ذهن افراد با یکدیگر تفاوت های بسیاری دارد. یکی از مهم ترین این تفاوت ها ، نحوه ی تفکر و تصمیم گیری در حل مسائل است. تفکر را میتوان به دو دسته ی ارزشی و گزینشی تقسیم کرد. تفکر گزینشی تفکری است که فرد در آن فقط به راه های حل مسئله فکر می کند. اما تفکر ارزشی به بررسی وسیع تری از مسئله پرداخته و پیامد های هر تصمیمی را نیز در نظر می گیرد.
معمولا وجود یک نیاز یا ضرورت است که شما را به سوی حل مسئله سوق می دهد. یک موقعیت تصمیم به وسیله دیگران یا شرایطی که خارج از کنترل شماست پدید می آید، به طوری که ناچار به انجام کاری می شوید. روش معمول شما برای پرداختن به چنین مسائل تصمیمی کاربرد تفکر گزینه ای است، شیوه ای که همیشه برخوردی منفعلانه دارد. به جای این شیوه اگر فرصت های تصمیم را شناسایی کرده و بر ارزش های خود تاکید کنید، به نتایج بهتری دست خواهید یافت. در این صورت شما می توانید ابتکار عمل را در دست گرفته و پیش دستانه عمل کنید.
شناسایی فرصت های تصمیم
تصمیم گیران معمولا موقعیت های تصمیم را همچون مشکلاتی می بینند که باید آن ها را حل کرد و نه فرصت هایی که می توان از مزیت آن ها بهره جست. این که تصمیم گیران پیش دستانه به شکار موقعیت های تصمیم نمی روند شگفت آور نیست. آن ها تصور می کنند که رویارویی با هر موقعیت تصمیم مشکلی را بر مشکلات آن ها می افزاید. اما ما می خواهیم از دریچه دیگری به موضوع تصمیم گیری نگاه کنیم. یکی از ایده های اصلی این کتاب نشان دادن این مطلب است که شاید شما واقعا برای موفقیت خود به مشکل دیگری نیاز دارید و شاید مسئله تصمیم لزوما یک مشکل یا معضل نیست، بلکه می تواند فرصتی باشد که بهره گیری به موقع از آن ثمرات چشمگیری برای شما به ارمغان می آورد.
یک فرصت تصمیم می تواند بخشی از مشکلات شما را کاهش داده یا در جلوگیری از ظهور بسیاری از مشکلات آتی شما را یاری دهد. اگر از این دیدگاه به موقعیت تصمیم بنگریم تشخیص و پی گیری فرصت های تصمیم همچون پیشگیری از بروز بیماری است در حالی که پرداختن به مسائل تصمیم نقش درمان بیماری را دارد.
دو دلیل عمده برای عدم شناسایی نظام مند فرصت های تصمیم وجود دارد. نخست این که بسیاری از تصمیم گیران به این نکته توجه ندارند که شناسایی فرصت های تصمیم نیازمند صرف وقت و فعالیت است. شاید شما در طول زندگی خود آموخته اید که تنها وقتی چرخی را روغن بزنید که از آن صدایی به گوش برسد. در این صورت شما وقت خود را تنها صرف مسائل تصمیمی می کنید که فراروی شما قراردارند و نظر شما را به خود جلب کرده اند، مسائلی که به اصطلاح صدا می کنند. اما فرصت های تصمیم صدا نمی کنند تا شما آن ها را ببینید و به آن ها توجه کنید. دومین دلیل برای عدم پیگیری فرصت های تصمیم فقدان یا کمبود راهبرد مشخصی برای شناسایی آنها است. موقعیت های تصمیم در اثر بروز شرایطی که خارج از کنترل شماست پدید می آیند، در حالیکه جستجو و شناسایی فرصت های تصمیم فعالیتی است که باید شخصا آن را انجام دهید. یکی از مهم ترین وجوه تمایز بین مسائل تصمیم و فرصت های تصمیم این است که همیشه از زمان رویارویی با مساله تصمیم آگاه هستید، اما آگاهی از وجود یک فرصت تصمیم عالی همیشه میسر نیست. اقدامات و فعالیت های دیگران لزوما شما را از وجود فرصت های تصمیم آگاه نمی کند. تنها با جدیت و تلاش خود شماست که فرصت های تصمیم کشف می شوند.