شخصیت ، رفتار ، نگرش. اینها موضوعاتی نیستند که در مدت کوتاهی در افراد شکل گیرند و یا تغییر کنند. نگرش هر فرد به تربیت وی و نحوه ی زندگی او بستگی دارد. این نگرش از دوران کودکی آغاز و دائما در حال تکامل است. بسیاری از افراد از همان کودکی در برابر مسائل تربیتی مقاومت می کنند و بسیاری نیز این آموزه ها را می پذیرند.
نگرش نوعی حالت آمادگی است تمایل به عمل یا عكس العمل خاصی در مقابل محركی خاص نگرش های فرد غالبا راكد است و تنها در صورت برخورد با موضوع، در بیان و رفتار تجلی می كند و همه چیز زندگی به نگرش های فرد بستگی دارد. نگرش یك حالت روانی و عصبی آمادگی است كه از طریق تجربه سازمان می یابد و تاثیری هدایتی یا پویا بر پاسخ های فرد در برابر كلیه اشیا یا موقعیت هایی دارد كه به آن مربوط می شود.
توماس، نگرش را حالت پیچیده ای از احساسات، امیال، عقاید، تعصبات یا تمایلاتی می داند كه به دلیل تجربیات گوناگون در فرد سبب نوعی آمادگی برای رفتار می شود. او همچنین بر این باور است كه نگرش نوعی تمایل به انجام دادن عمل است كه در فرد ارزش های مثبت یا منفی ایجاد می كند.
لوین نگرش را جزئی از فضای زندگی فرد می داند كه دارای ساختمان های شناختی و عاطفی است كه به طریق مستقل از یكدیگر عمل می كنند و بر رفتار فرد تاثیر می گذارند.
كرچ، با اشاره به تداوم نسبی نگرش ها این تعریف را ارائه می كند: نظام های پایدار ارزشیابی های منفی و مثبت، احساسات عاطفی، تمایلات عملی مخالف و یا موافق با توجه به اهداف اجتماعی.
روان شناسان مفهوم نگرش را از طریق تحلیل آن به سه جزء متفاوت توجیه كرده اند. این اجزا عبارتند از:
جزء شناختی كه مربوط به عقیده های گوناگون و آگاهانه افراد نسبت به یك موضوع است ؛
جزء عاطفی (احساس) كه شامل احساساتی است كه بر اثر مواجهه با یك موضوع در شخص برانگیخته شده و ارزشیابی او را از آن موضوع مشخص می كند؛
جزء آمادگی برای عمل (رفتار) كه شخص در برخورد با موضوع موردنظر به گونه معینی رفتار می كند.
نگرش ها را نمی توان مشاهده كرد بلكه از رفتار شخص برداشت می شود. نگرش دارای شدت و جهت است. برای نمونه امكان دارد كه موضعی مطلوب یا نامطلوب نسبت به مردم یك كشور اتخاذ كرد، اما این موضعگیری لزوما نسبت به همه افراد آن كشور دارای شدت برابر نیست! یعنی نگرش ما می تواند در امتداد یك بعد و در نقاط مختلف قرار بگیرد.
برای یافتن محل این نقاط، اندازه گیری نگرش ها مطرح است آن هم بر اساس معیار و مقیاس مشخص. گام اولیه و عمده در اندازه گیری نگرش ها در اواخر سال های ۱۹۲۰ از سوی ترستون برداشته شد او مقیاسی برای مطالعه نگرش های مذهبی ساخت یك مقیاس مواد و كاغذ كه از افراد خواسته می شد تا از میان مجموعه ای از اظهارات نگرشی، اظهاراتی را كه با آنها موافق هستند انتخاب كنند و به هر اظهارنظر با توجه به مطلوب یا نامطلوب بودن، ارزش عددی اختصاص دهند بنابراین نمره نگرش یك شخص به عنوان میانگین ارزش های مواردی است كه فرد برگزیده است.
دومین گام عمده «روش شناسی» اندازه گیری نگرش از سوی لیكرت برداشته شد. از پاسخگو خواسته شد از میان اظهارات نگرشی ارائه شده اظهار نظر را روی یك مقیاس پنج درجه ای رتبه بندی كردند:
۱ كاملا مخالف
۲ مخالف
۳ نامطمئن
۴ ناموافق
۵ كاملا موافق
نمره نگرش شامل جمع نمرات در همه اظهارنظرهاست.
مقیاس ترتیبی گاتمن، تكنیك دیگری برای اندازه گیری نگرشها ارائه می كند. اظهارنظرها برحسب دشوار بودن پذیرش آنها ردیف شده اند؛ بنابراین، سلسله مراتبی ارائه می شود كه از اظهارات پذیرفتنی تا اظهاراتی كه توسط اندكی از اشخاص پذیرفته می شوند، پایان پذیرفته است، پذیرش هر اظهارنظر به معنای آن است كه اظهارنظرهای پیشین آنها پذیرفته شده است؛ نگرش پاسخ دهنده با الگویی از اظهاراتی تعیین می شود كه او مایل به پذیرش آنهاست.
مقیاس اندازه گیری تفاوت معنایی كه توسط «ازگود» طرح شده بود تا معنی واژه ها و مفاهیم و استفاده آنها را اندازه گیری كند برای اندازه گیری نگرش ها هم مورد استفاده قرار گرفته است. می توان هر مفهوم را روی چند دو قطبی جای داد (مثلا كوچك بزرگ، خوب بد، تند كند) و ۷ درجه یا نمره را كه از نقطه مركزی بیطرف (صفر) می گذرد به هر مورد اختصاص داد، بدین صورت كه بین دو طب مفهوم هفت خط فاصله قرار دارد و فرد به میزان علاقه یا عدم علاقه بر روی خط فاصله موردنظر علامت (M) می زند. درجه بندی ها در سه گروه اصلی (سازه) قرار می گیرند. سازه سنجشی (مثلا خوب بد)، سازه شدت(قوی ضعیف) و سازه فعالیت (فعال منفعل).
تغییر نگرش
انسان موجودی است اجتماعی كه در اجتماع زندگی می كند، با اجتماع حركت می كند و با اجتماع به رشد و بالندگی می رسد، انسان در فراگرد تكاملی زندگی خود همواره در معرض تغییر و دگرگونی است این دگرگونی اعم ازاینكه برای او محسوس و ملموس باشد یا نباشد با الگوهای شناختی خود او ممكن است انجام گیرد. همه فرایندهای جامعه پذیری كه علم و تربیت بخش عمده ای از آن است دربرگیرنده فرایندی پیوسته از شكل و تغییر دادن نگرش است. در منطقی رسمی تر فعالیت های تبلیغی، مبارزه انتخاباتی زمان جنگ به روشنی به عنوان كوشش های آشكار در تاثیرگذاری بر نگرش ها به شمار می آیند. ایده مركزی همه این فعالیت ها آن است كه محاوره عمدتا كلامی و بصری می تواند همچون وسیله ای برای تغییر نگرش بهینه باشد.
محرك هایی كه در اطراف ما هستند گاهی از محیط پیرامون و نزدیك حاصل می شوند و گاهی از محیط فراگیرتر، بعد از اینكه تحولاتی در درون محرك ایجاد شد جزو ادراك شخصی فرد می شود ولی افراد همه محرك ها را می پذیرند و آنهایی را كه می پذیرند بعد از پردازش تبدیل به نگرش می كنند. این نگرش روی عواطف و شناخت ما تاثیر می گذارد و باعث بروز رفتار در فرد می شود.
محرك، ادراك، نگرش و رفتار
برای تغییر نگرش باید به متغیرهایی توجه كرد؛ ازجمله به ویژگی های منبع محاوره و عمدتا اعتبار، تخصص و امین بودن او، خود محاوره و ویژگی های شركت كنندگان كه دربرگیرنده متغیرهایی مانند هوش، ویژگی های شخصیت و میزان انگیختگی می شود.
سه نظریه ثبات پذیرفته شده اند كه عبارتند از: نگره تجانس؛ نگره توازن و نگره ناهماهنگی شناختی.
نگره تجانس توسط «ازگود» تنظیم شده است. در توصیف ساز و كارهای تغییر نگرش از یك مقیاس ۷ درجه ای استفاده می شود كه همانند مقیاسی است كه درتفاوت معنایی استفاده می شود؛ بنابراین، نگره تعادل هنگامی وجود دارد كه یك پیوند ارتباطی اشیایی را كه دارای ارزش همانند و نشانه های یكسان هستند به هم ربط دهد (مثلا ۲+ و ۲+) و یا پیوند ارتباطی بین اشیای همانند اما با نشانه های مختلف باشد (مثلا ۲+ و ۲ ) هر ترتیب دیگری به جز این دو صورت، بی تجانس بوده و تمایل به تغییر را برمی انگیزد؛ مثلا اگر كودكی برای جشن تولد خود دوچرخه ای هدیه بگیرد و اگر این هدیه برای او دارای ماكزیمم ارزش مثبت باشد (۳+) و اگر بهترین دوست او (۳+) نسبت به دوچرخه اظهار علاقه كند (۳+) بنابراین، یك حالت موازنه وجود دارد.
نگره توازن دارای سابقه ای طولانی و عمدتا مرتبط با «هیدر» است همان گونه كه برلون اشاره می كند. صورت بندی های همانندی وجود دارد كه یكی از آنها را عنوان می كنیم. مطلب زیر برگرفته از برداشتی است كه از سوی آبلسون و روزنبرگ ارائه شده است. نگره توازن و تجانس درواقع كاملا مشابهند اما تفاوت عمده بین آنها این است كه به هر عنصر شناختی عددی را نسبت نمی دهیم.
عناصر دارای ارزش مثبت، منفی و یا صفر هستند و ارتباط بین آنها ممكن است (مثبت، منفی یا بی اثر) نشانه عدم ارتباط باشد. هنگامی موازنه وجود دارد كه عناصر دارای نشانه های یكسان توسط ارتباطات مثبت و یا بی اثر به هم پیوند دارند ( بی ، + بی +، مث ، مث +). در این نگره نسبت به الگوی تجانس وقتی در پیش بینی وجود ندارد.
راه دیگری هم برای تغییر نگرش وجود دارد كه تفكیك نامیده می شود. مثلا همان مورد پسر و دوچرخه، او ممكن است پس از پی بردن به تنفر دوستش از دوچرخه به جای تغییر نگرش نسبت به دوست و یا دوچرخه اش بپذیرد كه دوستی درواقع خاص خودش است و دوستش كسی است كه مطمئنا دارای توانایی فكری بالایی است اما به هر صورت چیزی از دوچرخه نمی داند.
موجودیت نگره ناهماهنگی شناختی، مدیون فستینگر است كه همراه با دستیاران خود آزمایش های زیادی را انجام داده است، این نگره حالتی از ناهماهنگی شناختی رإ؛ مطرح می كند و كوشش فرد را برای بازگشت به حالت هماهنگی برمی انگیزد. عناصر شناختی هنگامی هماهنگ هستند كه یكی دیگری را تدلیل كند. نمونه از دو عنصر شناختی ناهماهنگ كه از آزمایش فستینگر و كارل اسمیت گرفته شده است از قرار زیر است:
۱ من این تكلیف را بی نهایت ملال آور می بینم.
۲ من داوطلبانه این تكلیف را گرفتم.
سه نگره اثباتی ارائه شده تلاش بر آن دارند تا داده های تغییر نگرش را با توجه به جنبه های متفاوت ساختار نگرش بررسی كنند. به نظر می رسد كه نگره های تجانس و توازن با توجه به بخش احساسی و تا اندازه ای شناختی نگرش ها، بیشترین مناسبت را دارا هستند.
در دگرگون كردن نگرش ها باید به نظریه سه مرحله ای لوین توجه كرد:
۱ انجمادزایی: كورت لوین معتقد است وقتی كه نگرشی در جامعه شكل گرفت قاعدتا تحت تاثیر چند فشار است. یك دسته فشارهایی هستند كه قصد دارند نگرش را تغییر دهند و دسته دیگر قصد دارند آن را محكمتر جلوه دهند (از آن به عنوان تحلیل مدیران نبرد یاد شده). هر نگرش یك حالت حاد یا یك باسیل دارد كه گاه به دور خود پوسته محكمی می بندد و با آن پوسته محكم می خواهد از خود محافظت كند یعنی در برخورد با نگرش اول باید پوسته آن را شكافت. كورت لوین معتقد است در این مرحله ما باید انجمادزایی كنیم ؛ یعنی درواقع اول «چفت و بستها را بگشاییم» برای گشودن بستها باید دو كار انجام دهیم اول، اطلاع رسانی و دوم شیوه های اغنایی كه اینها هر دو از رسالت های ارتباطات هستند.
۲ جایگزینی: رسانه به سرعت بر ذهن افراد اثر می گذارد و آن را دگرگون می كند كه در این میدان نبرد، رسانه به صورت یك قدرت نسبتا قوی در جهت بقیه قدرت هایی كه باید نگرش را تغییر بدهند وارد عمل می شود و كار خود را انجام می دهد. یكی از دشواری هایی كه در عمل برنامه ریزی كشورهای جهان سوم به ویژه در ابعاد تغییرات فرهنگی با آن مواجه می شویم، وجود شكافی بین این دو مرحله است؛ یعنی ممكن است ضربه اول را خیلی خوب وارد كنیم و تغییر نگرش جدید به درستی جایگزین نشود دوباره احتمال برگشت به نگرش قبلی بسیار خواهد بود. اینجاست كه می خواهیم عملی را انجام بدهیم كه با تغییر نگرش هماهنگی و توازن داشته باشد، اگر این كار به درستی انجام گیرد، هر اندازه غیرمستقیم تر باشد احتمال موفقیت بیشتر خواهد بود. بعضی مواقع می بینیم كه نگرش تغییر كرده و زمان عمل فرا رسیده است در این حالت هر قدر عمل با شیوه های حساب شده و دقیق و غیرمستقیم صورت بگیرد بیشتر موثر واقع می شود.
۳ انجماد مجدد: نگرش ها همیشه حالت ارتجاعی و بازگشت پذیر دارند پس برای اینكه حالت برگشت پذیری را كم كنیم باید به نگرش به وجود آمده چفت و بست بزنیم تا مجددا به نگرش اول برنگردد. در اینجا نقش رسانه دوباره اهمیت پیدا می كند، رسانه می تواند این كار چفت و بست زدن به نگرش ها را به سرعت و با روال بالا انجام دهد.
پیامد تغییر نگرش، تغییر در نوع سازگاری یا ناسازگاری، سمبل ها، الگوها و ارزش های فرد است كه به طور كلی به شكل زیر بیان می شود:
تغییر در نگرش، تغییر در نوع سازگاری و یا ناسازگاری، ارتباط تغییر در سمبول ها
متحول شدن الگوها، تغییر در قضاوت ها و ارزش ها.
در مجموع می توان گفت كه نگرش، برخاسته از فرهنگ مادی و معنوی جامعه، خانواده، ارزشها و آرمانهاست. نگرش مجموعه پیچیده ای است و ممكن است اجزای متشكل آن عاطفی یا رفتاری باشد. نگرش ها از محرك هایی كه در پیرامون ما قرار دارند شكل می گیرند و پس از تشكیل بر عواطف و احساسات و شناخت ما اثر می گذارند. از آنجا كه نگرش منشا كلیه رفتارهای فردی و اجتماعی است ناچار هستیم برای دگرگون كردن نگرش ها آنها را بشناسیم.