اختلال استرس پس از حادثه به اختلالهایی که افراد بعد از یک تجربه تلخ یا شکست با آنها روبهرو میگردد، گفته میشود.
تعریف علمی و روانشناسی این اختلال ازاینقرار است که درواقع فرد مبتلا استرسی را در مقابل رفتارهای آسیبزا از خودش نشان میدهد. یا فردی که در یک صحنه آتشسوزی تلخ مورد استرس یا آسیبهای عصبی قرارگرفته، هر موقع صحنه آتشسوزی جلوی چشمش میآید، مجدداً دچار استرس میشود. استرسهای پس از حادثه معمولاً بعد از تصادف، آتشسوزی، تجاوز جنسی، زلزله، و موارد دیگر ایجاد میشود.
نشانههای مرضی
افراد مبتلا در شروع بیماری دچار نشانههای شناختی و بعد دچار نشانههای فیزیولوژیک میشوند. بعدازآن فرد دچار نشانههای رفتاری میشود.
زمانی که فرد از حادثه اتفاق افتاده، یادآوری مکرر و دردناک در ذهنش ایجاد میشود، بهطوریکه منجر به کابوسهای ناراحتکننده در خواب و در روز هنگام میشود، دچار نشانههای شناختی شده است. بهعنوانمثال اگر حادثه آتشسوزی بعد از خاموش شدن یک لامپ در محل سکونت فرد حادثهدیده اتفاق بیفتد، این فرد ممکن است بعد از خاموش شدن لامپ در هرزمانی دچار استرس شدیدی شده و تصور کند که هرلحظه ممکن است آتشسوزی رخ دهد. خاموش شدن لامپ در اینجا یک نشانه شناختی است که در ذهن فرد شکل میگیرد.
در مورد نشانههای فیزیولوژیک نیز باید گفت برانگیختگی دستگاه عصبی خودکار یکی از علائمی است که میتواند این نشانهها را ایجاد کند. بهعنوانمثال فرد بیشازاندازه گوشبهزنگ میایستد. یا همیشه مراقب محیط و پیرامونش است. این افراد معمولاً واکنشهای سریع از خودشان نشان میدهند و با شنیدن کوچکترین صدایی بهسرعت از جای خود میپرند. این افراد در به خواب رفتن دچار مشکل میشوند، دیر به خواب میروند یا اینکه خوابشان آشفته است، بهطوریکه بلافاصله از جا میپرند. تکان خوردنهای مکرر در خواب و نشانگان اینچنینی مربوط به نشانههای فیزیولوژیک اختلال استرس پس از حادثه است.
در مورد نشانههای رفتاری نیز باید گفت فرد ممکن است بهراحتی از جامعه دور شود و در محیط قرار نگیرد. اینگونه افراد معمولاً آستانه تحریک و تحمل پایین دارند و کوچکترین محرکی آنها را بهسوی دعوا و پرخاشگری میکشاند. ممکن است نشانههای رفتاری این افراد به شکل پرخوری اتفاق بیفتد یا اینکه بیدلیل از خانه یا محل کار و یا مدرسه و دانشگاه فرار کنند.
تفاوت نشانهها در کودکان و بزرگسالان
اما علائم شایع این اختلال در کودکان با علائم بزرگسالان متفاوت است. بهطوریکه ترسهای مکرر در کودکان و نوجوانان بیشتر از بزرگسالان است. در مورد بزرگسالان ممکن است ترسهای مکرر یکبار در هفته اتفاق بیفتد ولی در کودکان ممکن است این ترسها چندین بار در هفته بروز کند. در کودکان وابستگی به مادر بیشتر از گذشته دیده میشود. در کودکان شکایتهای جسمی مثل درد دل، سر و حالت تهوع بیشتر از گذشته خواهد شد. روشهای تمرکز و توجه در کودکان بیشتر از بزرگسالان میشود و رفتارهای پرخاشگری و عصبانیت جزو رفتارهای شایع کودکان و نوجوانان بعد از ابتلا به اختلال استرس پس از حادثه است. ممکن است در بزرگسالان کابوسهای وحشتناک بدون اختلال پرش خواب بروز کند ولی در کودکان و نوجوانان هردوی این حالات بروز میکند. در کودکان هم کم خوری ایجاد میشود و هم پرخوری. کرختیهای روانی و بیحوصلگی در کودکان با آستانه تحمل پایین ارتباط پیدا میکند. معمولاً کودکان مبتلابه استرس پس از حادثه بیعلاقگی بیشتری به درس دارند و نظافت شخصی را رعایت نمیکنند. اتاقشان کثیف است و برای رفتن به حمام و یا مسواک زدن تأخیر دارند. این اختلال در بزرگسالان متفاوت است و بیعلاقگی به شغل به وجود میآید.
بینظمی در انجام کارهای خانه نیز حادث میشود. کودکان مبتلا احساس نگرانی و اضطراب دائم دارند. معمولاً کودکان در بهت به سر میبرند و هیجان در آنها کمتر است و کمتر میخندند. ولی در بزرگسالان احساس لذت در محیط شاد ایجاد میشود. روابط اجتماعی در کودکان با تأخیر همراه است ولی بزرگسالان کمتر دچار اختلال در روابط اجتماعی میشوند. در هر دو گروه بزرگسالان و کودکان ترس از بروز مجدد حادثه تجربهشده که منجر به استرس گردیده، وجود دارد.
درراه حلهای روانشناختی برای درمان این اختلال به خانواده فرد مبتلا توصیههایی میشود. بهطوریکه خانواده باید سعی کنند احساس امنیت در خانه را برای بیمار ایجاد کنند. خانواده باید با کلام و رفتار باید بارها و بارها به فرد مبتلا احساس امنیت چند برابر بدهند. دومین راهکار آموزش مهارتهای مقابلهای است. یعنی در افراد مبتلا هرچه آموزش دهیم که در مواقع ضروری و بروز حوادث از خودشان دفاع کنند، شانس غلبه بر استرس پس از حادثه را در آنها بیشتر کردهایم. درواقع فرد باید دانش و مهارت غلبه بر حادثه را فرابگیرد.
خانواده باید سعی کند فرد را به توانمندیهای مثبتش بیشتر سوق دهد. تجربههای موفق آمیزی که فرد در سایر موارد داشته را باید به او یادآوری کرد. به فرد مبتلا باید کمک کرد که احساسات و افکار منفی را بیان کند و یا اینکه آنها را بنویسد یا اینکه آنها را ضبط کند. فرد باید بتواند افکار مزاحم را اصلاح و بازسازی کند تا به این باور برسد که در مقابل یک عمل انجامشده قرارگرفته و قرار نیست همیشه این اتفاق بیفتد. خانواده باید کمک کند که هیچ حادثه دردناکی برای این فرد اتفاق نیفتد تا مجبور نباشد مجدداً استرسی را تحمل کند. بهتدریج ذهن فرد باید از استرس دور شود تا اختلال به ضعیفترین مرحله خود برسد.
هرچه این افراد مبتلا در گروهها حضور یابند، شانس کنار آمدنشان با استرس بیشتر میشود. درواقع فرد باید با استرس ایجادشده بجنگد یا آن را مدیریت کند. دوری گزیدن و یا فرار کردن از محلی که استرس در آن ایجادشده، اختلال را پایدار میکند. افرادی که نقشها و مسئولیتهای اجتماعی کمتری دارند، اختلال در ذهنشان بیشتر ماندگار میشود. پیشنهاد میشود افراد وارد کار در جامعه شوند. کمک به فرد برای کسب مهارتهای زندگی مثل مدیریت هیجان و استرس و کنترل خشم بسیار مهم است. در صورت بکار بردن همه این راهکارها اگر اختلال فرد کاهش نیافت، فرد باید به یک متخصص روانشناس بالینی مراجعه کند تا بتواند از رهنمودهای مشاوره حضوری استفاده کند. با تکنیکهای مطرحشده یا با مراجعه به متخصص روانشناس اگر این اختلال بهبود نیافت، فرد باید به روانپزشک مراجعه کند تا بتواند با دارودرمانی به درمان اختلال بپردازد.