phr

در این مقطع زمانی که تابوهایی چون انتقاد به گروه پزشکی (در بعضی مواقع با فحاشی) شکسته شده است، اثرات منفی شعارزدگی بیش از هر زمان دیگری خود را نمایان میکند. شاید دیگر در جامعه پزشکی کسی نتواند و نخواهد یکی از معیار های اصلی انتخاب خود و این میزان زحمت در هریک از رشته های پزشکی یعنی “کسب درآمد مکفی و بدست آوردن آسایش مالی” را پنهان کند. دیگر حتی خود ما جامعه پزشکی هم از شعارهایی چون “کار جهت خدمت به مردم” یا “کار جهت کسب رضایت خدا” خسته شده ایم و دیگر پنهان نمیکنیم که بحث کسب درآمد برای همه ما بحثی مهم است. چرا این شعارها باید در صنف ما پررنگتر باشد؟ مگر بقیه افراد و بقیه صنوف کار را جهت ضرر رساندن به مردم انجام میدهند؟ مگر مابقی مشاغل صبح در محل کار خود جهت دوری از خدا و ناراضی کردن خدا حاضر میشوند؟ پس با خودمان روراست میشویم تا دلایل و آسیب شناسی موج انتقادات به جامعه پزشکی و متقابلا دلیل رنجیدن ما از انتقادات مردم را بررسی کنیم. بررسی از روی وجدان و بررسی از روی عدالت…

در شروع این بررسی از خودمان میپرسم آیا کیفیت درمان در کشورمان پایین آمده است؟

شاید در مجموع و برآیند روز به روز استانداردهای درمان در ایران بالاتر و نزدیکتر به استانداردهای کشورهای پیشرفته میشود اما در بخشی از گروه پزشکی خدمات پزشکی و اخلاق پزشکی (که البته مبحث مهم و مورد توجهی در قشر ماست) به سرعت در حال سقوط است. این بخش دقیقا همان بخشی است که عامه مردم به عنوان دریافت کننده خدمات از آن شاکی هستند…
جامعه پزشکی و متولیان آن بپذیرند که سیستم درمان و سیستم آموزش در ایران به روز شده نیست. از این بابت که با بالا رفتن سطح سلامت جامعه و متعاقبا متوسط عمر افراد از یکسو و از سویی دیگر افزایش سطح اطلاعات جامعه نسبت به خدمات پزشک و بهداشتی، سطح توقع مردم از سطح خدمات پزشکی دریافتی را بالا برده است. از این رو طبیعی است که بیماران درمان با کیفیت پایین چه در خدمات سرپایی و چه در خدمات بیمارستانی و هتلینگ را دیگر نمیپذیرند. بنابراین درمان بیمار با دید پدرسالارانه و نگاه از بالا به پایین امکانپذیر نیست. بیمار میبایست جهت انتخاب درمان و گزینه های پیش رو حتما توجیه شود. و این آن موضوعی است که هنوز سیستم درمانی کشور لزوم آن را نپذیرفته است.

اشتباهات سیاستگزاری در بخش آموزش پزشکی در ۳ دهه گذشته:
آنچه که تحصیل در رشته‌های گروه پزشکی را از مابقی رشته ها متمایز میکند مدت زمان طولانی تحصیل است. در رشته‌هایی که مقطع به مقطع جلو میروند در صورتی که دانشجو نیاز به استراحت داشته باشد بین مقطع فعلی و شروع مقطع بعدی (البته اگر اصلا تمایلی به ادامه تحصیل در مقطع بعد را داشته باشد) میتواند فاصله زمانی حداقل یکساله ایجاد کند اما در گروه پزشکی این امکان وجود ندارد و دانشجو حداقل تا مقطع اول خود یعنی دکترای حرفه ای میبایست ماراتن تحصیلی را بدون وقفه تا انتها طی کند. شاید این موضوع مهمترین عاملی باشد که تحصیل کنندگان در گروه پزشکی را از مابقی رشته ها متمایز میکند: “توانایی شرکت در ماراتن تحصیلی به طور پیوسته بین شش و نیم تا هفت و نیم سال”!
آنچه که از سال ۱۳۴۹ تا کنون به عنوان معیار سنجش صلاحیت برای شرکت در این ماراتن پذیرفته شده است آزمون “کنکور سراسری” میباشد. اما آیا در سه دهه گذشته همه متقاضیان شرکت در این ماراتن تحصیلی از سد کنکور با شرایط یکسان گذشته و ارزیابی شده اند؟
جواب قطعا منفی است. تعیین ترازهای متفاوت برای شرکت کننده هایی با توانایی های متفاوت تحت عنوان انواع سهمیه ها اولین سنگ بنای ورود دانشجویان با توانایی پایینتر و ناآماده جهت شرکت در ماراتن تحصیلی پزشکی بوده است. در بررسی افرادی که این سهمیه ها برایشان در نظر گرفته شده بود لزوم دادن امکاناتی به عنوان قدرشناسی و تشکر از زحماتی که در بخشهای دیگر جامعه کشیده بودند، قطعی مینمود ولی سهمیه دانشگاه علوم پزشکی به دلیل حساسیت بخش درمان شاید جایزه و تشویق مناسبی نبود که البته از دیدی دیگر حتی ظلمی نیز به ایشان محسوب میشد.

اشتباه بعدی در سیاستگزار‌ی‌های وزارت بهداشت به نمایندگی از خط مشی کلی دولت بخصوص در دو دوره دولتهای نهم و دهم، افزایش دانشکده های پزشکی، دندان‌پزشکی و داروسازی بدون کار کارشناسی و فراهم سازی بستر لازم یعنی محیط فیزیکی، امکانات آموزشی و هیئت علمی خبره و کاردان بود. سیاستی که بعضا در دولت دهم حتی به درخواست نمایندگان مجلسی که برای حوزه انتخابی خود درخواست تاسیس دانشکده میکردند، عملی میشد.
تلاقی دو عامل فوق یعنی حضور پزشکان با توانایی کم در بخش هیئت های علمی دانشکده های علوم پزشکی عاملی برای تشدید افت سطح کیفیت آموزشی شد که به این چرخه معیوب سرعت بیشتری بخشید.
و در نهایت عامل مهم دیگر در افت کیفیت درمان، هجوم متقاضیان تحصیل در رشته های پزشکی به کشورهایی از لحاظ آموزشی بی کیفیت که در راس آن فیلیپین و اوکراین قرار داشتند، میباشد. این فوج که در بازگشت به کشور در دو دوره دولتهای نهم و دهم با کمترین فیلتر صلاحیت سنجی مواجه شدند. دانش آموختگان کم استعدادی که نه تنها در دانشگاههای بی کیفیت و در مدت زمان بسیار کمتر از سطح استاندارد تحصیل کرده بودند بلکه حتی برای یادگیری همان دانش کم کیفیت نیز تسلط کافی به زبان کشور مقصد را نداشتند.

کمرنگ شدن عامل اخلاق:
در کنار عوامل فوق کمرنگ شدن اخلاقیات که بیشتر از عوارض شعارزدگی بود در کنار اتفاقات اقتصادی بدی که در ده سال گذشته در کشور رخ داد یعنی پولدار شدنهای یک شبه، پول ساختن به هر قیمت، بی ارزش شدن پول رسمی ایران و کاهش قدرت خرید، صدمه زیادی به بدنه درمانی کشور به مانند مابقی نهادهای خدماتی و تولیدی کشور وارد کرد. اگر بگوییم جامعه پزشکی مبرا از این آسیبهاست یا اینکه میبایست مبرا از این آسیبها باشد باز هم پا در مسیر شعار و شعارزدگی نهاده ایم. تاکید میکنم که پزشک هم یک انسان است و مثل مابقی انسانها حقوق و انتظاراتی دارد. البته در شرایطی که همگی نیاز به پولدار شدن سریع را در خود احساس میکردند به اطمینان میتوان گفت که پزشکان آخرین گروهی بودند که در این ورطه افتادند.

از طرفی باید بپذیریم که تعاریف اخلاق پزشکی در جامعه ایران به روز شده نیست. دیگر نمیتوان نگرفتن ویزیت از بیماران و خدمات رایگان به او و حتی گذاشتن پول دارو در جیب بیمار نیازمند را به حساب اخلاق مداری پزشک نوشت. در دنیای امروز با مختصات فعلی آن، پزشک با اخلاق، پزشکی است که در ازای دریافت تعرفه متعارف، خدمات درمانی مناسبی را به بیمارش بدهد. سوال من از شما این است: مگر یک خانم ایرانی در مراجعه به آرایشگاه زنانه در ازای خدمات گرانقیمت دریافتی درخواست رایگان شدن خدمات یا نگرفتن تعرفه آن را میکند؟ آیا جواب نه شنیدن دربرابر خواسته های غیرمعقول مالی را به نشانه بی اخلاقی و دور شدن از انسانیت وی حساب میکند؟ پس بپذیریم تعریف ما از پزشک با اخلاق باید به سمت انتظار دریافت خدمات حداکثری در ازای تعرفه معقول، تغییر کند.
آنچه مسلم است تقید به اخلاق مداری با شعار و یا قوه قهریه امکانپذیر نیست. این امر حتی دیگر با الگو و اسطوره سازی هم شدنی نمیباشد آنهم در زمانی که مدیران و مسئولین، خود مدتهاست که از ورطه اخلاق خارج شده اند… پس باید چاره ای دیگر اندیشید.

پس چه باید کرد؟
شکی نیست که بخشی از انتقاد به جامعه پزشکی از چهارچوب اصول و ادب و قواعد نقد خارج شده است اما انتقادها در بخش منطقی آن تا حدی حقیقی است و باید به آن توجه کرد. بنابراین بپذیریم که کاستیهایی هست، بپذیریم که نیاز به اصلاح میباشد، و بپذیریم هیچکس و هیچ صنف و جامعه ای نمیتواند خود را انقدر مقدس بداند که نقد به آن گذر از خط قرمز محسوب شود. از طرفی اصلاح در بخش درمان و برطرف کردن نواقص آن به هیچ عنوان منفک از اصلاحات کلان در تصمیم گیریهای وزارت بهداشت، اصلاحات اساسی در بخش اقتصاد کشور، و تصحیح رفتار مسئولین به عنوان الگوی جامعه نمیباشد و استفاده از قوه قهریه در این راه نه تنها مرهمی بر این زخم نمیباشد بلکه استخوانی است که لای این زخم گذاشته میشود و به زعم همه همکاران جامعه پزشکی صرفا جنبه تبلیغات پوپولیستی داشته و راهی برای منحرف کردن افکار عمومی از منشا اصلی این مشکلات میباشد.