قصه گویی برای کودکان پر از فایده است (بخش اول)

ذهن هر انسانی داستان پردازی هایی دارد که قدرت این داستان ها بستگی به قصه هایی دارد که در کودکی برای آن تعریف شده است. منظور از داستان پردازی این نیست که قصه و سناریو در ذهن نوشته شود، بلکه پیش بینی ها و رویا های قبل و بعد از قرار عاشقانه و … به نوعی داستان پردازیست. در ادامه بیشتر در این باره صحبت میکنیم و تأثیر قصه گویی در کودکان به طور کامل شرح میدهیم.

قصه از زمانی که اجداد ما در غارها و دور آتش بودند تا امروز که عصر ارتباطات اطلاعات است همراه ما بوده است. افسانه‌ها و قصه‌های اعجاب‌انگیز قرن‌های پیش، وقایع مستند امروزند.

پس اگر کودکی رو به آینده و خلاق پرورش می‌دهید او را با افسانه‌ها و قصه‌ها آشنا کنید  تا از امروز در آینده خودساخته و رویایی خود زندگی کند.

قصه‌ها و خیالبافی‌ها

یکی از عوامل رشد و رضایت انسان، خیالبافی‌های مثبت و سازنده است. انسان با خیال بافی، رویاهای خود را به تصویر می‌کشد و سپس آنرا بصورت قصه و داستان در آورده و هر روز یا هر شب برای خود تعریف می‌‌کند.

 

این قصه‌ها، که در علم روانشناسی گاه با عنوان فرایند اولیه شناخته می‌‌شوند، برای رشد انسان لازمند و گویی انسان هر چیزی را که لازم دارد اول برای خود تصور می‌‌کند و حتی در باره‌اش برای خود داستان‌های کوتاه یا بلند درست می‌کند و سپس آن را تبدیل به هدف کرده و برای رسیدن به آن برنامه‌ریزی می‌کند.

قصه‌ها کمک می‌کنند خیالبافی‌های مثبت در کودکان ما رشد یافته‌تر شوند و کودک بتواند آرزوهای خود را برای خودش روشن‌تر و شفاف‌تر کند. آرزوها و رویاهایی که شاید ماموریت اصلی او در این جهان باشند.

قصه؛ گذر از سختی‌ها

از طرفی قصه می‌‌تواند کودکان را آرام کند. در یکی از نمایشنامه‌های هراکلس (423 ق.م) شوهر به زن چشم انتظار خود می‌گوید‌: «آرام باش! چشمه‌های جوشان  اشک را که چشمان کودکانت را پر کرده‌اند، بخشکان! آنان را با قصه دلداری ده!»

قصه برای کودک رنج دیده و در حال سختی مانند یک درمانگر عمل می‌کند. زندگی چه برای ما و چه برای کودکانمان دارای فراز و نشیب و سختی و آسانی است.

اما حد توان و ظرفیت کودکان کم و روحیه آنها بسیار حساس و آسیب‌پذیر است. اولین دستاورد قصه در این لحظات، بودن در جهانی دیگر است. جهانی به اندازه همین جهانی که او هم اکنون در آن زندگی می‌کند، واقعی و ملموس.

او در  این فضا (دنیای قصه) با باور و جسارتی به مراتب بیشتر از زندگی واقعی‌اش دست به نوعی تجدید قوا و افزایش ظرفیت می‌زند و جمله من می‌توانم را پیدا می‌کند و اگر در این زمان قصه‌ای مناسب برای او خوانده شود، قدرت رویارویی‌اش با سختی‌ها بیشتر می‌شود.

 

قصه،‌ بی‌زمانی و بی‌مکانی

قصه‌های کودکان زمان ندارند. روزی روزگاری …. یکی بود یکی نبود …. در آغاز …. یک روز آفتابی …  این زمان‌ها هیچ زمانی نیستند و  این بی‌‌زمانی در قصه، می‌تواند تبدیل به هر زمانی شود که کودک در آن است.

حال قصه، همان حال درونی کودک است و او از اسارت زمان بیرون می‌آید و زمان زنده را تجربه می‌کند. مکان نیز هر جایی می‌تواند باشد،‌ در جنگلی دور، بر قله‌ای بلند، زیر دریاها و بر فراز آسمان‌ها. راز قصه نیز در اینجاست.

گذر از مرزها،‌ گذر از زمان و از مکان. گویی قصه محل تحقق همه آرزوهای انسان است. آرزوی سفر، آرزوی پرواز. آرزوی بازگشت به آسمان و در این احساس غربت کودک حساس‌تر است.

گویی کودکان هنوز به طور کامل دچار فراموشی اصل خود نشده‌اند. این از جسارت  و آزادگی‌شان پیدا است. به قالب‌ها و زندان‌های خود ساخته نمی‌اندیشند.

به دنبال نظر دیگران درباره خود نیستند و در یک کلام همانی هستند که هستند. پس به جادوی قصه بیشتر پایبندند و ان را بیشتر پذیرفتنی می‌یابند…