افسردگی و دلایل آن را نمی توان در یک مطلب جای داد. چرا که این موضوع بسیار گسترده بوده و ابعاد وسیعی دارد. در این مطلب مختصری از این موضوع را برای شما شرح خواهیم داد همچنین به راه های درمان آن نیز خواهیم پرداخت.
به لحاظ بالینی به بحث افسردگی در آسیب شناسی روانی یا روان شناسی مرضی پرداخته می شود. افسردگی مجموعه ای از علائم یک اختلال را در پی دارد که شامل چند ویژگی اصلی است؛ خُلق فرد، پایین است و حالت احساسی اش حالت خوبی نیست.
همیشه نسبت به پدیده های اطراف، احساس ناخوشایندی دارد. از طرفی، این فکرهای ناخوشایند، با نبود لذت همراه است برای نمونه اگر فرد، پیش از این از بیرون رفتن با دوستانش احساس لذت می کرد، الان اگر با آنها باشد که ترجیح می دهد نباشد، دیگر آن احساس لذت گذشته را ندارد.
افسردگی با احساس ناخوشایند و افکار بدبینانه نسبت به خود، اطرافیان و محیط، همراه است. اعتماد به نفس پایین می رود و نگرشی بد، نسبت به آینده پدید می آید؛ به این معنی که هر روز، سیاه تر و بدتر از روز پیش می شود. ممکن است در ذهن فرد افسرده، افکار ضربه زننده یا ایده های خودکشی پدید بیایند که گاهی فرد به این افکار عمل می کند یا اقدام به خودکشی می کند.
فرد افسرده، علائم نباتی و فیزیولوژیک زندگی اش به هم می ریزد؛ اشتهای او کم می شود و سیستم روانی ـ حرکتی او دچار اختلال می شود، در انجام کارها کند می شود و خوابش به هم می ریزد؛ یا شب ها دیر می خوابد و یا صبح ها خیلی زود بیدار می شود و خوابی بریده، بریده دارد.البته در نوعی از افسردگی غیرعادی یا غیرمعمول، علائم افسردگی متفاوت است؛ فرد ممکن است خیلی پُرخور یا پُرخواب یا حتی پُرحرکت شود.
علل افسردگی
بخشی از آن به دلیل شرایط ژنتیکی است؛ افرادی که خانواده و بستگانشان، اختلالات خُلقی دارند، بیشتر ممکن است دچار افسردگی شوند.
وجه دیگر آن ممکن است به دلیل عوامل مغزی باشد؛ کاهش برخی انتقال دهنده های عصبی در سیناپس های مغزی. اما بخش عمده ای از افسردگی که به آن افسردگی واکنشی گفته می شود، ناشی از مسائل و مشکلات محیطی فرد است مثل واکنش به اعتماد دیگران یا شرایط جامعه.
دلیل دیگری که در بروز افسردگی ممکن است مطرح شود، تغییر فصول است؛ اختلالات افسردگی فصلی، در مواقع خاصی از سال، بخصوص در فصل هایی که نور خورشید کمتر است، دیده می شود. گفته می شود، افرادی که در کشورهایی نظیر اسکاندیناوی زندگی می کنند، آدم های بی احساس تری هستند.
اما دلمردگی و سرزنده نبودن، لزوما به معنای افسردگی از نوع بالینی و مرضی نیست. نبود شادی و نشاط در زندگی افراد و به طور کلی در جامعه، می تواند در دلمردگی افراد و ناامید بودن آنها به آینده نقش بسزایی داشته باشد.
چه افرادی مستعد افسردگی هستند
افرادی که در خانواده یا وابستگان خود فردی را داشته باشند که به این بیماری مبتلا باشد؛ خانواده های پرتنش و پراضطراب، فرزندان طلاق، یک رابطه عاطفی که به شکست بینجامد، ناکامی های روزمره ، عوامل اجتماعی نظیر فقر، بیکاری و بخصوص، احساس تبعیض در جامعه.
چه باید کرد
آنچه از آن به عنوان یک بیماری یاد می شود، باید تحت درمان متخصصان سلامت روان قرار بگیرد که خود شامل یک پروسه درمانی ـ دارویی است. برنامه های غیردارویی هم موثر هستند مثل روانکاوی و درمان های شناختی که روی باورها و عقاید فرد کار می شود و به آن رفتار درمان شناختی می گویند.
اما آنچه از آن با عنوان دلمردگی یاد شد با افزایش شادی در جامعه، مدیریت هیجان ها و استرس ها و آموزش راه هایی به فرد که باعث شادی و نشاط او می شود، قابل درمان است.
ورزش، بخصوص ورزش های جمعی، افسردگی و دلمردگی را کاهش می دهد. تماشای تئاتر و کتاب خواندن هم بسیار موثر است بویژه کتاب های خودیار که راه های غلبه بر افسردگی را به فرد آموزش می دهد، از راه های دیگری است که به فرد در کاهش افسردگی یاری می رساند.
داشتن معنا در زندگی بسیار مهم است؛ این که فرد در بدترین شرایط هم به واسطه اصالتی که به زندگی اش معنا می دهد، احساس تهی بودن و خلأ نکند.