بسیاری از اوقات در مسائل مختلف دیده ایم که برخی از حرف های عموم مردم اشتباه بوده است. در مورد علم روانشناسی نیز چنین موضوعی صدق می کند. در این مطلب قصد داریم به چند نمونه از باور های رایج و غلط مردم بپردازیم.
چند عبارت رایج را که به اسم روانشناسی شناخته می شود، با هم مرور می کنیم عباراتی که یا معرف دیدگاهی افراطی هستند و روانشناسان به صورت کلی اعتقادی به آن ندارند یا اینکه فقط گروهی از روانشناسان چنین باورهایی داشته اند و دیدگاه های متفاوت یا متضادی نیز درباره آنها وجود دارد. قصد داریم به چند مورد از این عبارات بپردازیم.
«ببین روانشناسان می گویند اگر در سن کم با بچه کار کنی می تونی بهره هوشی اون رو حسابی افزایش بدهی.»
اختلاف نظر روانشناسان درباره افزایش بهره هوشی یکی از موارد قدیمی این رشته است. بین روانشناسان از قدیم دو دیدگاه وجود داشته است، گروهی معتقد بودند هوش امری ذاتی است که احتمال افزایش یا کاهش آن وجود ندارد؛ اما در مقابل گروهی معتقد بودند هوش امری ذاتی است که احتمال افزایش یا کاهش آن وجود ندارد؛ اما در مقابل گروهی معتقد بودند هوش به شدت تحت تاثیر یادگیری است و شرایط محیطی می تواندباعث افزایش یا کاهش بهره هوشی در حد زیادی شود اما این روزها دیدگاه غالب روانشناسان دیدگاهی است ما بین این دو.
یعنی آنها معتقدند محدوده بهره هوشی توسط ژنتیک مشخص می شود، اما شرایط محیطی می تواند تعیین کند فرد در کجای این محدوده قرار بگیرد. در واقع محهیط تا حدی در افزایش یا کاهش بهره هوشی دخالت دارد اما این مسئله در محدوده تعیین شده توسط ژنتیک اتفاق می افتد.
«ببین روانشناسان می گویند ما باید خودخواه باشیم.»
این موضوع اشتباهی که بسیاری از افراد، بعد از مطالعه برخی کتاب های روانشناسی مرتکب آن می شوند. اینکه در روانشناسی تاکید می شود افراد برای خود ارزش قائل باشند، به نیازها و خواسته های خود اهمیت بدهند و احساسات خود را به رسمیت بشناسند، باعث شده است عده ای از افراد تصور کنند روانشناسی خودخواه بودنرا تجویز می کند.
البته، اگر بخواهیم واقع بین باشیم، در برخی متون روانشناسی به نظر می رسد چنین دیدگاهی به صورت غیرمستقیم یا حتی مستقیم القا می شود. اما توجه داشته باشید در مقابل آن در بسیاری از متون روانشناسی افراد تشویق می شوند به نیازها، احساسات و خواسته های اطرافیان خود توجه داشته باشند و برای آنها ارزش قائل شوند.
به عنوان مثال فرانکل، از روانشناسان معناگرای نیمه دوم قرن بیستم، تمرکز صرف بر خود را به نوعی نقص تلقی می کند. فرانکل افراد را تشویق می کند معنایی بیرون از وجود خود برای زندگی شان پیدا کنند.
در متون جدیدتر روانشناسی نیز به عنوان مثال سلیگمن در کتاب خوش بینی آموخته شده یکی از عوامل نوثر در ایجاد افسردگی را «غرور جمع» می داند.
سلیگمن در کتاب خود اشاره می کند برای داشتن زندگی بهتر و البته ابتلای کمتر به افسردگی باید از خودخواهی خود کم کنیم. شاید دیدگاه واقع بینانه تر چنین چیزی باشد که روانشناسان توصیه می کنند: «ما به خود اهمیت بدهیم اما نه به قیمت نادیده گرفتن اطرافیانمان.»
«ببین روانشناسان می گویند زن و شوهرها می توانند طوری تغییر کنند که دیگه دعوا و اختلافی بین آنها پیش نیاید.»
افسانه داشتن زندگی مشترک آرام، عاشقانه و بدون اختلاف و دعوا یکی از آرزوهای دیرینه انسان ها بوده است. البته در گذشته به نظر می رسد واقع بینی در این زمینه بیشتر بوده است و فردی مانند «نظامی گنجوی» نیز به درستی متوجه شده بود که اگر قرار باشد لیلی و مجنون زیر یک سقف بروند بعد از مدتی متوجه می شوند درباره برخی موضوعات آب شان توی یک جوی نمی رود! اما آیا واقعا روانشناسی معتقد است می تواند کاری کند که اختلافات و دعوا بین زن و شوهرها به صفر برسد؟
واقعیت این است که هیچ روانشناس مجربی در مشاوره با زوج ها چنین هدفی را برای خود تعریف نمی کند و از آن مهمتر هیچ روانشاسی راهی را بلد نیست که بتواند میزان اختلافات را به صفر برساند. هدف واقع بینانه تر برای غالب روانشناسان یاد دادن روش هایی برای مدیریت اختلافات به همسران است؛ روش هایی که همسران با کمک آنها بتوانند در زمان اختلاف بدون آسیب زدن به خود یا همدیگر، مسائل را مطرح و در کوتاه ترین زمان مشکلات پیش آمده را حل کنند.
اما اگر شما هنوز به دنبال راهی برای از بین بردن اختلافات به صورت کلی هستید، شاید بهترین راه همان راهی باشد که نظامی، چند صد سال پیش، جلو پای لیلی و مجنون گذاشت؛ اینکه هیچ وقت زندگی مشترک خود را آغاز نکنید!
«ببین روانشناسان می گوینند اگر هر روز صبح که از خواب بیدار می شوی جلو آیینه به خودت جمله مثبت بگویی حالت بهتر می شود.»
جملاتی از این دست که «بازگویی جملات مثبت باعث بهبود خُلق ما می شود» یا «نصب جملات مثبت روی در یخچال، کمد و آیینه به ما کمک می کند حال بهتری داشته باشیم»، توسط عده ای جزء اصول پذیرفته شده روانشناسی در نظر گرفته می شود اما آیا واقعا روانشناسی علمی نیز چنین دیدگاهی دارد؟
گاهی اوقات برخی افراد استفاده از چنین روش هایی را توصیه روانشناسی مثبت معرفی می کنند. بهتر است بدانید روانشناسی مثبت به عنوان شاخه ای از روانشناسی علمی روی چنین روش هایی نه تنها تاکید ندارد، که در رابطه با کارآمدی آنها در طولانی مدت نیز تردید دارد.
به طور کلی می توان گفت کارایی روش هایی از این دست بر مبنای تلقین است؛ فرد موضوعی را به دفعات زیاد به خود تلقین می کند و به این ترتیب آرام آرام تغییراتی را در خود احساس می کند. روانشناسی علمی نیز از گذشته نقش تلقین را نادیده نگرفته و معتقد است با تلقین، آن هم در دفعات زیاد، می توان تغییراتی را ایجاد کرد. اما درباره ثبات این تغییرات بحث های زیادی وجود داشته و دارد. این روزها روانشناسان معتقدند روش های بهتر و کارآمدتری برای بهبود خُلق وجود دارد که بهتر است افراد از آنها استفاده کنند.