وقتی شخصی را نمی شناسید و یا کاری را برای بار اول انجام می دهید ، اینکه شک کنید و یا حس بی اعتمادی داشته باشید کاملا عادی است. اما گاهی برخی از افراد نسبت به اشخاصی که شناخت کامل به آنها دارند نیز حس بی اعتمادی دارند …
شک نوعی اختلال وسواسی است که گاه فرد را گرفتار رفتارهای غیرعادی و جنون آمیز می کند. فرد شکاک همواره خود را در معرض خطر می بیند و حالت فرد تحت تعقیب را دارد و عاشق تعبیر «همه از پشت خنجر می زنند» است! معاشرت با فرد شکاک و بی اعتماد، حقیقتاً غیرقابل تحمل و آزاردهنده است، زیرا این افراد بی عاطفه اند و نمی توانند با دیگران رابطه عاطفی پایداری را برقرار کنند. این اختلال گاه شدت می یابد و شخص، کج خیال و بدبین و به اصطلاح پارانوئید می شود. این افراد دائم مانند خانم مارپل دنبال قاتل یا قاتلین می گردند و ذره بینی به اندازه کره زمین در دست گرفته اند تا موارد مشکوک را کشف کنند، پرده از خیانت و بی وفایی این و آن بردارند و به هر کسی که دستشان می رسد، تهمت بزنند.
در نگاه آن ها هر حرکت کوچکی مدرک خیانت است و دنیا پر از گرگ هایی است که هر لحظه درصددند آن ها را بدرند! در این افراد نشانی از بخشش و مهربانی وجود ندارد، دائم رفتار و گفتار دیگران را تعبیر سوء می کنند، به هیچ کس اعتماد ندارند، هر مطلب ساده ای در نظر آنان یک توطئه بزرگ است، با همه درگیرند، صمیمیت و شادمانی را نمی شناسند، دوست و همراهی ندارند و خدا نکند صاحب پست و مقام هم بشوند. آن وقت است که روز زیردستان خود را سیاه می کنند. همواره دیواری از ترس بین این افراد و دیگران وجود دارد، هیچ کس را دوست ندارند و دیگران هم نمی توانند آن ها را تحمل کنند. به علت تهمت زدن های ناروا به دیگران، پیوسته با همه درگیر می شوند. عاشق شکایت و کلانتری و دادگاه هستند و بیشتر عمرشان را در محاکم مختلف سپری می کنند. بیماری شک در میان زنان شایع تر است در هر حرف ساده ای دنبال سرزنش و توهین می گردند، اشتباهات دیگران را هرگز فراموش نمی کنند، مسائلی را که می توان به سادگی نادیده گرفت، بزرگ می کنند و دنبال تلافی کردن هستند. این افراد غالباً هنگامی برای درمان مراجعه می کنند که اضطراب و افسردگی آن ها شدت پیدا کرده است و معمولاً هم به علت همان بی اعتمادی و شک، درمان را نصفه نیمه رها می کنند.
اطرافیان بیمار از آنجا که کلافه و خسته می شوند، سعی می کنند داروهای آن ها را به شکلی به خوردشان بدهند، اما این شیوه قابل ادامه نیست و در صورتی که بیمار متوجه شود، شک و بی اعتمادی او بیشتر می شود. یگانه راه درمان شک و سوءظن، درمان تخصصی روان درمانی است تا ریشه های بدبینی، احساس حقارت، احساس ناامنی و بی کفایتی بیمار شناسایی و با حوصله و در زمانی نسبتاً طولانی درمان شود. در این فرآیند ممکن است استفاده از دارو هم لازم باشد. از آنجا که افراد شکاک علاقه ای به ارتباط با دیگران ندارند و در صورت ایجاد رابطه، شور و احساسی از خود نشان نمی دهند و بیشتر به دنبال تنهایی و گوشه نشینی هستند..
شاید یکی از راه های اولیه برای شروع درمان، تشویق آن ها به نوشتن، موسیقی، نقاشی یا هر هنر دیگری باشد که در ابتدای امر نیازی به تماس مستقیم با دیگران ندارند. بیمار از این طریق می تواند احساسات، ترس ها، نگرانی ها و عقده های خود را بیرون بریزد، بی آن که به کسی صدمه بزند. از سوی دیگر این نوع روان درمانی فردی معمولاً یگانه روشی است که این نوع بیماران می توانند تحمل کنند. هنر قادر است احساسات بیمار را برانگیزد و به تدریج در او شور و شوق پدید بیاورد.
مرحله دوم شناخت اعضای خانواده بیمار از مشکل اوست که موجب می شود بهتر بتوانند او را تحمل کنند. توقع تحمل چنین بیماری آزاردهنده ای از سوی دیگرانی که خبر از وضع بیمار ندارند، توقع بی جایی است، اما اگر اعضای خانواده به درستی توجیه شوند و در جریان این بیماری و عواقب شوم آن قرار بگیرند و حقیقتاً باور کنند که فرد شکاک و بی اعتماد به دیگران، بیمار است، به طور قطع بهتر می توانند به او کمک کنند. پس از آن که بیمار به تدریج ارتباط با خود و جهان پیرامون خود را درک کرد و به مرحله ای رسید که می شود او را کم و بیش تحمل کرد، حالا می توان با حوصله و کم کم مهارت های اجتماعی از قبیل ارتباط سالم با دیگران را شروع کرد.
روان درمانی راه حل غلبه بر شکاکی
راه حل های درمان بی اعتمادی
با سلام
من مدت کوتاهیه با شخصی در ارتباطم، ولی متاسفانه نمیتونم بشه اعتماد کنم و نسبت ب تمام کاراش حساسم و مدام بهش شک دارم. البته اون بعضا حرفای ضد و نقیضی میزنه و یک بار هم بهم دروغ گفته بود که به روش آوردم.
من سابقه بدبینی و شکاکی دارم در رابطه های قبلیم ولی به این شدت نبوده
بنظر شما این رفتارم قابل حله؟
سلام لطفا مطلب زیر را مطالعه فرمایید
راه حلی برای درمان شکاکی و بی اعتمادی
سلام، من در یک رابطه ام، طرف مقابلم کارهایی میکنه و حرف هایی میزنه که باعث شک من میشه، یکبار هم بهم دروغ که به روش آوردم. از اون ب بعد شکم دو جندان شد و افکار وسواس گونه ای پیدا کردم به طوری که مدام فک میکنم داره بهم خیانت میکنه. نظر من اینه که طرف مقابلم در اعتمادسازی ناموفق بوده. به نظر شما راه حلی داره که من این رفتارهامو اصلاح کنم؟ یا اصلا مشکل از منه؟ ادامه این رابطه درسته؟
سابقه شکاکی و سخت گیری دارم در رابطه های قبلی ولی شکاکیم در این مورد بیشتر از قبلیاس
سلام ، لطفا مطلب زیر را مطالعه فرمایید
پیامدهای بد بین بودن و راههای رفع آن
سلام ، ببخشید من مشکلی دارم و راهنمایی میخوام.
یروز خواب بسیار ترسناک با اضطراب بالا دیدم ، و از صبح اون روز بسیار شکاک شدم ، چون من بیشتر اوقات درمورد دین مطالعه میکنم ، رو اقن موضوع شکم بیشتره.
تا قبل از اون شب بسیار راحت بودم و هیچ چیز غیر منطقی ایی نمیدیدم ، ولی از صبح اون روز که بیدار شدم بسیار شکاک شدم و همون ثانیه که بیدار شدم اضطراب و افسردگی و شکاکیت رو در خودم حس کردم.
تقریبا یک هفته یا کمتر افسرده شدم مدام گریه میکردم و به مرگ و خودکشی فکر میکردم ، و اضطراب شدیدی داشتم ، تقریبا همه روز ها چند ساعت میتونستم با تلقین و فکر کردن با قدرت حالمو خوب کنم ، اما صبح دوباره حالم بد میشد.
اما الان افسردگی ندارم ، ولی اضطراب مخصوصا صبح ها دارم ، و شکاک هستم ، نمیتونم تصمیم منطقی ایی که قبلا میگرفتم بگیرم ،
شرایط سختیه ، چون من همیشه محور مطالعاتم دین هستش ، الان تو همین حوزه شک دارم ،
با اینکه قبلا همین موارد خیلی منطقی بود ، والان هم که درست فکر میکنم خیلی منطقی هستش ، اما نمیتونم فکرمو جمع کنم.
من چی شدم؟؟
سلام لطفا برای غلبه به این حالت ترس به پزشک مراجعه فرمایید
سلام من الان یک سال و دو ماه در مرحله آشنایی هستم ولی مدام بهش شک دارم حتی به اون خانومی که تو محل کارش کار میکنه……اوایل چند تا دروغ جزیی بهم گفته بود که یک ساعت بعدش راستشو میگفت ازاش میپرسیدم چرا دروغ گفتی میگفت برای اینکه تو ناراحت نشی یا خانومی که تو محل کارش کار میکنه چند بار اینو به اسم کوچیک صدا کرده و منم شنیدم چند بار این اقا قسم خورده حتی دست روی قران گذاشته که به غیر از من با کسی رابطه نداره و نخواهد داشت ولی بازام دل من ارووم نمیگیره خودشم بارها بهم گفته که به اون خانومه گفت که این به اسم صدا نکنه ولی اون خانوم بازام حرف گوش نداده چند بار اون خانوم منو این اقا رو باهم دیده من حتی از قسط جلو این خانوم دستشو گررفتم یا اون با من جوری رفتار میکنه که همدیگرو خیلی دوست داریم ولی این اقا چند بار قسم خورده من اون روز خیالم راحت ولی به محض اینکه صبح میشه دوباره سوالام شروع میشه حتی دوست ندارم تو خیابون یا هر جا دختری نگاه کنه ازتون خواهش میکنم کمکم کنید
سلام بهتر است شما برای حل این مشکل به روانشناس مراجعه فرمایید
هنوز يكسال نشده ازدواجمون راهنماييم كنيد
سلام خسته نباشيد من ي مادر شوهر شكاك دارم يعني بِه همه چيز شك داره فقط كافيه تماس بگيره و جواب تلفنشو نديم يعني خودشو به زمين زمان ميزنه ،چند وقت پيش من كلاسي بود كه بايد تلفن حتما خاموش بود و اون روز هم همسرم نتونست تلفن اون رو ج بده به همه زنگ زده بود حتي به مادر من جاري من رو پشت در خونه فرستاده بود كه كجا هستن ج نميدن جوري كه وقتي من زنگ زدم كه كارتون چي بود جوري صحبت كردن كه من فكر كردم براي كسي اتفاقي افتاده بعدا فهميديم براي شام ميخواستن دعوت كنن روزي ٢-٣بار به همسرم زنگ ميزنه بعد اصلا دوست ندارن كه من خونه پدرم برم من واقعا نميدونم چه بايد بكنم واقعا از دست كأرهاش خستهً شدم همسرمو مثل بچه ها چك ميكنه هر موقعه ميريم خونه پدرم مدام زنگ ميزنه پدر و مادرم و خودمم خيلي ناراحت ميشم چند بار هم به همسرم تذكر دادم ولي اصلا
سلام به مشاور خانواده و یا روانشناس مراجعه فرمایید هم شما و هم همسرتان
سلام پدر به شدت ادم بدبینه به مادرم بدبینه تا مابچه بودیم تحمل کردم حتی برای دکتر رفتنم پدر مارو دکتر میبرد اما الان بزرگ شدیم من ازدواج با یکی از اقوام دور که با اخلاق پدر اشنا بود الان یه سال که منم با هاشون رفت وامد ندارم سه خواهرو یه بردار دارم خواهرام میان گاهی به من سر میزنن پدر م با کل فامیل قطع رابطه کرده کمکم از همه ایراد گرفت تا دیگه الان با هیچ کس رفت وامد ندارن برادرم خیلی عصبی شده ازبس تنهاس هیچ کس ونداره از بس پدرم لهش ایراد گرفته خواهرام اصلا موقیعت ازدواج ندارن چون با کسی رفتو امدی ندارن خواهرم ۲۸سالشه چندسسال پیش یه خواستگار داشت اما پدرم انقد ازشذایراد گرفت وخواهرم از ترس بی کسی و این که اگه ازدواج کنه هیچ کس نداره که تو مراسمش شرکت کنه چون تمام فامیلم پدرمو ول کردن مادرم افسردگی گرفته چند ساله خواهرو برادش رفت وامد نداره قبل ههم که داشتن یه سال قهر بودن یه سال اشتی پدرم هرچی دلش میخواست بهشون میگفت یا همش بهونه میگرفت که به من اینو واونو گفتن تورو خدا کمکم کنید چه طوری کمکشونکنم
سلام آیا پدرتون رفتارای پرخاشگرانه هم دارن؟آیا صداهایی میشنون که شما نمیشنوید یا افرادیو میبینن که شما نمیبینید؟رفتارهای عجیب غریب داشتن؟تا حالا شده تو مدتی این اخلاقو نداشته باشن؟
سلام من و خانومم دوساله که ازدواج کردیم.بدون هیچ اتفاقی شک میکنم و اعصاب خودمو اونو خورد میکنم.به جای اینکه به یک دیده دیگه نگاه کنم برای اتفاقی که افتاده هزار تا فکر میاد توی سرم.هنوز وقت نشده که با هم صحبت کنیم اما کار هر شب توی خونه جر و بحثه.خیلی همسرم و دوست دارم و نمیخوام که با فکرای مسخرم اذیتش کنم.فقط یک راه چاره میخوام برای درمانم ممنون میشم کمکم کنید
سلام
باید مستقیم با هم صحبت کنید و بعد هم چندین جلسه مشاوره لازم دارید به ویژه خودتوث
این افکار شما بسیار مخرب و آسیب رسان به رابطه تون است جدی بگیرید و حلش کنید
ایا ایشون تونستن مشکلشون حل کنن
همسر من هم مشکل مشابه ایشون دارم
به مشاوره با شما نیاز داریم
سلام نمی دونم چرا ولی بدون هیچ دلیلی فکر میکنم درس خوندن من عاقبت بدی داره هم چنین به بعضی چیز ها و بعضی کس ها شک دارم البته اون وقت هایی که تنهام این فکر ها به سراغم میان ولی حتی اگه یه نفر به اندازه یه کلمه بهم امید ببخشه بخش عظیمی از این شکاکیم رو از بین میبره لطفا کمکم کنید افراد مثبت گرا ??????بعضی وقتا هم فکر میکنم خوش بخت ترین ادم دنیام ولی از یادم میره
سلام آیا تو این فاصله که احساس خوشبختی میکنید تفریح بیش از حد هم دارید؟نیاز به خوابتون کم میشه؟
خیلی دلم میخواد ی زندگی ارومی داشته باشم…با کوچکترین حرفم ناراحت میشم…مث خانما زود قهر میکنم
سلام مشکل خاصی ندارید ولی برای بهتر شدن این رفتارها و ناراحتی ها میتونید به روانشناس بالینی یا روانپزشک مراجعه کنید که طی جلسات مشاوره به شما کمک خواهند کرد
سلام.من اتفاقی با این سایت آشنا شدم.خواهش میکنم کمکم کنید.دوران عقد هستم.شدید ب همسرم شکاکم همش فکر میکنم دروغ میگه.گاهی شبا نمیره خونشون یاخیلی دیر میره بهم میگه میرم خونه دوستام یا پیش دوستامم هرچی بهش میگم کمتر برو میگه چشم ولی بازم میره.این موضوع باعث شده بهش شک کنم احساس میکنم بازن رابطه داره دارم عذاب میکشم توروخدا کمکم کنید.بارها باهام حرف زده میگه فکر بد راجعبم نکن من بدزات نیسم میگه من عاشق توام راجعبم فکر بد نکن.میگه صبرم زیاده ولی اگه سر برسه…
سلام دوست عزیز
چون مشکلتون به چندین جلسه صحبت و بحث نیاز داره
باید به مشاوره مراجعه کنید
سلام مجدد.من اصلا شرایط مشاوره رفتنو ندارم برای همین از شما خواستم کمکم بگیرم خواهش میکنم راهنماییم :'(
روان درمانی راه حل غلبه بر شکاکی
اطرافیان بیمار از آنجا که کلافه و خسته می شوند، سعی می کنند داروهای آن ها را به شکلی به خوردشان بدهند، اما این شیوه قابل ادامه نیست و در صورتی که بیمار متوجه شود، شک و بی اعتمادی او بیشتر می شود. یگانه راه درمان شک و سوءظن، درمان تخصصی روان درمانی است تا ریشه های بدبینی، احساس حقارت، احساس ناامنی و بی کفایتی بیمار شناسایی و با حوصله و در زمانی نسبتاً طولانی درمان شود. در این فرآیند ممکن است استفاده از دارو هم لازم باشد. از آنجا که افراد شکاک علاقه ای به ارتباط با دیگران ندارند و در صورت ایجاد رابطه، شور و احساسی از خود نشان نمی دهند و بیشتر به دنبال تنهایی و گوشه نشینی هستند..
راه حل های درمان بی اعتمادی
شاید یکی از راه های اولیه برای شروع درمان، تشویق آن ها به نوشتن، موسیقی، نقاشی یا هر هنر دیگری باشد که در ابتدای امر نیازی به تماس مستقیم با دیگران ندارند. بیمار از این طریق می تواند احساسات، ترس ها، نگرانی ها و عقده های خود را بیرون بریزد، بی آن که به کسی صدمه بزند. از سوی دیگر این نوع روان درمانی فردی معمولاً یگانه روشی است که این نوع بیماران می توانند تحمل کنند. هنر قادر است احساسات بیمار را برانگیزد و به تدریج در او شور و شوق پدید بیاورد.
مرحله دوم شناخت اعضای خانواده بیمار از مشکل اوست که موجب می شود بهتر بتوانند او را تحمل کنند. توقع تحمل چنین بیماری آزاردهنده ای از سوی دیگرانی که خبر از وضع بیمار ندارند، توقع بی جایی است، اما اگر اعضای خانواده به درستی توجیه شوند و در جریان این بیماری و عواقب شوم آن قرار بگیرند و حقیقتاً باور کنند که فرد شکاک و بی اعتماد به دیگران، بیمار است، به طور قطع بهتر می توانند به او کمک کنند. پس از آن که بیمار به تدریج ارتباط با خود و جهان پیرامون خود را درک کرد و به مرحله ای رسید که می شود او را کم و بیش تحمل کرد، حالا می توان با حوصله و کم کم مهارت های اجتماعی از قبیل ارتباط سالم با دیگران را شروع کرد.
سلام
من حدود ٧ ماه با پسر عموم دوستم به منظور ازدواج روز اول از رابطه قبلی خودم گفتم که ایشونم با خانمی رابطه داشتن
از چند روز بعد ایشون من و به شدت کنترل میکرد طوری که هر نیم ساعت از خونه هم باید عکس مینداختم
تو مشاوره تشخیص پارانوئید دادن ما درمان و شروع نکردیم اما من خودم خیلی باهاش صحبت میکنم
رفتارهاش تا وقتی من خلاف میل اون رفتار نکنم خوبه اما هر از چند گاهی به یه چی حساس میشه الان مشکلش تلگرام منه
نمیدونم چکار کنم رابطه مو ادامه بدم یا نه
می ترسم درمان نشه و این سبک زندکی واسه من خیلی سخته
سلام
در Personality disorder ها (اختلال شخصیت) معمولا درمان امکان پذیر اما کند، سخت و بسیار نیازمند همکاری بیمار است و مستلزم صبر و حوصله ی فراوان است. برای تصمیم گیری ادامه ی رابطه خودتون به مشاور مراجعه کنید
manam hamin moshkelo daram
سلام.تورو خدا کمکم کنید.من به همسرم شک دارم.میدونید چیه؟هروقت که بحثمون میشه بانامردیه تمام بایکی ازدوستاش هماهنگ میکنه که منودیوونه کنه به هم زنگ میزنن بهش میگه زندگیم عشقم ،رفیقای پستش صدای دختر درمیارن تاسرحد خودکشی منومیبره.ازته قلبم میدونم بهم خیانت نمی کنه ولی من همش فکرم جای بدمیره.هروقت باتلفن حرف میزنه حموم میره عطرمیزنه به موهاش میرسه به ماشینش میرسه اشکم درمیاد.خودم قشنگ حس میکنم مریضم.نگیدبروپیش مشاور همینجا راهنماییم کنید که همین الان خودمواصلاح کنم دعاتون میکنم.ممنون
سلام دوست عزیز
مسائل این چنینی نیاز به چندین جلسه مشاوره و تمرین دارند تا برطرف شوند حتی گاها صحبت با همسر.
اگر از عدم خیانت مطمین هستید کمکی که میتوان در چند خط کرد این است که اولا تا جای ممکن از ایجاد شرایط تنش زا برای فکر خودتون و همسرتون بپرهیزید و حتی برای درمیآن گذاشتن این مساله با همسرتون به هیچ وجه در هنگام بحث و دعوا مطرحش نکنید. ابتدا اجازه دهید محیط آرام شود و در یک فرصت مناسب از او دعوت کنید که برای چند دقیقه حرفهای شما را بشنود و اگر قبول کرد انگاه دوستانه برایش احساستان را بازگو کنید که ناراحت هستید و چه چیز باعث شکتان میشود و اینکه خودتان از این افکار عذاب میبینید و فقط اورا مقصر این تفکر نمیدانید و از او میخواهید که به شما کمک کند و با رفتار (صحبت با دوستآن پسر ولی ادعای دختر) به این فکر آزاردهنده ی شما دامن نزند . و بعد از آن پیگیری مساله ی خودتون رو با مشاور انجام میدهید تا شک ها کم شوند.
اگر هنگام دعوت به صحبت کردن همسرتان ممانعت کرد از او میخواهید که به شما زمان بدهد مثلا بگوید فردا راجبش حرف بزنیم یا شب یا اصلا هفته ی بعد. فقط این تایم را از او حتما بگیرید.
موفق باشید
سلام.من عاشق نامزدم هستم.اونم همینطور.دو ساله با همیم.نامزدم پسر داییمه.پارسال برای کمک به دختر خالم که با نامزدش مشکل داشت یه مدتی با پیامک با هم در ارتباط بورر که من در جریان بودم.اما یه بار پیامایی تو گوشیش دیدم که درباره رابطه جنسی دخترخالم با نامزدش صحبت میکردن!!!به قول خودش به صورت ناخواسته بوده.من اونموقع خواستم رابطمونو به هم بزنم اما چون قبلا سابقه بدی نداشته و حقیقتا دخترخالم همدختر خوبیه منم ببخشیدمش.اما بعد از اون خیلی روش شکاک شدم.میترسم دوباره با زنای خانواده احساس راحتی کنه و دوباره اون اتفاق تکرار بشه.بعضی از زنای خانواده پوشش خوبی ندارن و با پسرا خیلی راحت برخورد میکنن.منم میترسم نامزدم به سمت اونا بره.گرچه خودش همیشه میگه تو چیزی کم نداری که من بخوام دور اونا برم.اما من بازم شک دارم.خیلی دارم اذیت میشم و اونم خیلی داره عذاب میکشه.واقعا همو دوست داریم و نامزدم واقعا زندگیشو به پام میذاره.اما مدتیه رابطمون سرد شده.لطفا راهنماییم کنید
سلام
در انتخاب رفتار صحیح برای شما مسایلی مختلفی تاثیر گذار هستند اول اینکه آن صحبت ها با دختر خاله در چه حدی بوده؟دوم اینکه از نظر همسر شما این صحبت ها به چه معنا و قصدی بوده و ایا قصد تکرار دارد یا خیر؟
اما در اابتدا باید همه تلاشتونو برای ارام بودن و داشتن حس اعتماد به نامزدتون بکنید تا جو رابطه ی شما کمترین تنش رو داشته باشه مسلما اگر فرد مقابل شما آدم سالمی هست این احتمال بسیار بالاست که دیگر هیچ وقت مساله تکرار نشود و اعتماد شما جلب شود و اگر هم نباشد در گذر زمان نشان داده میشود ، منتها باید آگاه باشید که اگر همسرتون آدم سالمی باشد و شما با ایجاد تنش بحث یا حتی نگاه های کنترل گرانه و مشکوک بهش حس بد بودن و خلاف کار بودن بدهید این رفتار شماست که عامل پنهان کاری های آینده و مسایل دیگر و حتی تکرار همچین موردی میشود
برای رفع کامل این مشکل شما نیاز به چندین جلسه مراجعه به روانشناس رابطه و خانواده دارید
حرفاشون جوری بود که مربوط به حریم زن و شوهره.دخترخالم با شوهرش مشکل داشت و نامزد من واقعا قصدش کمک بود.و میخواسته بهش راههای نزدیک شدن به شوهرش رو یاد بده ولی متاسفمتاسفانه حرفاشون خیلی خصوصی شد.بعد از اون نامزدم برای اینکه من ناراحت نشم حتی با دختر خالم دیگه حرف هم نمیزنه.ورابطشو با بقیه زنا هم محدود تر کرده.اما همیشه یه ترسی تو وجودم هست
سلام مجدد
خب پس به نظرم بهتر است به خودتان مسلط باشید این ترس به دلیل علاقه ی شما طبیعی است ولی اگر مسایلی که گفتم را ایجاد کند شما اشتباه کرده اید
سعی کنید به جای صرف انرژی برای ترس. از مساله ای که شاید اصلا دیگر تکرار نشود برای ایجاد عشق و علاقه و لذت بیشتر از رابطه تون تلاش کنید حتما هم چندین جلسه مشاوره بروید
سلام
پدر من 62 سالشه و به شدت به مادر 52 سالم که بهترین زن دنیاست شک داره و ببخشید به مادرم میگه که تو زن خرابی هستی.
پدرم مدت هاست بازنشسته شده و تمام مدت منزل هستن و بیشتر مواقع خواب.
تمام صحبت هایی که دوستانش در مورد زنان دیگه میکنن به مادرم نسبت میده و روزگارش رو سیاه کرده.
مادر من یک زن خونه دار و بسیار ساده است که شاید ماهی یکبار هم از منزل خارج نشه. اینم بگم که ایشون پا درد داره و وزنش هم زیاده برای همین حتی برای خرید معمولی هم خودش تنها جایی نمیره.
همه ما میدونیم که پدرم مشکل داره و حتی یه بار ازش خواهش کردیم که بره پیش مشاور. یک جلسه رفت و خوب بود ولی بعدش هر چی اصرار کردیم ادامه بده فایده نداشت و به ما میگه: “شما فک می کنید که من دیوونه هستم”. به هر حال ایشون پدرمون هستن و احترامش واجبه و ما هم خیلی دوسش داریم.
اما وقتی شدیداً با مادرم دعواهای بد می کنه و تهمت های فوق العاده بد و ناشایست به مادر 52 سالم میزنه، ما هم شدیدا ناراحت می شیم.
با توجه به سن و سال ایشون و اینکه پدر خانواده هستن، لطفاً راهنمایی کنید که باید چکار کرد.
با تشکر
سلام
این علامت بدبینی از کی شروع شده؟
آیا تا به حال شده حس کنید انرژی پدرتون خیلی زیاد شده؟
یا پر حرف بشن؟
یا ولخرج یا دست و دلباز بشن؟
خوابشون کم بشه ولی بازم انرژیشون بالا باشه؟
این بدبینی به جز به همسرشون به کس دیگه ای هم ایا هست؟
با سلام مجدد
1. از جوانی یا شایدم قبل تر.
ایشون از جوانی همین طور بودن به طوریکه وقتی ما بچه بودیم واقعاً از ترس خشم پدر تقریباً هیچ کجا نمی رفتیم و درواقع اجازه نداشتیم.
ایشون قبلاً به افراد دیگری بدبین بودن. مثلا در جوانی به خواهرشون به شدت بدبین بودن و بارها با ایشون درگیر شدن. ولی با مادر نه. اما الان بیشترین درگیری رو با مادرم دارن. البته به افراد دیگه هم بدبین هستن ولی الان فقط روی مادرم زوم هستن.
جور دیگه ی بدبینی ایشون به اینصورته که مثلاً اگه به دامادش زنگ بزنه و اون مثلاً صدای زنگ تلفن رو نشنوه و همون لحظه جواب نده، دیگه روزگارمون سیاهه که این آدم فلان فلان شده از قصد به من جواب نداده.
نوع بدبینی ایشون به گونه ایه که مثلاً به مادرم میگه: ” من خودم دیدم که به اون فلان آقا داشتی اشاره می کردی”.
چند ماه پیش هم بنایی راه انداخت تا دیوار حیات رو با همسایه بغلی بالا ببره چون می گفتن همسایه از دیوار بالا می کشه و میاد با مادرم ….
جالب اینجاست که پدرم همیشه توی خونه است. ما حتی به این نتیجه رسیدیم، که بابا خیالاتی میشن و بعضی چیزها به چشمشون میاد.
2. در مورد انرژی پدرم، باید بگم که ایشون وقتی عصبانی میشن به شدت پرقدرت میشن و چون سابقاً دست بزن هم داشتن، از حالت طبیعی خارج می شن. اینقدر که خشم پدر واقعاً غیر قابل وصفه.
3. پدرم شب ها بیدارن و روزها می خوابن.
4. پدرم به خصوص در زمینه خرید مواد خوراکی بسیار دست و دلباز هستن اما خدا نکنه مهمون داشته باشیم. اینقدر ناراحت و عصبانی می شن که مثلاً چرا 4 تا گوشت اضافه تر توی خورش ریختی و به مادرم میگن که تو می خوای منو بدبخت کنی که بگن چه زن خوبی هستی. این در صورتیه که همیشه با مادرم سر غذا دعوا دارن که چرا همیشه بهترین غذاها رو برای خودشون نمیزان.
امیدوارم توضیحاتم کافی بوده باشه.
ما خداروشکر زندگیمون مشکلی نداره ولی همه ناراحتیم و این عذاب بزرگیه. لطفاً کمک کنید.
سلام
مرسی از توضیحاتتون
فقط من متوجه نشدم که این موارد دوره ای اتفاق میفتند یا همیشه هستن؟ یعنی پیش میاد که چند ماه آروم باشن ولی دوباره چند ماه انرژی زیاد بشه بدبینی زیاد بشه بی خوابی شبشون زیاد بشه؟ و ولخرجی منظور که یهو کلی وسایل یا چیزای غیر ضروری بخرن و دست و دلبازی منظور اینکه یهو پول زیادی رو به کسی ناگهانی ببخشن؟اگر بدبینی پدر راجب مادر حالت توهمی است بهتر است با صحبت یا هر ترفندی راضیشون کنین به پزشک متخصص روانپزشکی مراجعه کنن و دارو دریافت کنند
سلام وعرض احترام.من حدود13ساله که با آقایی رابطه دارم وروابطمون بسیار صمیمانه وعاشقانه است بهتره بگم بود تا وقتی که نمیدونم چرا من احساس کردم ایشون به من خیانت میکنه،تقریبا یک سالیه که به شدت به ایشون شک دارم و مدام ذهنم درگیراین موضوعه،متاسفانه دست به رفتارهای بدی میزنم گوشیشو چک میکنم مدام گوشه و کنار ماشین و خونشونو نگاه میکنم و دنبال تارمو و آثار زنونه میگردم که البته به دفعات زیادی و جلوی چشم موهای زنونه وگل سر ولاک ناخن و حتی وسایل بهداشتی هست اما ایشون انکار میکنه و میگه ارتباطی به من نداره،منم میذارم به حساب دوستا و خانوادشون ،بااینکه درسال اول دوم رابطمون به من خیانت کرده وبخشیدمش اما سالها بااعتماد کامل بینمون سپری شده الان ته دلم نمیتونم باور کنم به من خیانت میکنه و یک ساله دارم کنترلش میکنم شک داره روحمو آزار میده تا جایی که جدیدا از شدت اضطراب دچار تپش قلب میشم وحتی بازده کاریم رو ازدست دادم و پرونده هارو رد میکنم،هم خودم هم ایشون خیلی ناراحتیم چون داره بینمون فاصله و سردی ایجاد میشه و باهم مشاجره میکنیم ایشون چندبارگفته که من مریضم،حتی قبل از اینکه همدیگه رو ببینیم میترسیم که من حالم بد بشه چون به محض دیدن کوچکترین نشانه یا شنیدن حرفی که خودم بدتعبیرش کنم کلا حالم بدمیشه و حتی نمیتونم یک کلمه حرف بزنم فقط میخوام توذهنم تجزیه تحلیل کنم تا به نتیجه برسم و گاهی ایشون خواهش و تمنا میکنه که بامن حرف بزن وازین فاز بیا بیرون اما نمیتونم…البته برخی رفتارهای ایشون هم در ایجاد جرقه های افکارمنفی بی تاثیر نبود که قابل طرح درین جا نیست ضمن اینکه تمام دوستان و اطرافیان ایشون مردانی هستند که هیچ تعهدی در روابطشون ندارند وحتی به همسرانشون خیانت میکنند و بودن درجمع این افراد و مهمانیهایشان به نظرتون تاثیر منفی نداره؟لطفا راهنمایی بفرمایید چطور میتونم به این مشکل غلبه کنم چون به جایی رسیدم که فقط دوست دارم یک روز بتونم مثل قبلا بیتفاوت ازکنار همه چیز بگذرم وعادی به مسایل نگاه کنم و آرامش داشته باشم.سپاسگزارم.
سلام
تا قبل از اینکه رابطه تون آسیب جدی ببینه به مشاور در زمینه ی رابطه و خانواده مراجعه کنید شما باید در صورتی که این افکار ذهنی شما وسواس گونه باشد یا دلیل مطمین برای اثبات خیانت همسرتون وجود نداشته باشد روی خودتون چندین جلسه کار کنید، احتمالا ذهن خیلی فعالی دارید، ورزش یوگا در کنار جلسات مشاوره براتون توصیه میشود
ضمن تشکر از صرف وقت وپاسخ دهی شما،اگر امکانش هست در آدرس ایمیل من مشاوری با تخصص مرتبط معرفی بفرمایید،سپاسگزارم.
سلام
در کدام شهر ساکن هستید؟
با سرچ این مطلب در اینترنت میتوانید آدرس مشاورانی که در زمینه ی رابطه کار میکنند را در شهر خودتون پیدا کنید
در تهران دکتر روح الله صدیق و دکتر نوحه سرا متخصص روان پزشکی هستند اما روان درمانیِِ رابطه هم کار میکنند که در بیمارستان روان پزشکی ایران مشغول هستند و از روان شناسان در تهران دکتر ناهید دهقان که مطبشون در خیابان فتحی شقاقی هست .
سلام من یازده ساله ازدواج کردم ولی خدا شاهده زنم هر روز یه جورایی گیر میده کجا بودی با کی بودی بیار گوشی را ببینم باهم میریم خیابان چرا به دختر نگاه کردی چرا اون زن یه جوری نگاهت کرد یا اینکه چرا امروز ریش گذاشتی حتما کسی بهت گفته چرا امروز زود میری خلاصه هروزخدا این حرفها تکرار میشه یه گندی به زندگی من زده فقط نمیدونم چه جوری اعتماد سازی کنم لطفا کمکم کنید بدبخت روزگار شدم یه دختر هم دارم هر روز پیش اون دعوا درگیری سر این مساعل
سلام
مشکل شما باید توسط روانشناس خانواده بررسی و حل شود. این واکنشها از طرف همسر شما ممکن است به یک سری از رفتارهای شما باشد.
سلام
من ساناز ٢٨ ساله فوق لیسانس، نامزد من به شدت پارانویا است از نوع بسیار بسیار بیمارگونه و شدید که به ریزترین مسائل روزمره به شدت شکاکه، گفتین که میشه برای شروع درمان اونو تشویق به هنر مورد علاقه اش کرد، نامزد من به عکاسی علاقه داره ولی با اینکه من بخاطر اون عکاسی رو به طور حرفه ای هم یادگرفتم ولی باز هم سر یه عکس گرفتن فوق العاده زیاد منو مورد تحقیر و سرزنش قرار میده و بهترین عکاسی دنیا رو هم براش انجام بدم، باز هم یه بهونه کاملا الکی پیدا میکنه و هیچی که پیدا نکنه به من پرخاش میکنه که چرا سرعت عمل نداری داشتی به چی فکر میکردی حواست کجاست و از این حرفا!! با اینکه من چون متوجه بیماریش هستم شش دنگ حواسم به اونه ولی بازم مریضه و خودش اصلا قبول نمیکنه که مشکل داره، من زندگیمونو دوس دارم ولی با مشکل اون روانم به هم ریخته، پارانوئیدترین آدم دنیاست. حتی وقتی هیچ مشکلی نیست و همه چی خوبه و رابطمونم عالیه یهو به من میگه من احساسم بهم میگه تو داری منو میپیچونی!!!!!!!! من بهش جواب میدم احساست داره اشتبا میکنه چرا اینو میگی عزیزم؟ ولی حرف خودشو میزنه کاملا بی منطق میگه احساس من اشتباه نمیکنه!!!!!!
با اینکه من فوق العاده عاشقشمو خیلی مراعاتشو میکنم ولی اون اصلا حالیش نیست!! هرچی حسش بگه همونه، لحظه ای که همه چی عالیه اون یه احساس عجیب میکنه که هیچ پایه و اساسی نداره و جالبه خودشو منطقی میدونه و به من میگه تو معنی منطقو نمیدونی!!!
خیلی زیاد با این قضیه مشکل داریم، اون حتی از من خواسته ارتباطمو با بعضی از افراد خونوادم که فوق العاده هم خوبن قطع کنم حتی به من گفته اگه اون بعضی افراد خونوادت توی مکانی بودن که تو هم بودی تو فقط ٣ دقیقه وقت داری اون مکانو ترک کنی!!!! یا میگه هیچ دو ساعتی نباشه که از هم بی خبر باشیم! من یک بار بعد از ظهر خوابم برد و فراموش کردم ساعتو کوک کنم که دو ساعت نشه، اون چنان دعوایی با من کرد و همه جور تهمتی به من زد که تعجب آوره، و خیلی خیلی موردای دیگه، اینا فقط نمونه های جزئی و ساده است از زندگی با این آدم!!! بگذریم از کشیک دادن ٢۴ ساعته در خونه ی ما و هیچی ام پیدا نکنه به افراد خونوادم بدبین میشه که وقتتو تو خونه که میگذرونی اونا بهت چیز یاد میدن؟ یا اینکه نکنه با اون خواهرتی که من خوشم نمیاد!! با اینکه من دختر خونگی ام ولی بازم شک میکنه الکی از رو حسش به من میگه ولگرد!!!! من میدونم بیماره کشش نمیدم خونوادمم محترمن، اون فقط حسش و مغزش معیوبه!جالبه جاو خونوادم خیلی خودشو خوب میگیره جلو من اینجوریه!!
من واقعا هر راهی برای درمان نامزدم باشه انجام میدم چون فقط من میدونم اون چقدر بیماره و دوسش دارم میخوام حالش خوب شه، لطفا اگه راهی هست پیش روم بزارین، متشکرم
سلام دوست عزیز
نامزدتون از مشکل پارانوید رنج میبرد، پارانوید باور احساس بدبینی بدون یافتن علت منطقی هست که بیشتر علامتی از یه بیماریست.( گاها از دسته اختلال شخصیت یا هذیانی یا…)
و عدم پذیرش بیماری از طرف ایشان امری طبیعی است چون پارانوید یک باور است، بهترین راه متقاعد کردنشون برای مراجعه به روانپزشک و دریافت دارو هست، لازم به ذکر است در صورت تشخیص قطعی درمان با دارو بسیار بسیار برای ایشان مفید و اثربخش است و این مسایل را در ذهن پاک میکند
ممنون از راهنماییهای عالیتان