13

تحقیقات نشان داده است 40 درصد از کسانی که نسبت به مواد مخدر و مشروبات الکلی اعتیاد دارند ، در دوره ای از زندگی خود دچار افسردگی بوده اند و یا شرایطی برای بروز افسردگی در آنها وجود داشته است. همچنین موضوع افسردگی در حین اعتیاد نیز به سراغ این افراد خواهد آمد.

 

علایم افسردگی در افراد مبتلا به سوء مصرف مواد یا وابستگی به مواد شایع است.

 

حدود یک سوم تا نیمی از کسانی که سوء مصرف مواد شبه افیونی دارند یا به آن وابستگی دارند و حدود ۴۰ درصد کسانی که سوء مصرف یا وابستگی الکل دارند، زمانی در طول عمر خود واجد ملاک های اختلال افسردگی اساسی بوده اند. مصرف مواد، همچنین عامل زمینه ساز عمده برای خودکشی محسوب می شود. احتمال خودکشی موفق بین مبتلایان به سوء مصرف مواد، تقریبا ۲۰ برابر بیشتر از کل جمعیت است.

 

در مدل وابستگی به مواد، وابستگی نتیجه فرآیندی است که در آن عوامل متعددی که روی هم تاثیر متقابل دارند، بر رفتار مصرف مواد و از دست دادن انعطاف پذیری در تصمیم گیری برای مصرف یک ماده معین تاثیر دارند.

 

هر چند اثرات هر داروی مشخص در این فرآیند اهمیت زیادی دارد، همه افرادی که به یک ماده وابسته می شوند، اثرات آن را به صورت یکسان تجربه نمی کنند و عوامل انگیزشی در افراد مختلف متفاوت است. به علاوه، فرض بر این است که در مراحل مختلف این فرآیند، عوامل متفاوتی دخالت دارند، بنابراین، دسترسی به مواد، مقبولیت اجتماعی و فشار همسالان در نخستین مصرف مواد تاثیر دارند، اما احتمالا عوامل دیگری نظیر شخصیت و خصوصیات زیستی فرد در نحوه ادراک اثرات دارو و میزان ایجاد تغییرات در سیستم اعصاب مرکزی بر اثر مصرف مکرر آن اهمیت بیشتری دارند.

 

عوامل دیگری از جمله اثرات خاص هر دارو نیز ممکن است در پیشرفت مصرف دارو یا بهبودی موفقیت آمیز وابستگی، دخالت داشته باشند.

 

برخی باور دارند که اعتیاد، بیماری مغز است؛ یعنی فرآیند حیاتی که رفتار اختیاری مصرف مواد را به مصرف جبری مواد منتقل می کند و ریشه در تغییراتی در ساختمان و شیمی اعصاب مغز مصرف کننده دارد. امروزه، شواهد کافی وجود دارد که این تغییرات در مناطق مرتبطی از مغز روی می دهند. سئوال گیج کننده و بی پاسخ که در این زمینه مطرح می شود این است که آیا این تغییرات برای توجیه رفتار مصرف مواد لازم و کافی هستند یا خیر؟

 

مشخص است که ماهیت اعتیاد پیچیده تر از این و مستلزم تعامل عوامل متعددی است. عنصر اساسی، خود رفتار مصرف مواد است. تصمیم به مصرف مواد تحت تاثیر موقعیت بلافصل اجتماعی و روانی و نیز سابقه قبلی فرد قرار دارد. مصرف مواد یک رشته پیامدهایی را آغاز می کند که می تواند پاداش دهنده یا بیزارکننده باشد و از طریق فرآیند یادگیری ممکن است به افزایش یا کاهش احتمال تکرار مصرف مواد منجر شود.

 

بر اساس این گزارش، مصرف برخی از مواد سبب بروز فرآیندهای زیستی مرتبط با تحمل، وابستگی جسمی و حساس سازی می شود. از سوی دیگر، تحمل می تواند برخی عوارض ماده مصرفی را کاهش دهد و سبب تسهیل یا منجر به مصرف مقادیر بالاتر شود و سرانجام بروز وابستگی جسمانی را تسریع یا تشدید کند.

 

کیفیت بیزارکننده سندروم ترک، اگر به حدی بالاتر از یک آستانه مشخص برسد، انگیزه مشخص و عودکننده ای برای مصرف بیشتر فراهم می کند.

 

گفتنی است، برخی معتادان در شناسایی حالات هیجانی درونی خود مشکل دارند که این حالت آلکسی تایمی نامیده می شود. در این حالت فرد قادر نیست واژه ای برای توصیف احساسات خود به کار برد.

 

یادگیری و شرطی سازی

 

مصرف مواد چه به صورت گاه گاهی و چه به صورت اجباری، رفتاری است که بر اثر پیامدهای آن تداوم می یابد. مواد می توانند از طریق رفع حالت های آزاردهنده یا ناخوشایندی نظیر درد، اضطراب یا افسردگی، رفتارهای پیشایند خود را تقویت کنند. در برخی موقعیت های اجتماعی، مصرف مواد (جدا از اثرات دارویی آن) اگر سبب تایید دوستان یا کسب موقعیت ویژه ای شود، اثر تقویت کننده خواهد داشت.

 

هر بار مصرف مواد در نتیجه نشئگی (شنگولی ناشی از مواد)، تخفیف اثرات ناراحت کننده، تخفیف علایم ترک و هر نوع تلفیقی از این اثرات، سبب تقویت مثبت سریعی می شود. علاوه بر این، برخی داروها دستگاه های عصبی را نسبت به اثرات تقویت کننده مواد حساس می کنند.

 

علاوه بر شرطی سازی عامل، احتمالا مصرف مواد و رفتارهای موادجویی، سایر مکانیسم های یادگیری در وابستگی و بازگشت به مصرف نقش دارند. پدیده های ترک الکل و مواد شبه افیونی ممکن است نسبت به محرک های محیطی یا درونی شرطی شوند

 

مدت ها پس از ترک (در مورد مواد شبه افیونی، نیکوتین یا الکل) فرد معتاد، در مواجهه با محرک های محیطی که قبلا با مصرف مواد یا ترک مواد ارتباط داشته، ممکن است دچار ترک شرطی شده، میل شدید شرطی شده یا هر دوی آنها را تجربه کند. افزایش احساس میل شدید مصرف، لزوما با علایم ترک همراه نیست.

 

قوی ترین میل مصرف بر اثر شرایط مرتبط موجود یا مصرف مواد برانگیخته می شود. مانند مشاهده فرد دیگری که هروئین مصرف می کند. این پدیده های یادگیری و شرطی سازی ممکن است به آسیب های روانی قبلی افزوده شوند، اما برای پیدایش رفتار موادجویی کاملا تقویت شده، وجود مشکلات قبلی ضروری نیستند.

 

عوامل ژنتیک

 

شواهد حاصل از مطالعه روی دوقلوها، فرزندخوانده ها و همشیره هایی که جدا از هم بزرگ شده اند، نشان می دهد که در سبب یابی سوء مصرف الکل یک جزء ژنتیک نیز وجود دارد. محققان اخیرا گزارش هایی از روابط ژن هایی که بر تولید دوپامین اثر می گذارند منتشر کرده اند.

 

عوامل عصبی شیمیایی

 

برای اکثر موارد مورد سوء مصرف (به استثنای الکل) محققان نوروترانسمیترها یا گیرنده های عصبی را شناسایی کرده اند که اکثر مواد از طریق آن ها اثرات خود را اعمال می کنند. برخی پژوهشگران در مطالعات خود این نوع فرضیه را دنبال می کنند. برای مثال، مواد افیونی بر گیرنده های مواد افیونی اثر می کنند.

 

بنابراین، در کسی که فعالیت افیونی درون زا بسیار کم است (برای مثال، غلظت اندورفین ها در بدنش کم است) یا فعالیت آنتاگونیستی افیونی درون زا خیلی بالاست، ممکن است در معرض خطر ابتلا به وابستگی مواد افیونی قرار داشته باشد. حتی در کسی که کارکرد گیرنده درون زا در او کاملا طبیعی و غلظت انتقال دهنده های عصبی بهنجار است، مصرف طولانی مدت یک ماده مورد سوء مصرف ممکن است در نهایت سیستم های گیرنده را تغییر دهد.

 

چنین فرآیندی در سطح گیرنده، ممکن است مکانیسم پیدایش تحمل در دستگاه عصبی مرکزی باشد. با این حال اثبات تغییر میزان آزاد شدن انتقال دهنده عصبی و کارکرد گیرنده ناقل عصبی دشوار و تحقیقات جدید بر اثرات مواد بر سیستم پیام برنده دوم و تنظیم ژن متمرکز است.

 

رابطه وابستگی به کوکائین، الکل یا مواد شبه افیونی واختلال های روانی

 

“هم ابتلایی” به بروز هم زمان دو یا چند اختلال روانی در یک فرد اطلاق می شود. در بین افرادی که برای درمان وابستگی به کوکائین، الکل یا مواد شبه افیونی مراجعه می کنند، سایر اختلال های روانی شیوع بالایی دارند و در برخی مطالعات میزان اختلال های روانپزشکی همزمان در بین معتادان، ۵۰ درصد گزارش شده است.

 

هر چند آن دسته از سوء مصرف کنندگان کوکائین، الکل و مواد شبه افیونی که دارای مشکلات روان پزشکی هستند، بیشتر برای درمان مراجعه می کنند، آن هایی نیز که در پی درمان برنمی آیند، به طور قطع بدون مشکلات روانی هم زمان نیستند؛ این گروه اخیر ممکن است دارای حمایت های اجتماعی باشند که آن ها را قادر می سازد تاثیر مصرف مواد را بر زندگی خود انکار کنند.

 

دو مطالعه همه گیرشناسی وسیع نشان داده اند که حتی در نمونه های معرف جمعیت، در بین کسانی که واجد ملاک های وابستگی و سوء مصرف مواد یا الکل هستند (به استثنای وابستگی به توتون)، احتمال وجود ملاک های سایر اختلال های روانی بسیار بیشتر از افراد دیگر است.

 

اختلال های شخصیت ضد اجتماعی

 

در مطالعات مختلف، بین ۳۵ تا ۶۰ درصد بیماران مبتلا به سوء مصرف یا وابستگی به مواد، واجد ملاک های تشخیصی اختلال شخصیت ضد اجتماعی هستند. وقتی پژوهشگران افرادی را منظور کردند که به استثنای ملاک شروع در سن پایین، واجد سایر ملاک های تشخیصی اختلال شخصیت ضد اجتماعی بودند، ارقام حاصله حتی از این هم بالاتر بود.

 

به عبارت دیگر، درصد بالایی از بیمارانی که تشخیص سوء مصرف یا وابستگی به مواد را دارند، دارای یک الگوی رفتار ضد اجتماعی نیز هستند، خواه این الگو قبل از شروع مصرف مواد وجود داشته باشد و خواه در مسیر مصرف مواد پدید آمده باشد. در بیمارانی که تشخیص وابستگی به مواد یا سوء مصرف مواد را توام با اختلال شخصیت ضد اجتماعی دارند، احتمالا مواد غیرقانونی بیشتری مصرف می کنند، آسیب روانی بیشتری دارند، از زندگی خود رضایت کمتری دارند و تکانشی تر، منزوی تر و افسرده تر از بیمارانی هستند که فقط اختلال شخصیت ضد اجتماعی دارند.

 

افسردگی و خودکشی

 

به گزارش نشریه ایران پاک، علایم افسردگی در افراد مبتلا به سوء مصرف مواد یا وابستگی به مواد شایع است. حدود یک سوم تا نیمی از کسانی که سوء مصرف مواد شبه افیونی دارند یا به آن وابستگی دارند و حدود ۴۰ درصد کسانی که سوء مصرف یا وابستگی الکل دارند، زمانی در طول عمر خود واجد ملاک های اختلال افسردگی اساسی بوده اند. مصرف مواد، همچنین عامل زمینه ساز عمده برای خودکشی محسوب می شود. احتمال خودکشی موفق بین مبتلایان به سوء مصرف مواد، تقریبا ۲۰ برابر بیشتر از کل جمعیت است.

 

گزارش شده است که حدود ۱۵ درصد افراد مبتلا به سوء مصرف یا وابستگی به الکل، اقدام به خودکشی می کنند. این میزان از شیوع خودکشی مقام دوم را دارد، یعنی فقط اختلال افسردگی اساسی بالاتر از آن است.