سوگواری و از دست دادن نزدیکان یکی از مسائل بسیار ناراحت کننده ای است که برای بسیاری از افراد رخ داده. غم از دست دادن بستگان موضوعی است که فرد را تا حد زیادی افسرده و ناراحت می کند. در این مطلب قصد داریم در رابطه با راهکار های از بین بردن این گونه افسردگی توضیحاتی دهیم.
بیشتر مراجعان روانشناسان، كسانی هستند كه از سوی پزشكان معرفی می شوند و به طور كلی ناراحتی این افراد با عنوان سایكو سوماتیك (ناراحتی های جسمانی با منشأ روانی) گفته می شود. در میان این افراد كسانی هستند كه به علت دردهای شدید و مكرر قلبی، افت فشار خون، تنگی نفس، كاهش اشتها، بیخوابی و سردرد به پزشك مراجعه كرده اند. وقتی پزشك تاریخچه شروع درد و مشكل را بررسی می كند به زمان از دست دادن یكی از عزیزان فرد می رسد و او را به روانشناس معرفی می كند.
آسیب شناسی فقدان و سوگ یك عزیز و چگونگی برخورد با آن مسأله ای جدی است كه شناخت راههای مقابله با آن از مشكلات و عوارض بعدی ناشی از آن می كاهد.
اندوهگین بودن مرحله سختی از زندگی هر فرد است بویژه اینكه این غم بر اثر از دست دادن نزدیكان و دوستانی باشد كه برای ما خیلی عزیز هستند و گاهی این واقعه آنچنان تكان دهنده است كه فرد را دچار افسردگی می كند. افسردگی سوگ می تواند از چند روز تا چند ماه (۲ماه و یا بیشتر) ادامه پیدا كند. فرد سوگوار اغلب سست و بی حال است. علایق خود را از دست می دهد. كم كم منزوی می شود. به جمع، نور و سر و صدا حساس می شود. صبر و تحملش كم می شود. گاه عصبی و پرخاشگر و گاه دچار بهت و حیرت می شود تا اینكه غم و اندوه او را از پا می اندازد و دردهای جسمانی به سراغش می آیند (البته این امر در مورد همه افراد یكسان نیست و همه واكنش یكسانی نسبت به این مسأله از خود نشان نمی دهند.) غرق شدن در غم واندوه فقدان هر عزیزی، امری طبیعی و شاید نشانه ای از سلامت روان باشد، اما اگر كسی بر اثر فقدان عزیزی شادمانی كند این مسأله نگران كننده است و نشانه هایی از روان پریشی را گوشزد می كند. گریه كردن و بیان اندوه و نشان دادن ناراحتی رفتاری سالم و طبیعی است كه در روزهای اول وقوع بسیار لازم و ضروری است و از شدت آسیب وارده می كاهد. دیدن عكس ها، یادآوری خاطرات و شرح چگونگی فوت فرد متوفی اگرچه داغ بازماندگان را تازه تر می كند خود نوعی برون ریزی عاطفی و در واقع روان درمانی تدریجی است.
هرگز نمیرد آنكه دلش زنده شد به عشق
موضوع مرگ اگرچه واقعیت است، اما پذیرفتن آن دردناك است. خواه در مورد پدربزرگی كه در سن نودسالگی و بر اثر مرگ طبیعی زندگی را وداع گفته باشد و خواه در مورد بستگان و یا دوستانی كه در یك سانحه جان خود را از دست داده باشند.اگرچه مرگ كسی كه بر اثر یك بیماری سخت كه مدت زیادی رنج كشیده دور از انتظار نیست، اما پذیرش آن شاید برای اطرافیانش سخت تر از انواع دیگر باشد. مرگ نزدیكان حتی اگر غیرمنتظره هم نباشد، باعث جراحات روحی می شود كه كنار آمدن با آن نیاز به گذشت زمان و درك بازماندگان از مسأله مرگ و زندگی دارد كه تاكنون شاهد نمونه های مختلفی از آن بوده ایم، اما نمونه زیر شاید جالب ترین وسالم ترین نوع كنار آمدن با مرگ عزیزی به نام مادر باشد!خانم پنجاه ساله ای را می شناسم كه مادرش فرشته ای زمینی بود. این زن هفتاد و پنج ساله آنقدر مهربان و با گذشت بود و به همه محبت می كرد كه مرگ او غیرقابل پیش بینی و باور بود. او درباره مرگ مادرش می گفت: «من هیچ گاه نمی توانستم حتی فكرش را هم بكنم كه روزی مادرم را از دست خواهم داد. اما وقتی كه مادر به رحمت خدا رفت، آنچنان افسرده شدم كه تا مدتها دچار بیماریهای ناشی از عوارض سوگ (درد و تپش قلب، تنگی نفس و…) بودم. درد و ناراحتی وقت و بی وقت به سراغم می آمد بویژه قلب درد كه امانم را بریده بود و خانواده ام را نگران می كرد و در اغلب موارد، درمان شامل تزریق چند آمپول آرام بخش و تعدادی قرص خواب آور بود. خودم می دانستم كه چه مشكلی دارم. شاید ناخودآگاه نیاز به توجه و محبت مادرم كه حالا آن را از دست داده بودم در قالب بیماری خود را نشان می داد و نگرانی اطرافیان این حس را كه هستند دیگرانی هم كه مرا دوست دارند و همچون مادرم نگران سلامت من هستند باعث تسكین من می شد، اما دست خودم نبود. كم كم از گرفتن دارو و درمان امتناع كردم. روزی به یاد گفته های یكی از استادانم افتادم كه روانشناس بود كه گفته بود: «اگر با خاطرات زیبای عزیز از دست رفته زندگی كنید و رنج و سختی های او را بویژه در سالهای آخر عمر، فراموش كنید، با سوگ او بهتر كنار می آیید.» به سراغ روانشناس رفتم. مشاوره تأثیر زیادی داشت. اگرچه پذیرش شرایط آسان نبود، كم كم با آن كنار آمدم. با این احساس كه مادرم همیشه در كنار من است! ژن های مادرم هنوز هم در وجود من است. ژن های مادرم در وجود فرزندانم و نوه هایم و آیندگان نسل من است، آرامش خود را باز یافتم و باور كردم كه مادرم از من دور شده اما نمرده! زیرا كه مادرم عاشق بود. عاشق فرزندانش و همیشه می گفت: من فدایی بچه هایم هستم!
مادرم جوانی اش را، سلامتش را و همه هستی اش را فدای ما كرده بود و به ما عشق آموخته بود كه یكدیگر و دیگران را دوست بداریم. این عشق تا ابد ماندنی است زیرا كه مادرم زنده است! و حالا با این احساس وباور به جدایی مادر، تن در داده ام. هر وقت دلم برایش تنگ می شود، كمی گریه می كنم . برایش دعا می كنم و خاطرات زیبای دوران كودكی ام و سراسر زندگی با مادرم را مرور می كنم. در جمع دوستان و فامیل، از مادرم می گویم. آنها نیز با تأیید گفته های من در این گفت وگو شركت می كنند. صحبت كردن درباره مادرم به من احساس خوبی می دهد و مرا آرام می كند.به راستی، چقدر زیبا از مادری سخن می گویدكه حالا دیگر در كنارش نیست. حرفهایش به دل می نشیند و باعث آرامش شنونده می شود. حال فرض كنیم كه این خانم اگر همچنان خود را در محاصره غم زندانی می كرد، چه پیش می آمد؟
شاید بگویید اینها بهانه ها ودلایل شخصی او برای برخورد با فاجعه مرگ مادرش بوده درست است! اما من فكر می كنم كه هر كسی بتواند بهانه ها ودلایل كاملاً شخصی برای رویارویی با این موضوع را پیدا كند و این كار اگرچه سخت است، ولی شدنی است.
چگونه مرگ عزیزی را برای كودكان توضیح دهیم؟
این پرسش نیاز به بحث گسترده ای دارد كه در این مقاله نمی گنجد، (و شاید در مقاله ای مستقل درباره آن گفت وگو كنیم) اما بهترین نوع برخورد از آن «لوئیز هی (۱)» در بیان مرگ مادر است كه می گوید: «مادرم در سال،۱۹۸۵ در كمال آرامش، این سیاره را ترك كرد. من دوستش دارم و دلم برایش تنگ می شود.»
توضیحاتی همچون؛ پدربزرگ (مادربزرگ) پیش خدا رفته!
او به سفر رفته و او به خانه اش در سیاره دیگری برگشته؛ همان جایی كه از آنجا آمده بود! شاید برای كودكان توضیحی كلی و مبهم باشد، اما مهارت گوینده در خیالپردازیهای لطیف وعاطفی كودكان می تواند نقشی اساسی داشته باشد.
روشهای غلبه بر غم در افسردگی
پذیرش مرگ عزیزان به عنوان یك واقعیت می تواند احساس بهتری به ما بدهد. اینكه مرگ، مرحله ای از تحول و تكامل زندگی بشر است و اینكه عزیز از دست رفته، از بین نرفته و نابود نشده بلكه زندگی و مأموریت او در این جهان خاكی به پایان رسیده! و… می تواند نمونه های خوبی برای این منظور باشد. پذیرش و احساس خوبی كه این خانم نسبت به مرگ مادرش پیدا كرده بود سبب شده بود كه همیشه خاطرات خوب و مشتركش را با مادرش، مرور كند. درباره او صحبت می كند و با گریه كردن ودعا كردن برای او به آرامش مطلوبی می رسد.گریه كردن و برون ریزی عاطفی در روزها و هفته های اول بسیار مفید و مؤثر است. عده ای از روانشناسان گریه را برای ترمیم غم و ناله را برای تسكین آن، مفید می دانند.هرگز با غم تنها نمانید!! یكی از راههای مؤثر در این زمینه تقسیم غم با دیگران است. بار غم را به تنهایی به دوش نكشید و غم را در درونتان زندانی نكنید. غم را بیان كنید و اجازه بدهید دیگران نیز با شما همدردی كنند. مراسم ترحیم بهترین فرصت برای دوستان و بستگان است تابه غم و اندوه یكدیگر توجه كرده و از هم حمایت كنند. مجالس تذكر از روشهای سنتی خوبی است كه علاوه بر جنبه مذهبی، جنبه حمایتی و درمانی برای بازماندگان دارد و با تكرار و در نهایت پایان این مجالس، غم و اندوه نیز كم كم كاهش پیدا می كند.گفت وگو و بیان احساسات از شدت غم می كاهد. اگرچه مشكل است، اما هر قدر كه بتوانند درباره فرد متوفی صحبت كنند و احساسات خود را بروز دهند، بیشتر تسكین می یابند. فردی كه درباره غم خود صحبت می كند، در واقع آن را از درون به بیرون می كشد و سبك می شود، اما همه اینها باید روال عادی خودش را داشته باشد و حالت افراطی به خود نگیرد.در صورت شدت تألمات روحی؛ روان درمانی و درمان پزشكی توصیه می شود. افسردگی سوگ نباید بیش از دوماه طول بكشد و به همان شدت روزهای اول باشد. از این رو مشاوره و در صوت نیاز، درمان دارویی از آسیب های احتمالی بعدی می كاهد.بازگشت به وضعیت عادی؛ دوره های فامیلی، فعالیت های هنری، شركت و حضور در انجمن های خیریه، سفرهای زیارتی و تفریحی و گردشی در طبیعت برای بازگشت به وضعیت عادی و سازگاری با شرایط به وجود آمده، بسیار یاری دهنده است.