13

اگر شما در خیابان ها و کوچه های شهرتان قدمی بزنید مردم زیادی را می بینید که با بی حوصلگی به اطراف خود نگاه می کنند و حالتی عصبانی دارند. بسیاری به اشتباه این بی حوصلگی را افسردگی می خوانند ، اما اینطور نیست ، مردم ایران بی حوصله اند ، نه افسرده.

سه تا دیازپام ۱۰ میلی را خیلی راحت با نصف لیوان آب بلعید. با تعجب نگاهش كردم . فقط ۱۸ سال داشت . گفتم : «سه تا قرص با هم زیاد نیست ؟» گفت : «نه تازه همین هم اثر نمی كند.»

گفتم : «چرا چنین قرصهایی را می خوری ؟» گفت : «سرم درد می كند.» گفتم : مسكن های ضعیف تری هم هست . چرا از یك آرامبخش استفاده می كنی ؟» گفت :«مدتی پیش كه شبها خوابم نمی برد به دكتر مراجعه كردم ، اینها را داد. الان هم دیگر باید ۳ تا ۳ تا بخورم و گرنه جواب نمی دهد. قرص های ضعیف تری مثل استامینوفن و آكسار هم كه اصلا اثری نداره .»دیگر اصلا فرق نمی كند دختر باشد یا پسر، پیر باشد یا جوان ، كافی است نگاهی به محتویات كیفشان بیاندازید یا سری به كشوهای اتاق یا قفسه های یخچال بزنید. تقریبا دیگر غیرممكن است كه اثری از انواع و اقسام مسكن ها و آرامبخش ها نیابید.

در حالی كه كشورهای عرب همسایه حتی به همراه داشتن مسكن های خفیفی مثل استامینوفن را هم جرم محسوب می كنند و در صورت یافتن آنها در كیفتان به جرم قاچاق دستگیرتان می كنند با فاصله نه چندان زیاد داخل مرزهای ایران بزرگ و جوان ما، مصرف قرص های مسكن و آرامبخش به جزیی از زندگی روزمره بسیاری از افراد تبدیل شده است .ایران یكی از پرمصرف ترین كشورهای دنیا در زمینه انواع دارو است . اما چرا؟ آیا مصرف این همه مسكن و آرامبخش لازم است ؟

از سوی دیگر شنیدن و به كار بردن اصطلاحاتی مانند «عصبی است » یا «دچار افسردگی شده » نیز به یكی از مكالمات همیشگی میان مردم تبدیل شده است .مطبوعات و رسانه ها نیز هر روز پر می شوند از آمارهای مختلف از افسردگی جوانان و مردم ایران ، شیوع اضطراب و افسردگی و وسواس و انواع بیماری های روحی دیگر.

بتازگی نیز اعلام كردند ۵۰ درصد مراجعه بیماران به پزشكان به علت بیماری های جسمی ناشی از فشارهای روانی و اضطراب است .

اما دكتر «مصطفی اقلیما» رییس انجمن علمی مددكاران اجتماعی ایران ، نظر متفاوتی دارد.او معتقد است غیرممكن است این تعداد از افراد جامعه دچار بیماری های مختلفی از جمله اضطراب و افسردگی باشند.او می گوید: «در ایران نیز مانند بسیاری دیگر از نقاط دنیا ۹۰ درصد افرادی كه به روانپزشك مراجعه می كنند راه را اشتباه رفته اند.»

او معتقد است بیماری مردم ایران برخلاف آنچه رایج شده افسردگی نیست . مردم ایران دچار بی هدفی ، ناامیدی و بی حوصلگی شده اند.

بیماری یا مساله

دكتر اقلیما می گوید: بیماری باید ریشه ارگانیك داشته باشدأ در حالی كه مردم ما عموما دچار چنین مشكلی نیستند. آنچه ایرانیان را به رخوت كشانده و آنها را به ظاهر افسرده می كند، مسائل مختلف است ، مسائلی كه ریشه ارگانیك یا شخصی ندارند بلكه ناشی از شرایط اجتماعی ، اقتصادی ، سیاسی و خانوادگی است .

اگر دختر جوان شبها دچار بی خوابی می شود به علت بیماری های عصبی نیست بلكه به دلیل بیكاری و بی هدفی در زندگی است .

امكان اشتغال كم است .امكان ادامه تحصیل محدود است . محدویت های عرفی و خانوادگی مانع از فعالیت های بسیاری می شوند. تفریحات زیادی برای آنها وجود ندارد و او مجبور است تمام روز خود را تنها سپری كند بدون آنكه هدف خاصی برای زندگی اش یا امیدی به آینده داشته باشد. جوانان دیگرمان نیز كم وبیش با همین مشكلات مواجهند. یا بیكارند یا شغلشان را بر اساس توانایی ها، استعدادها و علایقشان انتخاب نكرده اند، درآمد آنها تكافوی مخارجشان را نمی كند …

در چنین شرایطی است كه افراد اعتماد و امید خود را به آینده از دست می دهند و چون هدف ویژه یی ندارند بالطبع برنامه ریزی خاصی نیز برای زندگی خود و پیشرفت به سوی كمال درنظر نمی گیرند. اولین نتیجه چنین شرایطی بی توجهی و بی حوصلگی است یا واكنش های عصبی تند و پرخاشجویانه . مردی كه از عهده تامین مایحتاج زندگی خود برنمی آید و توان عملی كردن خواسته های كودكش را ندارد با هر حركت ممكن است دست به پرخاشگری و زدوخورد بزند. اما این افراد، افرادی افسرده و عصبی نیستند. چرا كه در صورت حل مشكلات و مسائلشان و ایجاد شرایط مطلوب تمام این علایم ناپدید خواهد شد. در نتیجه این افراد نیازمند درمان نیستند بلكه نیازمند ایجاد شرایط سالم و مطلوب زندگی هستند.به عنوان مثال می بینیم خبری در یكی از خبرگزاری های كشور منتشر می شود مبنی بر اینكه بودجه دانشكده های پزشكی را به منظور مبارزه با مواد مخدر افزایش داده اند.

چرا ؟ كسانی كه اكنون دانشجوی رشته پزشكی هستند عمدتا افراد بسیار باهوش و توانمندی هستند كه توانسته اند از سد كنكور گذشته و وارد این مرحله شدند. از سوی دیگر آنها قبل از ورود به این مرحله نه معتاد بوده اند و نه بیمار روانی . پس چرا آن قدر اعتیاد در میان آنها رشد می كند كه نیازمند بودجه یی جدید می شود؟ چه عواملی باعث به وجود آمدن این علت شده است ؟ درواقع باید دید معلول این علت چیست ؟نگاهی به شرایط زندگی این دانشجویان بیندازید. خواهید دید جوانی كه تا دیروز در میان خانواده با امكانات كافی و تحت مراقبت ها و محبت های پدر و مادر زندگی می كرده ، حالا مجبور است علاوه بر تحمل رنج دوری در خوابگاهی زندگی كند كه از حداقل امكانات زندگی بی بهره است . با انواع و اقسام فرهنگ ها و خرده فرهنگ ها كنار بیاید وبرخوردهای ناشی از آن را تحمل كند و چندین سال از بهترین سال های زندگی اش و ساعاتی را كه نیازمند آرامش و آسایش بیشتر است در اتاقی سركند كه سهم او از فضای آن شاید حتی كمتر از یك متر باشد. تحت چنین شرایطی است كه جوان دچار استرس و اضطراب شده و بر اؤر فشارهای ناشی از آن ممكن است به مواد مخدر پناه ببرد. در حالی كه اگر از ابتدا شرایط مطلوب تری را برایش فراهم می كردیم شاید هرگز دچار چنین بحران های روحی نمی شد و حتی اگر اكنون نیز شرایط بهتر را برایش فراهم كنیم در واقع معلول های این علت را نابود كنیم او می تواند خیلی سریع به حالت طبیعی خود بازگشته و شاداب و سرزنده و فعال به زندگی و كارش ادامه دهد. بنابراین می توان گفت علت بروز این معلول در او نبوده ، بلكه در محیط اطرافش وجود داشته در نتیجه بروز حالت هایی مانند بی حوصلگی و بی هدفی و حتی گرایش او به مواد مخدر ناشی از یك بیماری نیست بلكه معلول یك مساله اجتماعی یا اقتصادی است .

روش های غلط

شاید یكی از علت های به وجودآمدن افسردگی در افراد بویژه در سنین جوانی روش های غلط تربیتی یا آموزشی باشد.بارها دیده ایم كه جوانان بعد از گذراندن مراحل سخت كنكور و سعی و تلاش فراوان هنگامی كه وارد دانشگاه می شوند دچار ناامیدی شده و عمدتا با افت تحصیلی مواجهند.چرا كه بیشتر آنان با توجه به تعاریفی كه شنیده اند و تصویری كه از دانشگاه برایشان ترسیم كرده ایم انتظار دیدن فضایی كاملا متضاد و متفاوت را ندارند.آنها معمولا با دیدن فضایی متفاوت از تخیلات شان امید خود را از دست داده و با بی حوصلگی و بی هدفی تحصیل خود را ادامه می دهند.درحالی كه اگر از ابتدا تصویر منطقی و واقعی از فضای دانشگاه برای آنها ترسیم می شد، شاید آنها راحت تر با واقعیت كنار می آمدند یا حتی از ابتدا روش دیگری را برای زندگی خود انتخاب می كردند.دكتر اقلیما نیز این گفته را با مثال دیگری تایید می كند.او می گوید: دختری را تصور كنید كه تاكنون در محیط امن خانواده پروش یافته ، به دور از تمامی مشكلات ، مفاسد و معضلات موجود در اجتماع .حال این دختر به سن ازدواج رسیده و وارد جامعه می شود.دختری كه تاكنون لای پنبه بزرگ شده است را ناگهان و بدون هیچ كمكی به درون جامعه یی پر از گرگ می اندازند.نتیجه چه می شود؟ دختر چشم وگوش بسته عاشق و وابسته مردی می شود كه شناخت چندانی نیز از او ندارد.اما ممكن است خیلی زود این رابطه با مشكل مواجه شود و به جدایی بیانجامد حالا این دختر دچار سرخوردگی شده و با مراجعه به روانپزشكان به دامان آرامبخش ها پناه می برد.

آیا همه بیمارند؟دكتر اقلیما معتقد است : خیلی راحت است كه همه را بیمار فرض كنیم و مشكلات را از سرخود باز كنیم ، اما آیا واقعا تمام این افرادی كه ما هر روز دور و بر خود می بینیم كه با بی حوصلگی كار می كنند و بی برنامه و بی هدف به زندگی شان ادامه می دهند، تمام این افرادی كه ممكن است با كوچكترین حركت از جا پریده و فریاد بكشند،افرادی عصبی ، افسرده و بیمار هستند؟ این در حالی است كه بسیاری از اقشار جامعه ما از حداقل بهداشت روانی برخوردار نیستند.

كارمند اداره دایما باید نگرانی داشته باشد كه تا كی می تواند شغلش را حفظ كند و در صورت اخراج هیچ حق اظهار نظری ندارد.از سوی دیگر شاهد تبعیض ها و بی عدالتی های مكرر در محل كار خود است و معتقد است جایگاهش با توجه به توانایی ها و فعالیتی كه می كند عادلانه نیست و … طبیعی است كه چنین فردی تعادلش را از دست بدهد.یا زنی كه در منزل توسط همسرش مورد ضرب و شتم قرار گرفته و انواع تحقیرها و توهین ها را تحمل می كند آیا می تواند به آینده امیدوار باشد یا با بی حوصلگی و باری به هر جهت به زندگی نگاه نكند.تحت چنین شرایطی كاملا طبیعی است كه افراد دچار مشكل شوند و به روانپزشكان مراجعه كنند.اما یك روانپزشك برای یافتن علت مشكلات پیش آمده برای این زن یا مرد چقدر تلاش می كند و بعد از چند دقیقه حرف زدن با مراجعه كننده به این نتیجه می رسد كه او دچار بیماری هایی مانند افسردگی است .متاسفانه بیشتر روانپزشكان ما بعد از ده دقیقه گوش دادن به گفته های مراجعه كنندگانشان با تجویز قرص های اعصاب و آرامبخش به سراغ مراجعه كننده بعدی می روند بدون آنكه به دنبال رفع مشكلات موجود و عوامل ایجاد حالت های آزار دهنده بروند.در حالی كه همین قرص ها و داروها تنها افراد را بی خیال تر می كند.و هر بار فرد مجبور است برای به دست آوردن این آرامش كذایی دز دارو را بالاتر ببرد و هر روز به سمت بی خیالی كه پویایی و سرزندگی و شادابی را از او می گیرد بیشتر برود.