همیشه گفته اند که داشتن تعادل در رفتار ها و اعمال بسیار مهم و ضروریست ، زیاده روی در هر کاری ، اشتباه است. حتی رفتار هایی که کاملا صحیح هستند نیز با زیاده روی ، کاملا غلط و نادرست می شوند. یکی از این رفتار ها ، محبت کردن است. محبت نسبت به اعضای خانواده یا هر چیز دیگری اگر از حد معمول بگذرد نوعی مشکل به حساب می آید.
مرز بین رفتارهای سالم و ناسالم چیست؟ این سؤال بر اساس رویكردهای مختلف، پاسخ های متفاوتی در روان شناسی دارد.
در بسیاری از موارد، تشخیص رفتار سالم از ناسالم آن چنان كه عامه تصور می كنند، كار راحتی نیست. حتی اگر این چنین تشخیص هایی بین مردم رایج باشند، ملاك قابل قبولی محسوب نمی شوند.
روان شناسان بالینی سعی می كنند با تعیین ملاك هایی دقیق، مرز بین رفتارهای سالم و ناسالم را تشخیص دهند. در این میان، نكته مهم آن است كه هر رفتار در یك طیف مورد مطالعه قرار می گیرد.
توضیح این موضوع با مثالی مؤثرتر خواهد بود. به عنوان نمونه، ترس، رفتاری است كه می توان آن را در طیفی بین صفر تا صد بررسی كرد. ترس در حد صفر اگرچه در عمل به ندرت قابل مشاهده می شود اما رفتار چندان سالمی به حساب نمی آید.
كودك یا بزرگسالی را تصور كنید كه از هیچ كس و هیچ چیز نمی ترسد؛ آیا احتمال آسیب پذیری چنین فردی زیاد نیست؟ برای حفظ سلامت و ایمنی در زندگی، وجود مقداری از ترس لازم است.
احساس خطر و ترسیدن در بعضی از موقعیت های زندگی باعث دوام و بقای ما می شود. اگر كسی به این دلیل كه نمی ترسد به سیم لخت برق دست بزند، آدم جسوری به حساب نمی آید و به طور حتم این نوع نترسیدن، سر او را به باد خواهد داد. هر چه در این طیف پیش تر رویم، جنبه های غیرعادی موضوع بیشتر خواهد شد.
وقتی ترس به حدی برسد كه روند زندگی عادی را مختل كند به اصطلاح روان شناسان به رفتاری مرضی تبدیل می شود و رفتاری ناسالم است. كسی از بلندی به حدی می ترسد كه حتی حاضر نیست پشت بام برود؛ كودكی ترس مرضی در مورد مدرسه رفتن دارد؛ فردی كه از ترس غرق شدن تا كنار استخر هم نمی رود؛ نمونه هایی از جنبه های ناسالم رفتار محسوب می شوند.
به این ترتیب، بسیاری از رفتارها مانند اضطراب، غم و حساسیت تا حدی عادی هستند و حتی وجودشان در زندگی لازم است. اما همین رفتارها وقتی به حدی افزایش یابند كه روند عادی زندگی را دچار اختلال كنند و مشكلاتی را در ارتباط فرد با خودش و دیگران به وجود آورند جزء رفتاری مرضی و ناسالم قرار می گیرند.
محبت بیش از حد!
مطالب گفته شده در مورد عشق و محبت نیز مصداق دارد. همان گونه كه بی تفاوت بودن و به تعبیر عامیانه عاطفه نداشتن، رفتاری مقبول نیست، گاهی محبت شدید به رفتاری مرضی تبدیل می شود. تصور زندگی عاری از عشق و محبت، امكان پذیر نیست.
یكی از نیازهای مهم هر انسان این است كه مورد محبت قرار بگیرد و به دیگران محبت كند. لازم نیست درباره فواید و آثار عشق و محبت و ضرورت های آن سخن بگوییم، چرا كه بخش قابل توجهی از نوشته ها، آثار هنری و ادبی بشر در همین باره است. هدف همه فعالیت های بشردوستانه این است كه انسان ها عشق و محبت را جایگزین جنگ و تنفر كنند.
زلزله بم را به خاطر دارید؟ موجی از نوع دوستی در ایران و جهان راه افتاد و عشق و محبت با تبلورهای مختلف در قلوب مردم فوران كرد. انسان ها حتی اگر عشق و محبت را فراموش كرده باشند باز هم در موقعیت هایی این نیاز را در زندگی خود باز می یابند و به آن روی می آورند.
اما محبت مرضی چیست؟ گاهی شدت عشق و علاقه آدم ها به همدیگر به حدی است كه به صورت پدیده ای دست و پاگیر و مشكل آفرین درمی آید. محبت مرضی، وابستگی های شدید را به همراه می آورد كه نتیجه آن به طور معمول چندان خوشایند نیست.
گاهی انسان ها در عشق و محبت به یكدیگر تا حدی پیش می روند كه تصور فقدان، هجران، بیماری و هر نوع آسیبی برای طرف مقابل را ناممكن و غیر قابل تحمل می پندارند. دوست داشتن فرزند، همسر، مادر، خواهر، برادر و غیره و ناراحتی برای غم و رنجی كه بدان ها وارد می شود، غیر عادی نیست.
اما اگر به عنوان یك انسان این اصل را بپذیریم كه «زندگی در هر حال ادامه دارد و كسی كه زنده است باید زندگی كند.» باید به شدت مراقب این موضوع باشیم كه با فقدان یا هجرانی، سر رشته زندگی را گم نكرده و همه چیز را بر باد رفته تلقی نكنیم. اگر از دیدگاه روان شناسی سلامت به موضوع نگاه كنیم دلایلی وجود خواهند داشت كه ثابت می كنند باید مراقب ورود به مرحله مرضی محبت باشیم:
۱ ) هر انسان موجودی منحصر به فرد است كه باید از توانایی های خود در زندگی حداكثر بهره را ببرد. اگر چه عشق و محبت یكی از ضرورت های زندگی است، اما هدف غایی زندگی خودشكوفایی و كمال است.
در روان شناسی معنا گرا، حتی فقدان نیز در مسیر معنایابی و دستیابی به مفهومی جدید از زندگی توجیه می شود. حرف زدن و حتی تصور فقدان یا هجران عزیزی بسیار سخت است، اما اینها واقعیت هایی هستند كه در زندگی همه حضور دارند و باید آمادگی های لازم برای مواجهه با آنها وجود داشته باشد. كسی كه به دلیل وابستگی عاطفی شدید با فقدان عزیزی، زندگی خود را از دست رفته و پوچ می پندارد باید تلقی خود از فلسفه و مفهوم زندگی را تغییر دهد.
۲ ) عشق و محبت در هر وجه آن، به معنای فدا شدن و نابودی نیست. محبت نباید به شكل زنجیری باشد كه دست و پای انسان ها را دربند و گرفتار كند، تعبیر جبران خلیل جبران در این باره بسیار جالب و قابل توجه است. او وقتی از زناشویی سخن می گوید به زن و شوهر ها توصیه می كند:
در همراهی خود حد فاصل را نگاه دارید،
و بگذارید بادهای آسمان در میان شما به رقص درآیند.
به یكدیگر مهر بورزید اما از مهر بند مسازید؛
در كنار یكدیگر بایستید، اما نه تنگاتنگ.
زیرا كه ستون های معبد دور از هم ایستاده اند،
و درخت بلوط و درخت سرو در سایه یكدیگر نمی بالند.
۳ ) زندگی پدیده ای پیوستاری است، نه تك مرحله ای؛ عده ای طول و عرض زندگی را اشتباه می گیرند و به تفسیر زندگی با حوادث و رویدادهای ریز و درشت می پردازند.
منكر حوادث سرنوشت ساز در زندگی نیستیم، اما فراموش نكنیم كه بعد از هر حادثه ای، اولاً زندگی ادامه دارد و ثانیاً چرخ بازیگر از این گونه حادثه ها بسیار دارد. به طور طبیعی هر سختی و هر رنج و غمی بر اساس شدت و ضعف خود، انسان را تحت تأثیر قرار می دهد و گاهی آثار آنها تا آخر عمر هم از خاطر زدوده نمی شود.
حتی در موقعیت های زیادی آثار اصلی یك موضوع غمبار مانند فقدان عزیزی، بعد از مدتی نمایان می شود و به مرور زمان، از درون، انسان را دچار فرسودگی می كند. واقعاً در بسیاری از شرایط سخت و ناگوار، به غیر از گفتن «خدا به انسان صبر بدهد» كاری نمی شود كرد. با این همه، زندگی یك پیوستار است و باید هر مرحله آن با مراحل قبل و بعد ارتباط داشته باشد. آنهایی كه افق وسیع تری در زندگی دارند با سختی های زندگی بهتر كنار می آیند.
دوستی می گفت: زندگی سخت نیست، پیچیده است؛ و بیشتر ما در درك پیچیدگی های زندگی درمی مانیم نه در درك سختی های آن. یعنی سختی ها را می پذیریم اما پیچیدگی ها را نمی توانیم تفسیر كنیم.
نمونه یابی
برای توضیح ملموس موضوع، نمونه هایی از مصادیق محبت مرضی را در جایگاه های مختلف زندگی بیان می كنیم.
۱ ) عشق همان گونه كه عشق حادثه ای مهم در زندگی هر انسان تلقی می شود، شكست عشقی نیز ضایعه ای عمیق و دردناك به حساب می آید. افسردگی، اختلالات روانی و در موارد شدید تر خودكشی، در شكست های عشقی رواج دارد.
اگرچه عشق هایی وجود دارند كه با ارزش و صادقانه هستند اما در بیشتر موارد، عشق ها و به خصوص عشق های جوانی ساده انگارانه و سطحی اند. البته این موضوع در برخی فرهنگ ها با كاستی هایی در رفتار اجتماعی آمیخته است و جهت گیری عشق ها، اغلب رنگ جنسی است تا عاطفی. صرف نظر از این موضوعات، عشق می تواند تلاشی برای معنایابی در زندگی تلقی شود، اما عشق های شدید و گاهی فراتر از دو آتشه، می توانند عواقبی وخیم بر جای بگذارند.
لازم به یادآوری است كه شاید این عواقب وخیم همیشه وجه منفی نداشته باشند و چه بسا نتایج مثبتی نیز به بار بیاورند اما در هر حال، پایان یك شكست عشقی شدید به هر دلیلی كه باشد نگران كننده است و باید مراقبت های لازم به عمل آید.
۲ ) زن و شوهری جایگاه محبت و دوست داشتن در زن و شوهری در طیفی جالب قرار می گیرد و به همین دلیل سوژه های طنز زیادی در این باره وجود دارد. زن و شوهرهایی هستند كه چشم دیدن همدیگر را ندارند و در مقابل، زن و شوهرهایی را می توان یافت كه به اصطلاح جانشان برای هم درمی آید. گاهی زن و شوهر به قدری یكدیگر را دوست دارند كه به وابستگی عاطفی شدید منجر می شود و در موقعیت های بحرانی مانند فقدان یكی از طرفین، زندگی طرف مقابل هم مورد تهدید قرار می گیرد.
۳ ) پدر و مادری محبت مرضی در پدر و مادر نمود بارزتر و گسترده ای دارد. به دلایل زیادی، در شرایط امروزی فرزند پروری، محبت مرضی شیوع زیادی پیدا كرده است. محدود شدن ارتباطات گروهی، افزایش چشم و هم چشمی و رقابت، ضعف در فلسفه زندگی و دانش تربیتی تك فرزندی و انواع مسائل دیگر باعث شده اند فرزندان در كانون توجه والدین قرار بگیرند.
اگرچه این پدیده با عنوان فرزندسالاری شناخته می شود ولی در واقع، تعبیر «فرزند ابزاری» از آن صحیح تر است. اما آن چه محبت مرضی در رفتار فرزندپروری شناخته می شود چیزی فراتر از فرزندسالاری و فرزندابزاری است. در محبت مرضی بین والدین و فرزند به خصوص در خانواده های تك فرزند، دلبستگی عاطفی شدیدی به وجود می آید كه با مخاطرات زیادی همراه است.
اگرچه محبت مرضی والدین، مشكلاتی را در سنین كودكی و نوجوانی برای فرزندشان تولید می كند. اما به طور معمول، مشكلات جدی تر از آغاز جوانی به چشم می آیند. در همه زمینه ها و شرایطی كه فرد باید استقلال و هویت فردی اش را نشان دهد مانند اشتغال، ازدواج، ادامه تحصیل و غیره، وابستگی عاطفی شدید به والدین دردسرساز می شود.
۴ ) معلمی بعضی از معلمان از این كه دانش آموزان یا دانش آموزان شان عاشق آنها هستند به خود می بالند. این رفتار به هیچ وجه رفتاری حرفه ای محسوب نمی شود. دردسازترین موقعیت این موضوع دوره ابتدایی است. وقتی دانش آموزی با ناشیگری معلم، به حدی به او وابسته می شود كه گاهی حتی حاضر نیست در سال تحصیلی بعد سر كلاس معلم دیگر بنشیند.
اگر معلمی به این موضوع افتخار كند و آن را امتیازی برای خود بداند نه تنها دچار اشتباهی حرفه ای شده است بلكه دانش آموزان را با مشكل روبه رو می سازد. از نظر حرفه ای، رابطه معلم دانش آموز، ارتباطی تعریف شده و محدود به حیطه و وظایف شغلی است. هر گونه اقدامی فراتر از این چارچوب، رفتاری غیرمسئولانه و آسیب زا تلقی می شود.
علاقه و محبت، ضرورت معلمی است اما محبت مرضی حتی اگر آثار به ظاهر مثبت داشته باشد در نهایت آسیب زا خواهد بود. معلمان باید در همه دوره ها مراقب باشند كه ارتباط و صمیمیت بین آنها و دانش آموزان به وابستگی های عاطفی شدید نیانجامد
۵ ) مشاوره یكی از آسیب های جدی در مشاوره كه به ویژه در فرهنگ ها به دلیل غلبه رفتارهای احساسی شیوع بیشتری دارد به وجود آمدن وابستگی های عاطفی بین مشاور و مراجع است.
مشاوران حرفه ای كه با مبانی علمی و عملی شغل خود به خوبی آشنا هستند كمتر در این دام می افتند. اما بعضی از مشاوران در فرایند مشاوره به گونه ای عمل می نمایند كه مراجع را دلباخته خود كنند! مشاوره در مفهوم واقعی خود كه رفتاری حرفه ای است اصول و چارچوب كاملاً مشخصی دارد و ارتباط مشاوره ای نیز ارتباطی محدود به عملكرد حرفه ای است.
مشاورانی كه دانسته یا نادانسته، مراجع را به خود وابسته می سازند درك درستی از مشاوره نداشته و حتی صلاحیت این كار را ندارد. البته یكی از روش های مشاوره ای، روش حمایتی است كه جایگاه و نحوه اعمال این روش نیز مشخص و تعریف شده است و باید در موارد خاص و ضروری اعمال شود.
شدیدترین محبت
طبق آیات صریح قرآن مجید، شدیدترین محبت فقط در یك مورد مجاز است و آن محبت نسبت به خداوند است. در آیه ۱۶۵ سوره بقره آمده است: اما كسانی كه ایمان دارند كمال محبت را فقط نسبت به خدا دارند؛ به این ترتیب، شدت محبت فقط در مورد خداوند حد و مرز ندارد چرا كه این شدت، وابستگی انسان به خدا را افزایش و وابستگی های دیگر را كاهش می دهد.
خداوند لایزال و دارای رحمت بی پایان است، بنابر این محبت به او هر چه شدیدتر باشد هیچ گاه با نقصان و كاستی مواجه نمی شود.
مراقب و آینده نگر
بسیاری از ضرورت های زندگی ایجاب می كند كه هر كدام از ما در موقعیت ها و شرایط زمانی مختلف با تأملی در مسیر زندگی، به ارزیابی و بازنگری خود و محیط بپردازیم. همیشه مخاطرات و تهدید ها به بلایا و گرفتاری های رایج محدود نمی شوند.
گاهی تهدید كننده ها در درون ما هستند و از آنها غافل می مانیم. یكی از مخاطرات درونی كه می تواند هر انسانی را به طور جدی تهدید كند محبت مرضی و عواقب ناشی از آن است. اگر كسی را به شدت دوست دارید تا حدی كه زندگی بدون او برای تان قابل تصور نیست، توصیه می كنیم مراقب و آینده نگر باشید.
گاهی انسان ها چون خیلی خوبند یا اصرار دارند كه خود را خیلی خوب نشان دهند و یا به عمد چنین نقشی را بازی می كنند، در محبت و عشق و علاقه از همه حد و حدود می گذرند. خیلی خوب بودن و شدت محبت می تواند نشانه ای نگران كننده باشد كه نادیده گرفتن آن آسیب زا خواهد بود، در هر نوع محبت، دوستی، عشق و علاقه باید فاصله ها را بشناسیم و رعایت كنیم.