انسان بهترین و کامل ترین آفریده ی خداوند است.ا و نسبت به دیگر موجودات هستی ، بسیار پیچیده تر و کامل تر است. این پیچیدگی به حدی است که بعد از گذشت هزاران سال ، هنوز بسیاری از مسائل در رابطه با او ناشناخته باقی مانده است. انسان با اینکه از لحاظ عقلی توانایی های بسیاری دارد ، اما همچنان در درک و تجزیه و تحلیل خود به تنیجه ی کاملی نرسیده است.
این که انسان کیست با چیست، چه ماهیت و چه شخصیتی دارد، چه افکار و باورها و چه ایده ها و اندیشه هائی در سر و چه رؤیاها و آروزهائی در دل می پرورد، چه می خواهد، چه می کند و … همه و همه در بحثی به نام بحث هویت. پاسخ داده می شود و این، باورهای شکل گرفته در انسان است که به همراه احساس و روحیهٔ او، هویت وی را تشکیل می دهد.
هویت توست که در هر لحظه تعیین می کند که تو، که باشی، چه بکنی، چه بخواهی، کجا بروی، چه بگوئی، چه واکنشی نشان بدهی و …
هویت توست که در هر لحظه اندیشهٔ تو را می سازد. آری، اندیشه ها از هویت تو دستور می گیرند و زندگی تو را شکل می دهند. بنابراین، لازمهٔ زندگی در مسیر کمال، داشتن هویتی کمال طلبانه است تا در تو اندیشه های کمال جویانه را خلق کند. پس انسان است و هویت او!
من کیستم؟ با تو کیستی؟ پاسخ به این سؤال، موضوع ما را در برابر زندگی و هر آنچه همه روزه با آن مواجه هستیم، روشن می کند. پاسخ به این سؤال است که راه تو را بر سر دوراهی های زندگی معلوم می کند. به من بگو تو کیستی تا به تو بگویم کجا می روی، چه ارزش هایی داری، جهان بینی تو چیست. به من بگو تو کیستی تا به تو بگویم چه اعتمادبه نفسی داری، در کارت، در زندگی ات و در روابطت چه قدر پیشرفت می کنی، از فرصت هایت چگونه استفاده می کنی، خدایت را چگونه می شناسی و لحظه لحظه های زندگی ات را چگونه صرف می کنی و چه حاصلی می گیری.
هویت توست که هر لحظه تعیین می کند که کجا بایستی، چه موضوعی اتخاذ کنی، در کدام جبهه بجنگی، با کدام سلاح، مبارزه کنی، به کدامین افق بنگری، منتظر چه باشی و …
هویت توست که به تو، جهان بینی و ایدئولوژی می دهد، ارزش ها و ضدارزش های تو را تعیین می کند و راه را به تو نشان می دهد. پس، همه چیز انسان در هویت وی که مجموعه ٔ باورها و روحیه ای اوست، خلاصه می شود. باورهای هر انسان، چون موج در محیط اطرافش منتشر می شود و متناسب با نوع باورهایش، پیام های مثبت یا منفی به کائنات ارسال می کند و این چنین است که ارتباط تو با مردم و جامعه، برقرار می شود که البته نوع این ارتباط، به جنس باورها بستگی دارد. تو پدیدهٔ پیچیده ای هستی که کسی را جز خودت راهی به دنیای درون تو نیست. تنها توئی که می توانی خودت را کشف کنی، پس به خودت آی و غفلت روا مدار. آیا وقت آن نرسیده که به کاخ باشکوه وجودت که سال هاست کسی دروازه های عظیم آن را نگشوده، سری بزنی و غبار تیرهٔ فراموشی و غفلت را از گوشه گوشهٔ آن بزدائی؟ آیا زمان آن فرا نرسیده که دریابی تو ویرانه ای متروک نیستی که در آغوش تاریکی ها خفته باشد؟ هستی به سوی یگانگی و یکپارچگی پیش می رود و مبادا که تو از این قافله جا بمانی. زیرا تا خود را نشناسی و با خویشتن خویش. به یگانگی و هماهنگی نرسی، نغمهٔ شورانگیز هستی و نت های هماهنگ حیات را که کائنات در دستگاه آفرینش می نوازند، نخواهی شنید.
ای نسخهٔ اسرار الهی که توئی
وی اینهٔ جمال شاهی که توئی
بیرون ز تو نیست آن چه در عالم هست
از خود بطلب هر آن چه خواهی که توئی
آری آی محرم تمامی اسرار الهی! خود را بشناس تا گوهر گرانمایهٔ عمرت را در عالی ترین امور، سرمایه گذاری کنی. پس، بکوش تا به مصداق مَن عَرَف نَفسهٔ، فَقَد عَرَفَ رَبّه. به درون خویش سفر کنی و از آنجا به کمال خداوندی برسی. خود را بشناس تا خدایت را بشناسی. خود را بشناس و گنج های بی پایان درونت را درباب تا درک کنی که کیستی و چه پدیده ای هستی که قرار است قدم به راه کمال بگذاری تا به ذات نور و گوهر شعور، بپیوندی. اگر به خود اِشراف یابی. آنگاه این مسیر در هر قدم با تو رازها دارد و چون در آن پای بگذاری، خود، راه را به تو خواهد نمود.
تو پای به راه درنه و هیچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید رفت