رشد پدیده ای است که باید به مرور زمان صورت گیرد. اگر شما سیر بزرگ شدن یک کودک را در نظر بگیرید ، خواهید دید که او به طور پیوسته رشد کرده است. عوامل بسیاری بر روی رشد فکری کودکان نقش دارد و راه هایی وجود دارد که می توان با بهره گیری از آنها رشد کودک را تسریع بخشید.
توجه به مراحل رشد، به ما می فهماند که میان کودک و انسان بالغ، تفاوتی بنیادی وجود دارد، تفاوتی که نمی توان آن را فقط براساس سال های تجربه توجیه کرد. او طی رشد دگرگون می شود، به گونه ای که نوع دگرگونی هر مرحله با مرحلهٔ قبل و مراحل بعد متفاوت است.
برخی از دانشمندان، مراحل رشد هنر را با مراحل رشد فکری یکسان شمرده اند. لون فلد متجاوز از بیست سال است که رشد هنر در کودکان را به چند مرحله تقسیم کرده است، این مراحل شامل:
۱) مرحلهٔ بدنویسی (از دو تا چهارسالگی)
۲) مرحلهٔ مقدماتی طراحی (از چهار تا هفت سالگی)
۳) مرحله طراحی (از هفت تا نه سالگی) می باشد.
به طور معمول، کودک دو تا چهار ساله مرحله بدنویسی را با تمرین حرکتی و نقاشی تجربه می کند. از کشیدن خط طولی، به خطوط مدور می رسد تا به تدریج، این خطوط، هماهنگی بیشتری پیدا می کنند. هر چند نقاشی های او چیزی را نشان نمی دهند، اما او به طور معمول، آنها را نامگذاری می کند.
در مرحلهٔ مقدماتی طراحی، کودک ارتباط میان نقاشی، تفکر و واقعیت را درک می کند. نهادهائی که او در ناشی خود می آفریند، دائم در حال تغییر هستند. به کشیدن شکل هائی تصوری، برای همه چیز می پردازد که شاید با واقعیت منطبق نباشد. او در این مرحله به مفاهیم شکل می دهد.
کودک هفت تا نه ساله، با رسیدن به مرحلهٔ طراحی از افراد و اشیاء، تصویرهای واقعی می کشند. کاربرد رنگ و زمینه را فرا می گیرد و حرکت در نقاشی های او مشهود است. بعد از مدتی، رشد هنر او به مراحل کاملتری می رسد. مفهوم رشد هنری لون فلد با مراحل رشد فکری پیاژه تشابه بسیار دارد. این امکان وجود دارد که هنر به عنوان عرضهٔ پنهانی آنچه در نهاد کودک وجود دارد و نیز در حد توان انطباق و کنترل عضلانی او تا حدی از رشد کلی فکر او نشئت می گیرد. سایر زمینه های ابراز خلاقیت نیز بر مرحله ای بودن نظریهٔ رشد دلالت دارد.
اعمالی که یک کودک انجام می دهد با پیشرفتی که در این رابطه دارد، نحوه و محتوای آموزش او را از پیش تعیین نمی کند. اما در حقیقت، قالبی به وجود می آورد که بتوان در آن تصمیم هائی را گرفت و انتظارهائی را مطرح کرد. جهت هائی را نیز برای آموزش مشخص می کند تا کودک با یاری معلم از مرحله ای به مرحلهٔ تکامل یافته تر راه یابد. برای نمونه، نباید از کودکی که در مهد کودک است، انتظار داشت از روی تصویرها نقاشی کند. یک طفل کودکستانی نمی تواند اتاق خود را با تمام اشیاء آن در ابعاد و جای خاص خود ترسیم کند.
مفهوم مراحل رشد، به این معنی نیست که معلم باید فقط به انتظار رشد کودک بنشیند. او باید کودک را یاری و هدایت کند تا برای برخورد با وسایل و ابراز خلاقیت ها به راه های تکامل یافته تری برسد. وظیفهٔ هدایتی که بر عهدهٔ معلم است، برای کودکان نیز به اندازهٔ بزرگسال ها دارای اهمیت است. آشنائی با مراحل رشد، نشانه هائی را ارائه می دهد که معلم می تواند برای جهت بخشیدن به آموزش کودک از آنها استفاده کند.
کارهای هنری مربوط به کودکان در سال های اول، بیشتر شامل استفاده از ابزار روی سطح صاف است. کودک بیش از هر چیز به طرح و رنگ توجه دارد. نباید بیش از چند رنگ خاص در اختیار کودک قرار داد. آنها به تدریج با رنگ های بیشتری آشنا می شوند. مخلوط کردن رنگ ها، کودکان را به کشف رنگ های جدیدتری می رساند. در این مرحله، کودکان آزمایش یا طرح و رنگ را دوست دارند و با حرکت دست روی کاغذ، شکل هائی را می کشند. هر چه کودکان بیشتر رشد می کنند، نقاشی های آنها مفهوم کاملتری به خود می گیرد.
نقاشی با آبرنگ به طور معمول، فعالیتی آرام و انفرادی به شمار می آید. هر کودک کاغذ و آبرنگ منحصر به خود درد و با سایر کودکان، کمتر تماس پیدا می کند. حتی هنگامی که دو کودک در مقابل سه پایه به نقاشی سرگرم می شوند، کمتر با هم تماس دارند، زیرا هر یک به کاری جدا مشغول هستند. کودکان، بیشتر از نقاشی کردن در کنار هم یا به شکل گروهی لذت می برند. در این حال، کاربرد سه پایه های دو طرفه یا استفاده از دیوار برای نقاشی مناسب است.
وظیفهٔ معلم در آموزش نقاشی، این نیست که کودکان را به نقاشی از روی الگوئی که او می کشد، وا دارد، بلکه باید آنها را تشویق کند که به کند و کاو یا ابزار سرگرم شوند، ناظر پیشرفت آنها باشد و به کمک روش هائی تازه و مناسب با رشد کودک به آن جهت دهد.
باید به کودکان این نکته را تفهیم کرد که آنها با هنرمندهای باتجربه رقابت نمی کنند. گرچه کار آنها ساده است، اما هدف آن نیست که کار آنان با کار یک فرد خارج از مدرسه و یادگیری مقایسه شود، بلکه هدف، کشف و رشد استعدادهای آنها است.