چه عواملی در افسرده شدن شما نقش دارند چگونه می توانیم مانع بروز افسردگی در افراد مختلف شویم توصیه های مختلف برای پیشگیری از ابتلا به این عارضه روحی به چه صورت است متاسفانه روز به روز به مبتلایان به این عارضه افزوده می شود
*ستاره حمیدی: امروزه افراد افسردگی زیادی را دور و بر خود مشاهده میکنیم. این اختلال روانی علل متفاوتی میتواند داشته باشد. با داشتن مهارتهای کافی میتوان با این عوامل مقابله نمود.
افسردگی (احساسات دیده نشده)
افسردگی بیماری روحی که در ابعاد و طیفهای متفاوتی انسانهای جامعه مدرن امروزی را تحت تاثیر خود قرار داده است و مراجعات بیشماری به کلینکهای روانشناسی و روانپزشکی جهت درمان آن صورت میپذیرد و گاهی فرد را چنان ناتوان میسازد که فرد قادر نیست هیچگونه تغییر و تحولی در زندگی روزانه و حال روانیاش ایجاد کند.
تاکنون پژوهشگران و روانشناسان علل بسیاری برای افسردگی کشف کردهاند علتهای زیستی همانند ترشح هورمونها و انتقال دهندههای عصبی این مواد شیمیایی طبیعی مغزی با حال و حوصله ارتباط مستقیم داشته و نقش کلیدی در افسردگی ایفا میکند. و روانشناختی اعم از استرس در ابعاد مختلف آن همانند رویدادهای ناخواسته زندگی، ناکامیها، از دست دادن عزیزان، شکستهای عاطفی، تحصیلی، ازدست دادن شغل و… حتی رویدادهای جزئی روزمره همانند عصبانیتهای محیط کار، مشاجره با همسر دست نیافتن به خواستههای کوچک و بزرگ که سبب اضطراب و ناکامی فرد شده و در نهایت به مرور زمان منجر به افسردگی میشود.
در تمامی موارد ذکر شده آنچه سبب میشود محیط استرس زا فرد را به افسردگی دچار کند چیزی نیست به جز نداشتن مهارتهای کافی برای مقابله و سازگاری با این ناکامیها در محیطهای استرس زا و پر تنش. اکثر افراد در مواجهه با مشکلات و استرسهای روزانه از راهکارهای مخربی جهت سازگاری استفاده میکنند و این راهکارها به مرور زمان آنها را نه تنها آرام نمیکند بلکه افسردهتر میسازد.
به عنوان مثال فردی که در محیطی تنشزا قرار دارد و با افرادی کار و یا زندگی میکند که سبب آزار روحی و روانی اش میشوند جهت مقابله با این محیط پر تنش ممکن است راهکارهای مخربی همانند موارد ذیل را برگزیند:
1- نادیده پنداشتن آنچه در اطراف اش رخ میدهد
در این زمان فرد بصورت ناخودآگاه احساس ناخوشایند خود اعم از خشم و غم نسبت به شرایط و اطرافیان را نادیده میگیرد.
بارها شنیدهایم که افراد هنگام همدردی با یکدیگر بیان میکنند “به روی خودت نیاور- گویی او را نمیبینی” و یا سعی میکنند با مشغول کردن خود با فعالیتهای دیگر دردها و رنجهایشان را نادیده بگیرند همانند زن و یا مردی که با توسل به ریلکسیشن، یوگا و موارد دیگر سعی در آرام سازی خود دارد.
آنچه اهمیت دارد این است که ریلکسیشن، یوگا و فعالیتهای آرامبخش جهت مواجهه با مشکلات شرط لازم هستند و نه کافی، در صورتی میتوانند مفید واقع شوند که فرد قادر باشد ابتدا با احساسات و خشمهای حل نشده خود روبرو شده و آنها را بپذیرد. سرپوش گذاشتن بر روی احساسها و خاطرات ناگوار زندگی آنها را از بین نخواهد برد بلکه به پس زمینه ذهن کشانده و در آنجا مدفون میکند تا زمانی که با تلنگری فرد آشفته شده و دچار بیماریهای روحی و روانی شود.
2- انکار کردن
افرادی هستند که در مقابل مشکلات روزمره زندگی شان و اتفاقات ناخوشایند سعی میکنند با انکار کردن و ندیدن آن به خود آرامش دهند.
کاری که در واقع میکنند بی توجهی به رخدادهای ناگوار نیست بلکه آنان به احساسات برانگیخته شده درونشان بی توجهی میکنند و این احساسات را انکار میکنند.
از این افراد جملاتی همانند ” اصلا مهم نیست” من ابداً ناراحت نشدم “فراموشش کن” به هیچ وجه از رفتارش عصبانی نیستم” و… شنیده میشود.
3- برخی دیگر در برابر ناکامیهای زندگی از مکانیزم سرکوب استفاده میکنند
به عنوان مثال زن و یا مردی که در زندگی مشترکشان هر دو و یا یکی از دو طرفین دچار نارضایتی است و در برابر این احساس ناخوشایند از مکانیزم سرکوب استفاده میکند و مدام با خود نجوای درونی دارد که “اشتباه میکنی تو باید همسرت را دوست داشته باشی و در کنارش باشی” و یا جوانی که شغل درخواستیاش را به دست نیاورده و غم ناشی را با عبارت همانند “اصلا ناراحت نیستم” و موارد بیشمار دیگری سرکوب میکنند.
اینان احساسات شان را سرکوب کرده و به کرات میآموزند احساسات واقعیشان را اعم از دوست داشتن، دوست نداشتن، غم، خشم و…… را نادیده بگیرند و این نادیده گرفتن به مرور زمان آنها را دچار افسردگی میکند…
در اینجا با رفتارهایی که افراد افسرده در مقابله با ناکامیها از خود نشان میدهند اشاره میشود. در اینجا با افسردگی و راههای مدیریت احساسات بیشتر آشنا میشوید.
4- شایعترین ابزار افراد در برابر ناکامیها که منجر به افسردگی میشود حمله به خود است
اکثر افراد از این مکانیزم بارها و بارها بدون آنکه متوجه شوند با خود و روح و روان شان چه میکنند مورد استفاده قرار میدهند.
به عنوان نمونه مادری که از رفتار فرزند و یا همسر خود ناخرسند است به دلیل عشقی که به فرزند و یا همسر خود دارد خشم حاصل از ناراحتیاش را از فرزند و همسرش به سوی خود معطوف میکند و به خود با جملاتی همانند عبارات ذیل به خود حمله میکند: “تقصیر خودم بود نباید اینگونه رفتار میکردم” مقصر من هستم اگر تنهایش نمی گذاشتم اینگونه نمیشد “اگر عشق بیشتری به همسرم میدادم و درکنارش میماندم این اتفاقات نمی افتاد” اگر بیشتر به فرزندم توجه میکردم سر من فریاد نمیزد “چنانچه بیشتر مراقب اش بودم فرزندم بیمار نمیشد” و در این حالت نیز فرد غم ناشی از بیماری فرزند اش را با سرزنش خود میپوشاند.
و یا در محیط کار این عبارت بسیار شنیده میشود” اگر به همکارم رو نمی دادم او با من این گونه رفتار نمیکرد” در این مثال فرد خشم حاصل از رفتار نادرست همکارش را به خود برگردانده و خود را مورد شماتت قرار میدهد و اگرهای بیشمار دیگری که فرد با توسل به آنها خشم، غم و ناراحتی خود را از همسر، فرزند، دوستان و غیره پنهان کرده و به شماتت خود میپردازد.
هنگامی که فردی خود را سرزنش میکند به مرور زمان دچار حالتهای ناخوشایند غم و افسردگی میشود.
در تمامی این راهکارها و ابزارهای مقابله با ناگواریها و رخدادهای ناخوشایند زندگی چیزی نمی یابید به جز انکار احساسات. احساساتی همانند خشم، غم، انزجار و…
همه خشم را در جرگه احساسات بد و ناخوشایندی قرار دادهاند که نباید به هیچ عنوان بروز کند. از کودکی والدین به فرزندانشان آموختهاند که مبادا خشمت را بروز دهی تا وجهه و پایگاه شخصی و اجتماعیات خدشهدار نشود ولی متاسفانه نیاموختهاند با این خشم چه باید کرد؟
چگونه باید آن و احساسات ناخوشایند دیگر را مدیریت کرد؟ آیا باید آنها را درون خود مدفون کرد؟ آیا میشود برای همیشه این احساسات آزار دهنده و ناخوشایند را درون خود پنهان کرد؟ آیا باید آنها را نادیده پنداشت و در قالب انسانی فرهیخته و عاقل زندگی کرد؟ آیا همیشه عاقلانه رفتار کردن به معنای همیشه نادیده انگاشتن خود و احساسات طبیعی خود است؟
آنچه مسلم است این راهکارهای مخرب و موقت فرد را از تنشهای روزمره و ناکامیها نجات نخواهد داد بلکه او را به ورطه افسردگی میکشاند.
و تنها شناخت، بیان و پذیرش عمیق احساسات است که فرد را از افسرده شدن رها میسازد در میان آنچه به کمک بیماران افسرده میآید جلسات روان درمانی و همزمان دارودرمانی بصورتی مستمر و موازی است.
و در این میان تحقیقات نشان داده است بیشتر افرادی به ورطه افسردگی کشیده میشوند که حمایت اجتماعی و عاطفی کمتری دریافت میکنند. جمعهای دوستانه و خانوادههای حمایتگر (چنانچه فرد و احساس اش را مورد توجه قرار دهند) مانعی خواهند بود در برابر اختلال افسردگی.
*روان درمانگر