ذهن انسان توانایی های بسیاری دارد که یکی از مهم ترین آنها قدرت یادگیری و حافظه است. انسان توانایی این را دارد که هرچیزی را که میبیند و یا می شنود را فراگرفته و به خاطر بسپارد. یادگیری زبان های مختلف نیز یکی از چیزهاییست که می توان آن را با روش های مختلفی آموخت.
مجموعه درس های استاد دارما
هزاران سال پیش استادان معرفت به توانائی ها و قابلیت هائی از جسم و ذهن و روح انسان پی برده بودند که به واسطه آن ها می توانستند ضمن دفاع از خود و تقویت قوای جسمی و روحی، دست به اعمال شگفت انگیز و خارق العاده ای بزنند که به مرور زمان به فراموشی سپرده شد. یکی از این قابلیت های درونی انسان، موضوع رویابینی هشیارانه یا خواب دیدن در بیداری است که در روان شناسی جدید با نام های مختلف تجسم ذهنی و خیال پردازی و تصویرسازی ذهنی و… از آن ها یاد می شود. اما نکته اساسی این جاست که رویابینی هشیارانه با تصویرسازی ذهنی تفاوتی اساسی دارد و آن واقعی بودن بیش از حد انتظار رویاهای هشیارانه در قیاس با تصویرهای مصنوعی ذهنی است. رویاهای هشیارانه، همه عناصر و خصوصیات یک صحنه واقعی را دارند. یعنی به غیر از تصویر، صدا و رنگ و بو و مزه و حتی احساس لامسه و احساسات فرعی مثل ترس و التهاب و دلشوره و نظایر آن نیز در رویاهای هشیارانه وجود دارند.
ما در این جا با شخصیتی به نام استاد دارما روبه رو هستیم که در کنار استادی دیگر به نام خدامراد، یکی از کاربردهای مهارت و هنر رویابینی هشیارانه را در زندگی انسان های متمدن امروزی توضیح می دهد و آن استفاده از این مهارت برای تقویت قوه یادگیری و یادسپاری حجم عظیمی از اطلاعات به صورت ماندگار و دائمی با امکان یادآوری سریع و بی عیب و نقص در سخت ترین شرایط است. این حافظه غول آسا برای بسیاری از انسان های قرن بیست و یک نعمتی گران قدر به شمار می آید و می تواند آینده شغلی و تحصیلی و حتی زندگی شخصی این افراد را به کلی متحول سازد.
مهارت و هنر رویابینی هشیارانه در مواردی دیگر مانند تقویت سریع و فوق العاده سیستم ایمنی بدن و خود درمانگری هر نوع بیماری توسط خود بدن و نیز معالجه بسیاری از بیماری های روحی و روانی و تقویت اعتماد به نفس تا حد بسیار زیاد و همچنین شکوفائی قدرت های روانی و ذهنی بالا نیز کاربرد دارد و در یادداشت های استادان معرفت موارد کاربرد متنوعی برای این مهارت به چشم می خورد که در این فرصت استاد دارما صرفاً روی به کارگیری این مهارت در تقویت توان یادگیری و یادسپاری و یادآوری سریع و ماندگار مطالب علمی و اطلاعات متداول صحبت می کند. در این بخش دارما به موضوع یادگیری سریع یک زبان جدید براساس زبان مادری و با استفاده از قدرت رویابینی هشیارانه می پردازد که برای بسیاری از کسانی که در یادگیری و تسلط به زبان دوم دچار مشکل هستند مانند یک معجزه عمل می کند. با این روش هر شخص می تواند در چند روز به زبان مسلط شود و به راحتی مکالمات آن زبان را درک نموده و به آن زبان صحبت کند. طوری که انگار به زبان مادری خودش در حال تکلم است. با هم این درس گرانبها را از استاد دارما پی می گیریم.
دارما بی مقدمه رو به من کرد و گفت: لائوشی!
مات و مبهوت به دارما خیره شدم و با گیجی و منگی از او خواستم تا دوباره آن چه را گفته بود را تکرار کند. دارما مجدداً گفت: لائوشی!
به سمت خدامراد برگشتم و از او پرسیدم: آیا شما فهمیدید که دارما چه گفت؟ و خدامراد سری تکان داد و با قیافه ای حق به جانب گفت: دارما گفت: لائوشی! همین!
چند ثانیه ای سکوت کردم و درون حافظه ام به دنبال معنائی برای این کلمه گشتم اما معنای آشنائی نیافتم. بی اختیار به سراغ کلمات هم آوا با این عبارت رفتم و از دارما پرسیدم: آیا منظورتان لال باشی است یا لاگوشی یا لاهوشی؟
دارما لبخندی زد و گفت: بسیار عالی است! ادامه بده! در درون لغاتی که می شناسی و از کودکی آن ها را آموخته ای و همین طور در طی ایام نوجوانی و جوانی در مدرسه و خیابان شنیده ای و همین طور لغاتی که در فیلم ها دیده ای باز هم برای لائوشی یک عبارت هم آوای مشابه پیدا کن و بگو من منتظرم!
نفسی عمیق کشیدم و گفتم: خوب! این کار چندان هم سخت نیست. شاید منظورتان الهی له شی باشه به این معنا که خدا کند له و لورده شوی! و شاید هم لای اون شی مثلاً به این معنا که در وسط اون قرار بگیری! اما سئوالم این است که آیا لائوشی واقعاً یک لغت معنادار است؟!
خدامراد با تبسم گفت: هر کلمه ای که انسان بتواند از خودش بسازد زمانی معنادار خواهد شد.
و دارما ادامه داد: در زبانی که من و تو به آن صحبت می کنیم شاید لائوشی معادل معناداری نداشته باشد اما در زبان چینی لائوشی به معنای معلم و استاد است.
زیر لب چندبار تکرار کردم: لائوشی یعنی استاد، لائوشی یعنی استاد، لائوشی یعنی معلم و استاد و به خاطر سپردم و از این به بعد می توانم هر وقت بخواهم آن را به خاطر آورم.
دارما سری تکان داد و گفت: متأسفم دوست من! هفته دیگر که از تو سئوال کنم و به تو بگویم لائوشی، تو دوباره هاج و واج به من خیره می شوی و با خودت می گوئی نکند منظور من لاهوشی یا لاگوشی یا لای او شی باشه. بله دوست من! بدون تو به جای این کلمه چینی، لغت هم آوای آشنای خودش را بلافاصله به خاطر می آورد و تو اگر بین این لغت هم آوای آشنا و معنای معلم و استاد یک رویای هشیارانه نسازی هرگز نمی توانی مطمئن باشی که هر وقت من یا شخص دیگری بگوید لائوشی تو بتوانی بلافاصله معنای آن یعنی معلم و استاد را در نظر آوری!
با احتیاط پرسیدم: چگونه می توانم بین لغت هم آوای زبان مادری خودم یعنی مثلاً لای گوشی و معنای آن یعنی معلم به کمک رویابینی هشیارانه پیوندی برقرار کنم؟
دارما گفت: خیلی ساده است. در ذهن خود صحنه ای تجسم کن که سر کلاسی نشسته ای و فردی به عنوان معلم از در کلاس وارد می شود که لای گوش خود یک سمعک غول پیکر قرار داده و می گوید من معلم شما هستم. بعد یکی از سمعک ها را از جیبش در می آورد و می گوید هر کسی می خواهد مثل من معلم شود از جا برخیزد و کنار من بایستد تا من این سمعک را لای گوش او بگذارم و او هم مثل من لاگوشی یا معلم شود! حال این صحنه را کاملاً در درون تئاتر ذهنی خودت با شگردها و تکنیک هائی که در بخش های قبلی برایت گفتم به یک صحنه واقعی تبدیل کن و خودت هم در آن مشغول نقش آفرینی شو. تو باید لاگوشی را از دست معلمت بگیری و تبدیل شدن به معلم به محض استفاده از لاگوشی را با تمام وجود حس کنی و در این صحنه شناور شوی. بعد از چند ثانیه تمام کالبد تو با برقراری اتصال بین لاگوشی و معلم این قابلیت را به تو می دهد که در آینده، در هر زمان و مکان و شرایطی که قرار داشتی محض شنیدن کلمه لائوشی بلافاصله تصویر معلم در نظرت ظاهر شود.
با تعجب پرسیدم: یعنی با این روش ما در واقع زبان جدیدی یاد نمی گیریم، بلکه همان زبان مادری و بومی خود را گسترش می دهیم و لغات و اصطلاحات زبان جدید را به صورت واژه های تکمیلی به زبان مادری خود اضافه می کنیم.
دارما سری تکان داد و گفت: بدیهی است که باید چنین باشد! این که زبان های مختلفی در دنیا وجود دارد باعث نمی شود ما فکر نکنیم همه این زبان ها را نمی توان یکی دانست! با کمی مهارت هشیاری در رویا می توان چندین زبان را به شکل تعمیم یافته زبان مادری یاد گرفت و به همه آن ها مسلط شد. قبل از این در زبان مادری، به جای معلم از واژه آموزگار هم استفاده می کردیم. حالا معادل لائوشی را هم به عنوان یک معادل می پذیریم. این که لائوشی یک واژه چینی است، برای ذهن هشیار شاید مهم باشد، اما برای ضمیر ناهشیار و در واقع برای کالبد، لائوشی با آموزگار فرقی نمی کند و هر دو به موجودی به نام معلم اشاره می کنند. آموزگار از طریق کلمه آشنای آموختن به تصویری معنادار در کالبد ما مرتبط می شود و لائوشی هم از طریق معادل آوائی اش یعنی لاگوشی به صحنه آشنا و معناداری که معلم در خاطره کالبد ارجاع داده می شود. هر دو واژه ای که معلم را تداعی می کنند درون کالبد برای خود یک صحنه تداعی معنادار دارند و همین برای به یادسپاری و یادآوری سریع لغت کفایت می کند.
به سمت خدامراد برگشتم و آهسته از او پرسیدم: دارما چه می گوید. اگر یادگیری زبان جدید این قدر راحت است پس چرا انسان ها در آموختن زبان دوم این قدر مشکل دارند!
خدامراد تبسمی کرد و گفت: خودت می گوئی زبان دوم و با همین اسم گذاری، زبان جدید را از زبان اول و مادری خودت جدا می کنی. در حالی که دارما می گوید چیزی به نام دوم وجود ندارد و هر چه هست یک زبان مادری است که لغات زبان های دیگر به صورت اضافاتی معنادار به آن اضافه می شوند و آن را بزرگ تر می کنند. تنها امتیازاتی که لغات زبان مادری نسبت به زبان جدید دارند این است که با صحنه و خاطره ای معنادار با کالبد ارتباط برقرار می کنند که تو هم برای لغت جدید با استفاده از روش رویابینی هشیارانه چنین صحنه معنادار و قابل رؤیتی را برای ارتباط با بانک اطلاعاتی کالبد ایجاد می کنی. بقیه کارها به طور خودبه خود توسط ضمیر ناخودآگاه و در واقع کالبد تو مدیریت می شود و تو می توانی بدون هیچ نگرانی به سراغ حفظ لغت بعدی بروی.
پرسیدم: در شبانه روز چند تا لغت جدید را می توان با این روش برای همیشه حفظ کرد؟
داما پاسخ داد: حفظ کردنی در میان نیست! روال کار خیلی ساده است. لغت جدیدی را که می شنوی چند بار زیر لب تکرار کن تا با یک لغت هم آوای آشنای زبان مادری و بومی تو و در حقیقت با یک لغا معنادار و جاافتاده در ضمیر ناخودآگاهت معادل آوائی پیدا کند. در این میان اگر لازم آمد می توانی لغت جدید را به چند آوا بشکنی و برای هر کدام از آن ها یک معادل آوائی آشنا و معنادار پیدا کنی. بعد برای این معادل آوائی و معنای لغت جدید یک رویای هشیارانه بساز. مشخصات یک رویای هشیارانه قابل جذب توسط کالبد را هم که قبلاً با هم صحبت کردیم. به محض ساخته شدن این رویا و پذیرفته شدن آن توسط کالبد تو دیگر می توانی مطمئن باشی که لغت جدید جای خود را در ذخیره گاه اطلاعاتی درون کالبد تو پیدا کرده و لغت جدید به عنوان یک لغت آشنا و معنادار به بانک واژه های زبان مادری تو اضافه شده است. با چند بار تمرین و مراجعه به این لغت تو از این به بعد می توانی بدون هیچ نگرانی مطمئن باشی که به محض شنیده شدن این لغت توسط گوش، بلافاصله معنای آن مقابل چشمان تو ظاهر می شود. خوب کل روال همین است. این به نظر تو چقدر باید طول بکشد. من می گویم یک فرد مبتدی در عرض کمتر از یک دقیقه می توان کل این عملیات را انجام دهد. کار چندان سختی هم نیست و بیشتر شبیه یک جور تفریح می ماند. پس ساعت ها بدون خستگی و حتی هنگام انجام کارهای روزمره و در فرصت های فراغت هم می توان آن را انجام داد. تمام انتخاب ها هم توسط خودش انجام می شود و در واقع کارگردانی کل صحنه ها هم با خود فرد است. اگر در هر ساعت حداقل شصت کلمه را به بانک زبان مادری خود اضافه کنیم. بقیه کار بستگی به این دارد که چند ساعت در روز می توانی به راحتی حدی بزنی که سه هزاره واژه اساسی هر زبان جدید را در عرض چند روز می توانی در حد تسلط به خاطر بسپاری. نتیجه شگفت انگیز است.
و خدامراد افزود: تازه هر لغت جدیدی که به بانک زبان مادری تو اضافه می شود خودش و آوایش به صورت یک زنجیره معنادار می تواند در یادگیری لغت جدید بعدی به کار گرفته شود. این یعنی شخص هر چه زبان بیشتری بلد باشد سرعت یادگیری او بیشتر می شود. برای همین است که افراد دارای چندین لهجه و زبان محلی در یادگیری زبان های جدید از مهارت ذاتی بالاتری برخوردارند.
شوق زده لبخندی زدم و گفتم: چقدر جالب! این طوری خود انسان می شود معلم خودش!
و دارما تبسم کرد و گفت: بعد از این که لغت جدیدی یاد گرفتی مثل لغات زبان مادری از آن ها استفاده کن تا برایت ملکه و عادی شود. پس نگو معلم بگو لائوشی!
اولا پیدا کردن خود لغات زبانی دیگر یک مشکل و دوما تلفظ درست اونها مشکلی دیگه س. سوما با این کار فقط و فقط دامنه لغت آدم وسیع تر میشه، در حالیکه یادگیری زبان دوم یا سوم یا .. نیاز به دونستن قواعد و ساختارش داره! شما دیگه خیلی راحت گرفتین!!!