13

در طول روز اتفاقات گوناگونی برای انسان رخ می دهد که هر یک باعث بروز احساسات مختلفی در ما می شود. احساساتی مانند خشم ، نگرانی ، ناراحتی ، خوشحالی و … . در این مطلب فقط به بررسی مسائل پیرامون حس خوشحالی و ناراحتی می پردازیم.

شادی و غم احساساتی هستند كه قصد داریم درباره شان صحبت كنیم :

وقتی كه ما به دور و برمان نگاه می كنیم، درمی یابیم كه بعضی افراد در اكثر اوقات لبخند به لب دارند و عده ای دیگر همواره عبوس، دلخور، غمگین و افسرده اند. گروه دوم كه اندك هم نیستند، خودشان را در زیرزمینی كوچك كه سقفی كوتاه دارد حبس كرده اند و حس می كنند كه هیچ راه فراری هم نیست. غم، اندوه، ناامیدی، ترس و خشم سراسر فضای فكرشان را پركرده است. زیرزمین سرد و نمور است و انگار سقف كوتاه و دیوارهای كلفتش اجازه نمی دهند كه آنها قد راست كنند و برخیزند. این چهاردیواری پنجره ندارد، هوای تازه و نور آفتاب را به آن راهی نیست، پرنده ای در آن آواز نمی خواند، صدای هیچ كودكی به گوش نمی رسد و احساسات خوشایند و لذت بخش در این “زیر زمین اندوه” جایی ندارد.

در عوض حالاتی سرد و دلتنگ كننده، ترس، اضطراب، خشم، افسردگی، رخوت، شك و تردید و اعتماد به نفس اندك، تمامی فضای آن را پركرده اند.

حالا پرسش اصیلی اینست كه راه خروج از این زیرزمین چیست؟ هیچ راه حل جادویی و شگفت انگیزی وجود ندارد. فقط باید بلند شد و به سوی پلكان رفت. یكی یكی پله ها را طی كرد تا به طبقه اول رسید! وقتی كه اینچنین شخصی به طبقه اول می رسد، پی می برد كه چه چیزها و حالات شگفت آور و شفابخشی را تجربه می كند! نور آفتاب، صدای پرندگان خوش آواز، سلامتی جسم و روان و شادی و نشاط بی مانندی كه تا آن روز خودش را از آن محروم كرده بود. حتی اگر باران و برف و طوفان را هم تجربه نماید باز هم لذت و آسودگی خیال پس از این سختی ها، آرامش بخش و ارزشمند است.

زمانی كه این آدم غم زده و ناامید در آن سیاهچال به سر می برد، فكر می كند كه دهها طبقه و صدها پلكان بالای سرش هستند كه پیمودنشان بسیار دشوار است و به همین خاطر به سمت پلكان نمی رود. ولی اگر برخیزد و نگاهی به آن بیندازد یك رشته پلكان را خواهد دید كه به یك طبقه بالاتر ختم می شود!

موضوع مورد بحث اینست كه چرا برخاستن و بیدار شدن از این كابوس تا این اندازه دشوار بوده برای خیلی ها ناممكن تلقی می شود؟ این نقطه فقط در چند قدمی هر كسی است پس علت این توقف های رخوت آور چیست؟

حقیقت اینست كه ذهن این افراد مشغول و درگیر سخنان “آنهاست”، “آنها” می توانند والدین، دوستان، همسر، همكار یا معلمان باشند. این اطرافیان عقیده دارند كه تمامی جهان او در این زیرزمین خلاصه می شود و واقعیتی جز این حالات و فضا وجود ندارد. او هم این سیاهچال خطرناك را یك “واقعیت” می پندارد نه فقط یك “كابوس” كه بالاخره پایانی دارد. محبت، عشق، امید و شادی و دوستی مفاهیمی افسانه ای و دست نیافتنی بیش نیستند كه ماهیتی رویاگونه و خیالی دارند. ولی حقیقت عكس اینست.این همان اوست كه در وهم و كابوسی واهی زندگی می كند ودچار سوء تفاهمی عمیق شده است. تاریكی و ناامیدی فریب و كابوسند و آن چه واقعیت دارد اعتماد به نفس، پشتكار، امید، مهرورزی و ایمان است.

خب شاید خوانندگان این سطور بپرسند كه چرا اطرافیان و دیگران به ما نمی گویند كه رهایی از این قفس فقط با بالا رفتن از چند پله میسر می شود؟ آیا می خواهند ما را آزار دهند؟ آیا شادی و نشاط و سرزندگی را فقط برای خودشان می خواهند؟ آیا ما را دوست ندارند و نمی خواهند كه خوب و پویا زندگی كنیم؟ البته كه می خواهند! شما نزدیكترین وعزیزترین كسان به دوستان و پدر و مادر و خانواده تان هستید. در واقع آنها این راه حل و محل نجات را به شما نمی گویند چون خودشان هم نمی دانند! حقیقت ماجرا اینست كه خود آنها در تمامی زندگیشان این دروغ ها و احساسات مخرب و غیرواقعی و كابوس وار را واقعیت زندگی دانسته اند و حقایق را كذب و خیال بافی. به همین جهت است كه نمی توانند چیزی جز دروغ هایی كه حقیقت پنداشته اند را برایتان نقل كنند.

نكته تاسف بار در این میان، انتقال نسل به نسل و سینه به سینه این سوء تفاهمات و برداشت ها و ادارك های نادرست ازماهیت و اصل مفهوم “زندگی” است. تفكرات ناامیدكننده و بازدارنده از حركت و پویایی و تغییر و ترویج قالب های پوچ و مخرب در زندگی، نیروهای محدوده كننده اند كه همچنان بسیاری از اشخاص را زیر همان سقف نگه می دارند. آیا شما هم می خواهید از این گروه باشید؟

دوست دارید خود و فرزندتان همواره با بیماری های مزمن جسمی و روحی دست به گریبان باشید؟ مرور گذشته های تلخ و افسوس خوردن و اضطراب و نگرانی راجع به آینده و نارضایتی از زندگی را چگونه حالاتی می دانید؟ حاضرید این گونه سال های عمرتان را سپری نمایید؟

یا می خواهید از جا بلند شوید، از چند پله بالا روید، “واقعیات” زندگی را دریابید و به این كابوس سراسر دروغ و توهم خاتمه دهید؟

تغییر یافتن هرگز آسان نبوده و شاید بتوان گفت تغییر نظام فكری و دیدگاه یك شخص به زندگی كار دشوارتری هم باشد. هر قدر كه فرد مسنتر باشد و این عقاید و باورها در ذهنش بیشتر تثبیت شده باشند، كار مشكلتر خواهد بود. سیستم فكری و شیوه برداشت ها و تلقیات و دیدگاه و زاویه نگاه انسان، عادات و رفتارهای خاصی را به دنبال خواهند داشت كه منش و نحوه الگوی زندگی او را شكل می دهند. اگر یك زندانی سیاهچال افسردگی و ناامیدی بخواهد تغییر كند، باید در ابتدا نظام فكری و باورهای پایه اش را كاملاً و مو به مو بازبینی و بررسی نماید. دقت و توجه به هسته های سیستم فكری و كند و كاو در آنها اهمیت ویژه ای دارد. حالا باید تصمیم بگیرد كه آیا می خواهد همچنان این دروغ ها را حقیقت انگارد و مطابق آنها زندگی كند یا این كه قصد دارد راه و روش تازه ای در پیش گیرد؟ وافكار ناامیدكننده و پوچ و ایستا را كنار بگذارد و سیستم فكری اش را دگرگون كرده سر و سامان دهد؟

اگر شما هم پوینده این راه هستید، لازمست كه از ذهنتان دریچه تازه ای به روی “حقایق” بگشایید. عادات بد گذشته را كنار گذاشته و دیگر با افرادی كه خودشان را سخت به این دنیای تاریك و كابوس مانند وابسته كرده اند، نشست و برخاست نكنید. امواج منفی و بازدارنده از پیشرفت و تلاش در همه حال خطرناكند.

برای این كه راحتتر از پلكان بالا روید، روش ها و ترفندهای متعددی هستند كه بنا بر حال و موقعیتتان می توانید از آن ها استفاده نمایید. پیاده روی و نرمش در فضای باز خیلی مفید و كمك كننده است. شنیدن موسیقی های مورد علاقه هم روش خوب دیگریست. اگر همواره خواسته اید هنری یاد بگیرید یا در كلاس های ورزشی حاضر شوید ولی حوصله نكرده اید، الان فرصت خوبیست. ساعاتی را با خودتان خلوت كنید و این معانی و نظام فكری جدید را كاملاً درك نموده به درستی اش ایمان بیاورید. ممكن است به خاطر همین حس های منفی و اعتماد به نفس پایین یا ترس، كارهای مورد علاقه تان را نیمه تمام راه كرده اید. این پروژه های ناتمام و فرصت های رشد و بالندگی را دریابید. پیروزی در این موقعیت ها، اعتماد به نفس شما را افزایش خواهد داد. كودكان بسیار جالب توجه اند. چشمان، خنده و چهره زیبایشان همگی معانی حقیقی زندگی را نشان می دهند. نشاط، كنجكاوی و مثبت اندیشی و محبت و دوستی، به وضوح در رفتارهای آنها دیده می شود. با افراد موفق، خوش بین و پویا رابطه برقرار نمایید. امواج و انرژی های مثبت در هر حالی مفید و ارزشمندند و هرگز ایمان راستین به خداوند را از یاد نبرید. هر انسانی هر قدر قوی، با اعتماد به نفس، مثبت اندیش و با انگیزه، به هر حال با دشواری های پیچیده و گاه طاقت فرسا مواجه خواهد شد. او نیز ممكن است ناامید و دلسرد شود وتصمیم بگیرد كه از ادامه راه منصرف شود. در این حال ایمان به نیروی برتر و نامتناهی الهی است كه به او انگیزه ای قوی تر می دهد تا هر قدر كه می تواند پیش رود.

كارهای بسیاری هستند كه به بالا بردن خلق و روحیه شما كمك می كنند. به عبارتی برای ماندن در آن زیرزمین هیچ عذری پذیرفته نیست. البته در یك حالت تفاوت دارد و آن زمانیست كه شما “آگاهانه” و با علم به حقایق، دروغ ها و اوهام سیاه و تلخ و كابوس آن ها را بپذیرید و رخوت و گوشه گیری و انزوا را ترجیح دهید. اشخاصی این چنین باور می كنند كه زیرزمین تنها اتاق یك خانه است.

شما می توانید انتخاب كنید، یك زندگی مفید، پرتلاش، سرزنده و امیدوارانه كه ایمان به خدا نقشی ویژه در آن دارد یا زنده بودنی همراه با افسردگی و ناامیدی كه ترس و خشم و اضطراب قرین آنست.

بالا رفتن از این پلكان برای همه آزاد است و هرگز كسی را از پیمودنش منع نكرده اند. به همین دلیل زندگی در زیر زمین هیچ توجیهی ندارد.

لازم به ذكر است كه حتی شخصی كه بنابر معیارهای روانپزشكی به بیماری افسردگی (Depression) مبتلاست هم می تواند از این پلكان بالا رود. او با مراجعه به پزشك، مصرف منظم داروها، تحمل عوارض آن ها و به پایان رساندن دوره درمان، قادر خواهد بود از بند بیماری رهایی یابد. روی دیگر سكه اینست كه همین شخص به مشكل روانش بی اعتنایی كند، به روانپزشك مراجعه نكند یا در صورت مراجعه داروها را مرتب نخورد یا بدون اجازه پزشك قطع كند. در این صورت است كه او در زیرزمین اندوه و افسردگی مزمن زندانی خواهد شد و همه زندگیش رنگی از ناامیدی و بدبینی خواهد گرفت. علاوه بر این اطرافیانش هم عذاب می كشند و ممكن است او را طرد كنند كه در این نقطه عواقب وخیمی در انتظارش خواهند بود.

“حال بد” آسان و خود به خود به “حال خوب” مبدل نخواهد شد.

مجری این تغییرات، كسی جز خود فرد نیست. باید هر كاری كه می دانید شادتان خواهد كرد، انجام داده سعی در تداوم آن و یافتن روش های جدید “شادی آفرین” باشید. هر روز حداقل چند تا ازآنها را انجام دهید و دلهره به خود راه ندهید. هیچ كس نمی تواند جلویتان را بگیرد.

ممكن است شما هم از آن كسانی باشید كه به افسردگی (Depression) مبتلایند. احتمالاً در ابتدای درمان حال و روزتان مساعد نبوده، فكر می كردید كه هرگز خوب نخواهید شد ولی همت كرده اید و توصیه های پزشك را مورد توجه قرار داده داروها را منظم مصرف كرده اید. چندی بعد و اندك اندك داروها اثرشان را نشان داده اند و شما هم باور كرده اید كه روزی به همان حال و گذشته سالم و با نشاط برخواهید گشت. در این نقطه است كه “باید خودتان به خودتان كمك كنید”. از سر گرفتن تدریجی فعالیت های گذشته، نرمش های سبك، معاشرت با دوستان و همكاری با اعضای خانواده و صبر و حوصله در این راه، اموری هستند كه به بالا رفتن از پلكان خروجی زیرزمین به كمكتان خواهند آمد.

در آخر باید گفت كه نیروی لازم برای تحمل بار سنگین سقف كوتاه زیر زمین “حال بد”، كمتر از توان مورد نیاز صعود از پلكان “حال خوب” نیست. انرژی و توان لازم برای هر دوی این كارها یكسان است ولی نتایج بسیار متفاوت. در حالت اول اصلاً و به واقع “كار” انجام نمی شود. بار سنگین روی شانه های “ساكن” زیرزمین فشار آورده مرتب سنگین تر می شود و او مدام ناتوان تر. بالا رفتن از پلكان خروج حالت دیگریست كه شخص را “پویا” و نیرومند كرده او را به یك طبقه بالاتر می رساند.

اگر همان زیر زمین تاریك و بی روزنه را بپذیرید و ناامیدی و دردهای مزمن و ترس ودلهره های همراهش را حقایق زندگی بدانید، به تدریج نابود خواهید شد. در عوض صعود از پلكان تغییر نگرش ها، نظام فكری و عادات و رفتارها ضامن شادی ناب و اصلی است كه آرامش و شور و شوق زندگی را به شما، خانواده و دوستانتان هدیه خواهد كرد. منتظر نباشید تا تغییر كنید. بلند شوید و شروع كنید. تغییر از “حال بد” به “حال خوب” به خودی خود روی نمی دهد. زحمت دارد.