بیماری در مراحل اولیه کاملا متوقف می شود. محبوبه در مورد رفتار نامناسب جامعه با این افراد می‌گوید: هیچ کس به اینها اعتماد نمی کند و به ما می گویند اینها دروغگو و شیاد هستند نه بیمار. حتی بعضی ها معتقدند که بیماری این افراد هم نوعی تمارض برای جلب محبت اطرافیان است، در حالی که از ۲۰۰ سال قبل این بیماری در ردیف بیماری های اصلی اعصاب و روان در همه جای دنیا مطرح شده است.

محبوبه در مورد خطرناک بودن این بیماران می گوید: اگر بیمار مبتلا به اسکیزوفرنی رها شود می تواند خطرناک باشد، اما این بدان معنی نیست که از همه این بیماران فرار کنیم. این بیماری طیف وسیعی دارد و از رویا پردازی ساده تا موارد حاد را در بر می گیرد، در حالی که در بیشتر موارد بیماری حاد نمی شود و در مراحل اولیه توسط بودن در اجتماع و با کمک دارو درمان می شود. با وجود این، نحوه درمان بیماران نیز تا حد زیادی بستگی به برخورد اجتماع دارد. وقتی افراد طرد می شوند و هیچ کس حتی مادر و پدر حاضر نیست با آنها وقت بگذراند و پای درد و دلشان بنشیند بیماری روز به روز وخیم تر می شود، اما اگر فقط یک نفر وجود داشته باشد که دست آنها را گرفته یا حداقل چراغی سر راهشان روشن کند خودشان مسیر را پیدا می کنند.
روزنامه آرمان