1

در این مطلب قصد داریم برخی از دیدگاه های یکی از بزرگترین نویسنده های دنیا در زمینه ی رشد شخصی و خود آگاهی را برای شما شرح دهیم. شاکتی گواین نویسنده ای که کتاب های او بیش از 6 میلیون نسخه به فروش رسیده است و همچنین به 30 زبان مختلف ترجمه شده است.

در طی بیست سال آموزش، شاکتی کلاس های بین المللی برگزار کرده و صدها راه منحصربه فرد برای رشد بیشتر، خودآگاهی تعادل و تکامل بشر در تمام جنبه های زندگی ارائه نموده است.

در اینجا به بخشی از زندگی شاکتی گواین اشاره می کنیم:

شاکتی تنها فرزند خانواده بود و در یک محیط کاملاً فرهنگی رشد کرد. پدر و مادر او، هر دو ملحد بودند. مادرش طبق سیستم اعتقادی خود، بیان می کرد. در دنیا هیچ محدودیتی وجود ندارد و برای هیچ کاری هیچ مانعی نیست مگر محدودیت هائی که ما خود برای خود به وجود می آوریم و هیچ غیرممکنی وجود ندارد. این مسئله باعث شد تا نگرشی در ذهن شاکتی به وجود بیاید و شک هائی را در دل او ایجاد کند. بنابراین شاکتی تصمیم گرفت تا خودش تجربه کند و راهش را انتخاب نماید. برای مدتی همه چیز خوب پیش می رفت تا اینکه شاکتی با یک شکست عاطفی روبه رو شد و بر اثر این مسئله وارد یک بحران هویت شناسی و هستی شناسی شد.

او با خود فکر کرد واقعاً همه این اتفاقات برای چیست؟ علت آن را در کجا باید جست وجو کرد؟ و به این ترتیب اولین گام او در جاده دور و دراز خودشناسی با هدف پیدا کردن مقصد واقعی زندگی برداشته شد.

شاکتی بیان می کند: من در زمینه روانشناسی مطالعات بسیاری کردم و به این نتیجه رسیدم ما نه تنها باید به پرورش نیروهای ذهنی مان بپردازیم، بلکه لازم است تا به جسممان هم اجازه ابراز وجود و پرورش بدهیم تا خود را آشکار کند. و این چنین بود که شاکتی رقص را آغاز کرد.

قدم بعدی شاکتی وقتی برداشته شد که به هند مسافرت کرد، جائی که فرهنگ و عقاید و مذهب آن بر شاکتی تأثیر عمیقی گذاشت و او را با باورهای جدیدی مواجه کرد. بر اثر تمام این وقایع او وابستگی هایش را به مادیات از دست داد. او می گوید: ”از تمام دارائی و وابستگی های مادی ام صرف نظر کردم و تنها به اندازه ای که در کوله پشتی برزنتی ام جا بگیرد و واقعاً احتیاج داشتم را برداشتم.

او ادامه می دهد: دیگر به چیزی احتیاج نداشتیم، من به این باور رسیدم که در طول راه، آنچه را که واقعاً به آن احتیاج داشته باشیم، در اختیارم قرار خواهد گرفت و هیچ منطقی در جمع آوری چیزهائی که شاید بعدها یک روز به دردم بخورد نیست.

و از اینجا بود که نام شاکتی (جنبه مؤنث خدای هندوها ”شیوا“) را برای خود برگزید. شاکتی ادامه داد: ”چندین سال پیش تصمیم گرفتم کتابی درباره تجربیات زندگی ام بنویسم. در اول راه در مورد قابلیت هایم تردید داشتم و برای مدتی هیچ کاری نمی کردم و فقط ذهنم مشغول و نگران بود. اما در همان دوران فردی بود که با او زندگی می کردم و انسان بسیار خلاقی بود. و او همان کسی بود که به من الهام می داد و تشویقم می کرد که افکار بی اهمیت را رها کنم و دست به عمل بزنم، من هم همین کار را کردم و این چنین بود که کتاب ”تجسم خلاق“ خلق شد.

طبق گفته شاکتی او مدتی ”اعتیاد به کار“ داشت. او می گوید: وقتی ما به خودمان اجازه می دهیم که تحت نفوذ دیگران قرار بگیریم و تأیید مطلب باشیم، سعی می کنیم تا تمام مسئولیت ها را تنهائی به دوش بکشیم تا مورد محبت و پذیرش دیگران قرار بگیریم و باور می کنیم که برای مورد قبول واقع شدن، دائم باید کار کنیم تا خودمان را نشان بدهیم، و در اینجاست که ارتباطمان را با بخش الهام بخش و حس درونی و شهودی مان از دست می دهیم و حالا با یک سؤال پیچیده مواجه می شویم: ”چطور می توانم به خودم و احساس درونم اعتماد کنم؟“

اما ما باید با کودک درونمان ارتباط برقرار کنیم، الهام بخش و مربی درونی مان. همان استادی که بر سر دوراهی ها به شما می گوید که کدام راه را انتخاب کنید و شما می دانید که راه درست را انتخاب کرده اید چرا که احساس زنده بودن و شور و شوقی وجودتان را فرا می گیرد. برای پروش حس شهودتیان سعی کنید ابتدا از سؤالات ساده تر شروع کنید، به عنوان مثال: آیا به این میهمانی بروم یا نه؟ حالا ببینید کدام حالت به شما حس بهترین می دهد/ بعد به حس درونتان اعتماد کنید و به همان عمل کنید، با اعتماد کامل. گوئی هیچ تردیدی در ذهنتان وجود ندارد.

آنچه من حقیقتاً بیان می کنم این است که خودمان را رها سازیم تا احساس و شهودمان ما را راهنمائی کنند و از این راهنمایان، بی درنگ و بدون ترس، پیروی کنیم.

شاکتی ادامه می دهد: هیچ چیز از قبل تعیین شده نیست، همه چیز از یک روند خلاقانه پیروی می کند و در این زمینه تجسم خلاق و عبارات تأکیدی، عواملی هستند که بسیار مؤثرند.

در حال حاضر شفای خودمان مهم ترین چیزی است که باید به آن اهمیت بدهیم، چرا که جهان یکپارچه است و شفاف ما بر کل مجموعه اثر می گذارد. وقتی ما تغییر می کنیم در واقع دنیای اطراف ما نیز تغییر می کند و کره زمین در معرض یک تغییر عالی به گردش درمی آید و این به سرعت اتفاق می افتد.

ارزش ها و الگوهائی قدیمی بیش از این نمی توانند ادامه پیدا کنند. ما باید خودمان را شفا دهیم و راه مخصوص به خودمان را پیدا کنیم. ما باید پیشامدهای آینده اند را خودمان طراحی کنیم. در این راه شجاعانه گام برداریم و موانع را کنار بزنیم و در این زمینه تنها زمانی موفق می شویم که سایه های درونمان، بخش های تاریک وجودمان را شناسائی می کنیم: ترس ها، الگوهای منفی ذهنی، افکار و احساسات سرکوب شده. و با شناسائی این بخش وجودیمان می توانیم تمام آنها را به قسمت روشن درونمان تبدیل کنیم.

شاکتی اضافه می کند: اصل و مبنای تجسم خلاق، بر پایه این است که به خودت این امکان را بدهی که حقایق و خواسته هائی را که در درونت هست و مایلی به آنها وجود خارجی بدهی تجربه کنی. به عبارت دیگر، به خودتان امکان یک تجربه درونی، راجع به تحقق رسیدن آنچه هدف قرار داده اید یا به وقوع پیوستن یک آرزو را بدهید.

چشمانتان را ببندید، در حالت آرامش فرو بروید و به چیزی که واقعاً خواستار آن هستید فکر کنید و آن را طوری تصور کنید که گوئی پیشاپیش رخ داده است. وقتی ما این امکان را به خود می دهیم که آرزوهایمان را پیشاپیش تحقق یافته تجسم کنیم، یک نیروی فوق العاده قدرتمند در جهت حمایت از تحقق آن آرزو به وجود می آوریم. به نظر می رسد با این کار کمک می کنیم تا درها به رویمان گشوده شوند و همه موارد لازم، در جهت تحقق بخشیدن به خواسته مان مستقیماً به سوی ما روانه می شوند.

آیا مایلید یک رابطه عاطفی خوب داشته باشید؟ پس آن رابطه را تجسم کنید، عبارت تأکیدی مربوط به آن را یادداشت کنید و تکرار کنید و تمام جزئیاتی را که مایلید در زندگی عاطفی تان داشته باشید، مشخص کنید.

یا ممکن است مایل باشید آپارتمان جدیدی را داشته باشید، پس آپارتمان ایده آلتان را تجسم کنید. بعد از تجسم رهایش کنید و دوباره بعد تجسمش کنید. سرانجام اتفاق خواهد افتاد به شرطی که: هدفتان کاملاً واضح و مشخص باشد.

اغلب ما، قدرت تجسم خوبی داریم اما اغلب به طور ناخودآگاه از این فرآیند، در جهت منفی استفاده می کنیم.

به طور مثال راجع به چیزهائی که دوست نداریم اتفاق بیفتد بیشتر فکر می کنیم و عبارتمان را در این زمینه به کار می بریم، اما این طور که پیداست این افکار ناخودآگاه به وقوع می پیوندند. مثلاً می گوئیم: امیدوارم اتفاق بدی نیفتد.

جریان از این قرار است که این افکار را ما فوراً در ذهنمان مجسم می کنیم و ذهن ما ناخودآگاه در جهت تحقق بخشیدن به آن چیزی که نمی خواهیم، گام برمی دارد.

همان طور، که قبلاً هم اشاره کردم خیلی از افراد هستند که مایلند یک شریک زندگی مناسب داشته باشند اما در عمق درونشان ”از عاشق شدن و از دست دادن می ترسند“ بنابراین نمی خواهند وارد یک رابطه جدی شوند و در این مواقع است که تجسمشان با اشکال روبرو می شود چرا که: ”در عمق درونشان یک پیام مخفی و سرکوب شده وجود دارد که با هدفی که بیان می کنند مغایرت دارد و در واقع گیج می شوند“.

او ادامه می دهد: همه چیز انرژی است. هر چیزی چیز دیگر را تحت تأثیر قرار می دهد. در واقع ما انعکاس خود درونی مان را، در هر چیز و هر کس مشاهده می کنیم. شاکتی اشاره می کند: گاهی اوقات ما با دردها و ناراحتی هایمان مواجه می شویم، در این زمان باید با آنها رودررو شویم و دست و پنجه نرم کنیم، باید احساسشان کنیم: تأییدشان کنیم و در جهت برقرار کردن تعادل بین نیازها و احتیاجاتمان اقدام کنیم.

گاهی اوقات در این زمینه ما احتیاج به کمک و راهنمائی داریم و در این راه کمک گرفتن از یک دوست با استفاده از یکی از روش های درمانی برای تسکین غم و اندوه می تواند بسیار مفید باشد. در مرحله بعدی او به چهار بعد هستی و وجودی ما اشاره می کند.

حیات انسان بر پایه چهار سطح معنوی، ذهنی، عاطفی و فیزیکی بنا شده است و در جهت رشد و تکامل خود، ما باید این چهار بعد وجودمان را شفا بخشیم و هیچ بعدی بر بعد دیگر ارجحیت ندارد و باید بین این سطح وجودی، تعادل برقرار باشد.

کلید اصلی و مهمترین درسی که در قرن حاضر لازم است فرا بگیریم این است که تمام جنبه های وجودیمان را تلفیق سازیم و هماهنگ کنیم. بسیاری از ما، تنها روی یکی از چهار سطح ودجودمان تمرکز می کنیم. با رشد و آگاهی معنوی و ذهنی یا شفابخشی عاطفی یا بر روی سطح فیزیکی وجودمان.

اما اگر تمام ابعاد وجودمان را رشد ندهیم و آنها را با هم متعادل نسازیم، دیر یا زود احساس عدم توازن می کنیم و این باعث می شود تا در زندگی مان نیز احساس عدم تعادل و ناراحتی داشته باشیم. این موضوع حتی بر کل کائنات نیز تأثیر می گذارد چرا که جهان ما، بازتاب آن چیزی است که در وجود تک تک ما است. وقتی ما در حالت عدم تعادل هستیم، جهان ما نیز خارج از تعادل است. مهمترین وظیفه ما در حال حاضر این است که در جهت رشد تمام ابعاد وجودمان گام برداریم و این اساسی ترین عاملی است که برای دنیای ما تعادل را به ارمغان می آورد.

بعد معنوی

بعد معنوی ما در واقع پایه وجودی ماست، تمام ما یکی هستیم. همه ما با یک ارتباط معنوی پا به این دنیا گذاشته ایم، اما در طی جریان رشدمان، کم کم از آن بعد ما کاسته می شود و احساس جدائی می کنیم. و حس نهی بودن وجودمان را فرا می گیرد. اما با تمریناتی مثل: مدیتیشن و مراقبه، نقاشی کردن، گوش دادن به موسیقی یا نواختن موسیقی و آهنگسازی کردن و پیاده روی می توانیم راه بازگشتمان را پیدا کنیم.

بعد ذهنی

سطح ذهنی ما، همان بخش متفکر و اندیشمند و همان بخش منطقی و استدلال گر ما است. برای شفای بعد ذهنی وجودمان، ما باید نسبت به افکار و الگوهای ذهنی مان آگاهی و شناخت پیدا کنیم.

بعد عاطفی

در سطح عاطفی وجودمان ما باید با عواطف و احساساتمان در تماس باشیم و آنها را رها سازیم. چیزی به نام احساس منفی وجود ندارد. ما آنها را منفی می نامیم چون آنها را نمی فهمیم و در نتیجه از آنها می ترسیم. اما همین احساسات را ما باید بپذیریم و تأیید کنیم و بعد در جهت شفای آنها اقدام کنیم.

بعد فیزیکی

جنبه های معنوی، و ذهنی و عاطفی وجودمان همه در جسم ما جای دارند و وقتی در جهت شفای این سه بعد وجودی مان گام برمی داریم، نتیجه آن در سلامت جسممان نیز نمود پیدا می کند.

از طرفی وقتی شما بدنتان را نادیده بگیرید، بدن یا علائمی به شما هشدار می دهد و شما را نسبت به خود آگاه می کند.

در اصل شفای جسم ما، وقتی حاصل می شود که بیاموزیم جسممان را احساس کنیم، به آن گوش بسپاریم و اعتماد کنیم.