how-to-communicate-effectively-001-yelling-couple

چه طرز فکرهایی توسط زوجین موجب برهم ریختن اوضاع و روابط زندگی آن ها می شود از نظر روانشناسان سوء تفاهم های مختلف مهمترین عوامل ایجاد اختلاف در میان زوجین به شمار می روند به برخی از این مشکلات رایج و بی مورد اما سرنوشت ساز در ادامه مطلب اشاره خواهیم کرد

دکتر استیون استاسنی: یکی از تجارب تلخ من از مشاوره دادن به زوج‌ها این است که می‌بینم افراد بسیار نازنین فقط و فقط به خاطر «توهم یکنواخت بودن» از هم رنج می‌برند.

زوج‌ها در توهم یکنواخت بودن تصور می‌کنند که تمام وقایع و اتفاقات دقیقا یک معنای عاطفی برای هر دوی آن‌ها دارد. این توهم در ابتدا موجب سراسیمگی و آسیب می‌شود.

“چگونه ممکنه او چنین کاری کرده باشد؟”
“چطور ممکنه او آنطوری فکر کند؟”

پاسخ نهایی نیز چندان مطلوب نیست:

“اگر آن اتفاق برای من می‌افتاد، آنطوری واکنش نشان نمی‌دادم. او دارد بزرگش می‌کند.”
“باورکردنی نیست! او احتمالا اختلال شخصیتی دارد!”

کنایه بزرگ “توهمِ یکنواخت بودن” این است که ما همیشه جذب افرادی می‌شویم که با ما تفاوت دارند. (یک کپی از خودتان در یک لباس شیک و تمیز برایتان آنقدر خسته کننده خواهد بود که فکر می‌کنید انگار دارید با خودتان زندگی می‌کنید.) افراد با والدین متفاوتی تربیت می‌شوند و علاوه بر این مسائل، نقاط آسیب پذیر هر شخص، خلق و خوها، میزان اجتماعی بودن مردها در مقایسه با زنان و حتی شبکه‌های حمایتی هر فرد با دیگری متفاوت است.

هر یک از زوجین تجارب زندگی متفاوت، سطح هورمونی و نحوه ابراز احساسات متفاوتی هم دارند. تمام این موارد باعث می‌شود تا هر یک از ما معنای عاطفی متفاوتی نسبت به یک واقعه از خود نشان دهیم. همین تفاوت‌ها است که افراد را به یکدیگر علاقه‌مند می‌کند، جهان‌بینی‌شان را افزایش می‌دهد و حتی تجربه آن‌ها از زندگی را دچار تغییر می‌کند.

اما در دومین سال آشنایی، زوجین “با مغزهایی به اندازه مغز یک کودک” (و سرشار از احساسات و آسایش به جای ارزش‌ها) در مورد فاکتورهایی با هم بحث می‌کنند که در درجه اول عامل آشنایی‌شان شده بود:

“به خاطر پر انرژی بودنت از تو خوشم آمد. اما قرار نیست از دیوار هم بالا بروی که! خب یکجا آرام بگیر.”
“شیفته آرامش تو شدم، اما اصلا دوست ندارم با کسی باشم که انگار مرده است. خب پاشو کاری کن!”

به خاطر تخصصم، وقتی زوجین برای حل مشکلشان سراغ من می‌آیند، متوجه این می‌شوم که آن‌ها دچار عاداتی از جمله بیش از حد رنج بردن، واکنش پذیریِ شدید عاطفی و اهانت شده‌اند. در آن مرحله کار ما این است که نوعی عادات “تنظیم‌کننده احساسات” را در افراد قالب کنیم. آن‌ها باید رفتارهای بچگانه مانند سرزنش کردن، انکار کردن و دوری کردن از هم را کنار گذاشته و به جایش مانند بزرگسالان به دنبال حمایت و تکمیل کردن هم باشند.

نکته ناراحت کننده این است که عادات منفیِ متاثر از فرد مقابل را کاملا می‌توان کنار گذاشت. راهش نیز این است که به تفاوت‌ها احترام بگذاریم و از آن‌ها برای بهبود کیفیت رابطه استفاده کنیم. زوج‌هایی که از وجود هم خوشحال نیستند، درگیر جدالی بی‌ثمر با یکدیگر می‌شوند تا ببینند کدامیک از “تفاوت‌ها” در رابطه چیره می‌شود.

منشا

من تفاوت‌های روان‌شناسانه را اینجا فهرست کردم. این موارد باعث می‌شوند تا بین زوجین سو برداشت، سو تفاهم و یا حتی سرزنش و اهانت به یکدیگر به وجود آید.

تمرکز و تمرکز مجدد
نحوه پردازش
خلق و خو
نقاط آسیب پذیر درونی

تمرکز و تمرکز مجدد
یکی از زوجین احتمالا از دیگری بهتر تمرکز می‌کند. تمرکز جدی نیز نیازمند از بین بردن نکات انحرافی است. همین مسئله، یعنی تمرکز بالای یکی از زوجین، باعث می‌شود تا طرف دیگر فکر کند که آن شخص نسبت به او بی‌اعتنا بوده است. این نکته کاملا قابل درک است زیرا کانون توجه ما به دغدغه اولمان بدل خواهد شد. بدتر اینکه اگر تمرکز شخص به هم بریزد، ممکن است ناراحت شود و نتواند دوباره تمرکز کند. به طور کلی، هر چه شخص بیشتر تمرکز کند و بخواهد پس از به هم خوردن تمرکزش، تمرکز مجدد را انجام دهد، احتمالا مایوس خواهد شد و این کار را دشوارتر خواهد کرد.

یک راهکار این خواهد بود که اگر تمرکزتان به همسر یا نامزدتان نیست، بهتر است با ارتباط چشمی یا لمس دستش به او نشان دهید که حواستان به او هست.

همچنین اشخاص باید بدانند که اگر تمرکزشان به هم خورد، واکنش طبیعی مغزشان یعنی ناامیدی را به دیگری تحمیل نکنند. اگر دوست دارید روی کاری تمرکز کنید باید بهای آن را نیز بپردازید: تمرکز مجدد کار دشواری است. اما مشکل اینجا است که بسیاری نمی‌توانند این کار را انجام دهند و به شکلی خودکار پس از به هم خوردن تمرکز خود با دیگری وارد مجادله می‌شوند.

نحوه پردازش
برخی برای پردازش اطلاعات، آن‌ها را دسته بندی می‌کنند: مثلا درخت، چوب و غیره؛ یعنی هر چیزی را به همان شکلی که هست می‌بیند. اما ممکن است وی با کسی آشنا شود که نحوه پردازش اطلاعات در مغزش به شکل دیگری است. اگر شخص نسبت به این مسائل آگاه نباشد، هنگام بحث با دیگری قطعا به مشکل بر خواهد خورد. بدتر اینکه او طرفش را متهم به “غیر منطقی بودن” می‌کند و تنها دلیلش نیز این است که او مانند خودش فکر نمی‌کند.

این در حالی است که هر دو شخص تفاوت‌ها را باید به مثابه ارتقای کیفی رابطه خود ببینند. نحوه پردازش اطلاعات در حقیقت نگاه‌های متفاوت به جهان است. اگر بیشتر بخواهیم بحث کنیم، آن‌ها روش‌هایی متفاوت برای رسیدن به حقیقت هستند.

مزاج
ابعاد مزاج یا خلق و خوی هر فرد در روابط جدی‌تر بزرگ‌تر خواهد بود و از دو جنبه شدت (سطح انرژی) و لحن احساسی (چه حسی به شما می‌دهد؟) تشکیل می‌شود. به طور کلی، افراد دارای پر انرژی بیشتر تمایل به انجام کاری را دارند تا اینکه بخواهند صرفا واکنش نشان دهند و به همین منظور حتی به دنبال یک منبع بیرونی برای هدایت انرژی خود می‌گردند. افراد کم انرژی اما از متابولیسم کندتری برخوردار بوده و پیش از انجام هر کاری بیشتر فکر می‌کنند. این افراد حتی کمتر به دنبال منبع بیرونی برای هدایت انرژی‌شان هستند زیرا خودشان می‌خواهند تصمیم بگیرند که انرژی‌شان را پای چه چیزی بگذارند.

بنابراین می‌توان حدس زد که چه برخوردی بین این دو دسته از افراد رخ خواهد داد. اتفاقا افراد بیشتر به کسانی علاقه‌مند می‌شوند که از طیف مقابل باشند: مثلا کسی منظم، وقت شناس و دقیق است اما شخص دیگر شلخته است.

«جریان مخالف» در روابط انسانی افسانه‌ای بیش نیست؛ ما به سمت افرادی کشیده می‌شویم که تفاوت معقولی با مزاج ما دارند و البته همیشه به دنبال کسانی هستیم که بتوانند خلاهای شخصیتی‌مان را پر کنند. مثلا افراد به شدت دقیق از ناگهانی بودن طرفشان لذت می‌برند و در سوی دیگر، آن شخص نیز از مجذوب ثابت قدم بودن دیگری می‌شود.

منشا

گرچه در اکثر اوقات ما مجذوب افراد متعلق به جریان مخالف خودمان نمی‌شویم، اما به نظر می‌رسد در جریان زندگی خودمان را وامدار جریان مخالف بدانیم. مثلا یک شخص مضطرب ممکن است بر سر جریانی نگران باشد و حتی از این مسئله که چرا شخص دیگر به اندازه او نگران نیست نیز رنج ببرد.

وی ممکن است بگوید:

“تو باید بیشتر به فکر زندگی‌مان باشی.”
“تو باید کمتر نگران باشی.”

در واقع این جنگی قدیمی است که در آن هر یک از افراد حس می‌کنند:

“تو باید بیشتر شبیه من باشی. جهان را همان‌طور ببینی که من می‌بینم و احساساتت هم باید مانند من باشد.”

در روابط خوب، افراد باید مسئولیت‌ها و کارها را به شکلی تقریبا مساوی با هم تقسیم کنند، اما این اتفاق در مورد سطح انرژی و احساسات صدق نمی‌کند. آن‌ها باید بپذیرند که با هم تفاوت دارند و دیگری را همانطوری قبول کنند که او هست. در مورد برخی از رفتارهای خاص می‌توان مذاکره کرد اما تفاوت در نحوه تمرکز، پردازش، مزاج و نقاط آسیب پذیر مشمول این قضیه نمی‌شود. در ضمن، در فرصتی بهتر مفصل به مورد چهارم خواهم پرداخت.

منبع: Psychology Today

فرادید،