شاید شما نیز اصطلاح هوش هیجانی را شنیده باشید. هوش هیجانی مدت کوتاهی است که کشف شده است و دانشمندان به تازگی به اهمیت آن پی برده اند. در برخی اوقات هوش هیجانی می تواند از هوشی که با نمره ای به نما IQ محاسبه می شود ، مهم تر باشد.
«هوش هیجانی» را اینگونه تعریف کرده اند: «توانایی تشخیص هیجان های خودو دیگران، توانایی درک هیجان های دیگران و توانایی مدیریت هیجان های خود و دیگران. هر کدام از بخش های این تعریف، مهارتی هستندکه باید آموخته شوند.»
معمولا وقتی پای تقسیم بندی هیجان به میان می آید، روانشناس ها از شش هیجان اصلی که در همه فرهنگ های دنیا وجود دارد، سخن می گویند؛ مواردی نظیر ترس، خشم، تعجب، سادی، اندوه و نفرت. حتما شما هم در درونتان دنبال هیجان هایی می گردید که تا به حال نامی از آنها برده نشده است. درست است هیجان ها معمولا به شفافیت و شدت هیجان های اصلی نیستنداما در طبقه بندی بالا ترکیبی از ترس و پذیرش را «سلطه پذیری»، ترکیبی از خوشی و انتظار را «خوش بینی»، ترکیبی از عصبانیت و انتظار را «پرخاشگری»، ترکیبی از عصبانیت و نفرت را «اهانت» و ترکیبی از اندوه و تعجب را «یاس» می نامند.
اینکه ما بفهمیم چرا غمگین یا چرا شاد شده ایم و یا کمی پیچیده تر از این موضوع، چرا از یک نفر خوشمان یا بدمان می آید، از تشخیص هیجان ها واجب ت رو مهمتر است. در مجموع، می توان برای هر کدام از هیجان های اصلی علتی کلی ذکر کرداما همین علت کلی می تواند در زندگی هر نفر معنی خاصی داشته باشد؛ مثلا داشتن اندوه، به دلیل از دست دادن موردی به وجود می آید؛ در حالی که برای کسی، از دست دادن می تواندگم کردن روان نویسش باشد و برای کس دیگر، مرگ مادر می تواند به معنای اندوه باشد. اینکه دقیقا بدانید چه چیزی باعث به وجودآمدن چه حسی در شما شده است، می تواند به شما کمک کند که هم بهتر خودتان را بشناسید و هم بهتر هیجان هایتان را مدیریت کنید.
هر هیجانی، چه مثبت و چه منفی، باعث ایجاد فرآیندهای فکری و رفتاری خاصی در درونمان می شود. وقتی که شادیم، سازگارتریم و ذهنمان برای فکرهای تازه آماده تر است؛ وقتی غمگینیم، انگیزه انجام هیچ کاری را نداریم؛ وقتی خشمگینیم فکرهای منفی در سرمان می چرخند و می خواهیم یک جوری از خودمان دفاع کنیم؛ وقتی متعجب می شویم، لحظه ای ذهنمان ایست می دهد و نمی توانیم فکر کنیم و بعد برعکس، توجه بیشتری به موضوع تعجب آور می کنیم. وقتی می ترسیم، اول متوقف می شویم و بعد دنبال راه فرار می گردیم و بالاخره وقتی از چیزی متنفر می شویم، می خواهیم طوری منبع تنفر را از خودمان دور کنیم.
در علم روانشناسی منحنی مشهوری به نام «U شکل» وجوددارد که به ما می گوید، چقدر از برانگیختگی هیجانی خوب است. جالب است بدانید برانگیختگی هیجانی کم، نه تنها خوبنیست بلکه کارکرد ما را نیزکاهش می دهد. همه ما برای اینکه انگیزه داشته باشیم تا کاری را پیش ببریم، به کمی استرس نیاز داریم؛ زیرا استرس، به اصطلاح نمک زندگی است که اگر خیلی زیاد یا خیلی کم باشد، زندگی ما خوب پیش نمی رود اما استرس، تضمینی برای پیشرفت ماست.
نتیجه این بخش: داوطلبان عزیز! دنبال علت هیجان های خودتان بگردید؛ مثلا زمانی که پرخاشگری می کنید، اگر بدانید این هیجان ترکیبی از عصبانیت و انتظار است، متوجه خواهید شد که خواسته ای از شما برآورده نشده است که عصبانی شده و به دنبال آن پرخاشگری کرده اید. این خواسته می تواند نتیجه آزمون آزمایشی شما یا نوعی عارضه در رفتار والدین تان باشد که شما را آزرده کرده است. وقتی علت مشخص شد، تنظیم و کنترل هیجان نیز آسانتر می شود.
یا زمانی که بسیار ناراحت هستید اما علتش را نمی دانید، ممکن است ناراحتی شما به خاطر از دست دادن موردی مانند رتبه خوب یا قبولی در رشته و شهر مورد علاقه تان باشد که نتیجه آن، از دست دادن وجهه خوبی است که نزد خانواده خود دارید. اگر بتوانید علت نگرانی ها و در مجموع هیجان هایتان را بنویسید، در تحصیلتان پیشرفت خواهید کرد.
برای کنترل هیجان، حداقل بر روی کاغذ، راه های فراوانی وجود دارد.
۱ سرکوب کردن
هیجان را می توان سرکوب کرد و می توان خوددار بود. همه ما این را تجربه کرده ایم؛ مثلا وقتی که در مجلس ختمی موضوع خنده داری را ببینیم یا جایی در مقابل جمعی غریبه بغضمان بگیرد، سرکوبی هیجان ها ساده است اما همیشه جواب نمی دهد؛ ضمن اینکه در لندمدت عواقب وحشتناک جسمی و روانی خواهد داشت.
یکی از معضلات داوطلبان، تودار بودن در سال کنکور است. اگر به احساسات و افکار منفی تان اجازه بروز ندهید، آنها مانند اسید در ظرف، به دیواره های ظرف می خورد.
۲ به تاخیر انداختن
می توان ابراز هیجان ها را به تاخیر انداخت. وقتی که ما هیجان زده ایم بعید است بتوانیم کارها را درست انجام دهیم؛ برای مثال اگر در آزمون خیلی هیجان زده شویم، نمی توانیم اطلاعاتمان را درست پیاده سازی کنیم.
برای به تاخیر انداختن هیجان، شمردن تا یک عدد خاص و یا چند نفس عمیق می تواند مفید باشد.
۳ منحرف کردن توجه
مثلا وقتی که زیر تیغ دندانپزشک هستید و هیجان ترس بر شما هجوم می آورد، یک «سفر ذهنی» به ساحلی آرام واقعا جواب می دهد اما منحرف کردن توجه برای وقت هایی خوب است که کنترل چندانی بر اوضاع نداریم. در زمانی که می توان موقعیتی را فعالانه درست کرد، استفاده از این روش، تنها می تواند بهبودی حال ما را به تعویق بیندازد.
۴ برنامه ریزی
یکی از راه هایی که قسمت عقلانی را به کمک قسمت هیجانی مغز می فرستد، برنامه ریزی است؛ مثلا شما می دانید که برای این ماه کمبود مالی دارید و اگر موجودیتان صفر شود، استرس شدیدی خواهید داشت؛ پس از قبل، برنامه ریزی صرفه جویانه ای می کنید؛ مثلا در آن ماه تنقلات نمی خرید یا برای مثال، تیر ماه سال آینده کنکور دارید و اگر درس نخوانید زمان کنکور استرس شدیدی بر شما وارد خواهد شد؛ پس برای خودتان برنامه مطالعاتی می ریزید. برنامه ریزی وقتی مفید است که شما از قبل، آمدن یک توفان هیجانی را پیش بینی کنید؛ در غیر اینصورت وقتی توفان یکباره بر سرتان فرو می ریزد، مثلا دوستتان در کنار شما تصادف می کند، برنامه ریزی به کار نمی آید.
۵ استفاده از حمایت های اجتماعی
استفاده از حمایت دیگران چه به صورت مادی، نظیر پول، وقت و غیره و چه به شکل غیرمادی، مانند توجه یا مشورت، می تواند ما را در هیجان های شدید یاری کند. اگر ناگهان هنگام مطالعه، هیجانی به شما هجوم می آورد، مشورت با اعضای خانواده یا مشاورتان می تواند به شما کمک بسزایی کند.
۶ تغییر نگاه به واقعه
یکی دیگر از راه هایی که در آن، عقل به کمک هیجان می آید، روش ارزیابی مجدد شناختی است. در این شیوه ما با اصلاح باورهای منفی خودمان نسبت به واقعه، معنای منصفانه تری به واقعه می دهیم تا همه چیز خوشایندتر شود؛ برای مثال کسی که امتحان کنکور را امتحانی عادی بداندو مهمتر از آن شکست در آ« را هم به معنی ناشایستگی خودش تلقی نکند، خیلی راحت تر می تواند از پس کنکور برآید تا کسی که از این امتحان یک فاجعه بسازد و کنکور را سدی بزرگ در برابر اهدافش ببیند، از زمین و زمان گله داشته باشد و اوقات خودش را دائما تلخ کند؛ پس بهتر است همیشه به این فکر کنید که «آیا می شود جور دیگری هم به ماجرا نگاه کرد؟»
روزانه یکی از هیجاناتی را که با آن درگیر می شوید، یادداشت کنید و بکوشید تا علت آن را بشناسید و راه کنترل و تنظیم آن را بررسی کنید؛ در نتیجه، پس از مدتی با تنظیم هیجان های خود در حد متوسط می توانید، از زمان و زندگی تان بیشترین بهره را بگیرید.
چند نوع هیجان داریم؟
چرا اینگونه شدم؟
هیجانی شدن چه عواقبی دارد؟
چه مقدار از هیجان خوب است؟
چطور هیجان های خودمان را تنظیم کنیم؟
تکلیف