موضوع خود بیمار انگار را بسیاری از افراد تجربه کرده اند. این اختلال گاهی اوقات خیلی زود از بین می رود اما در مسائل پیشرفته تر ، فرد دچار عصبانیت شدید شده و خودش از این وضعیت خسته می شود. در این حین او دائما احساس می کند مبتال به بیماری شده است.
تعجب نکنید؛ این اوضاع و احوال بعضی از آدم هاست. آنهایی که دائما فکر می کنند بیمارند، ولی هیچ پزشکی نمی تواند بیماری شان را تشخیص دهد. آنها از یک بیماری رنج می برند که ریشه و علتش در جسم نیست، ولی فرد را رنجور و درمانده کرده است.
کاملا طبیعی است که انسان نسبت به سلامت جسمش حساس باشد و به محض بروز کوچک ترین مشکلی، به فکر برطرف کردن آن بیفتد. به عنوان مثال ، اگر یک روز صبح وقتی از خواب بیدار می شوید، صدا یتان گرفته باشد خیلی طبیعی است که به علل ایجاد مشکل فکر کنید و در پی درمان آن باشید.
ولی همین رفتار طبیعی، گاه می تواند به صورت های غیرطبیعی نمایان شود. گاهی حساسیت فرد نسبت به وضع سلامت جسمی اش، بسیار شدیدتر از آنچه انتظار می رود، نمایان شده و خودش به شکل مشکلی جدی بروز می کند؛ مثلا در مورد گرفتگی صدا، طبیعی است به شایع ترین علت های ایجاد مشکل مانند سرماخوردگی فکر کنیم که غالبا هم نگران کننده نیست، اما ممکن است گروهی از افراد به سراغ بدترین و خطرناک ترین علت ها بروند؛ مثلا گرفتگی صدا را ناشی از سرطان حنجره بدانند.
ممکن است این افراد دچار گروهی از اختلالات روانی باشند که به آنها «اختلالات جسمانی شکل یا شبه جسمانی» می گویند و یکی از این دسته اختلالات نیز با عنوان «اختلال خودبیمارانگاری» hypochondriasis شناخته می شود.
افرادی که دچار این اختلال هستند دائما فکر می کنند دچار بیماری خطرناکی شده اند و علائم جسمی خود را نیز به گونه ای تعبیر می کنند که آن دلیلی می شود برای این تصور و نگرانی . در این شرایط با وجود این که فرد از اطرافیان و پزشکان یا نتایج طبیعی آزمایش ها و بررسی های پزشکی در مورد سلامتش اطمینان کسب می کند، اما نگرانی همچنان باقی مانده و باعث ایجاد ناراحتی و اختلال در عملکرد خانوادگی، شغلی، تحصیلی یا اجتماعی او می شود.
افسردگی، اضطراب و خودبیمارانگاری اختلال های جداگانه ای است که می تواند به طور همزمان نیز در یک فرد مشاهده شود.
در واقع افسردگی یا اضطراب موجب می شود افراد بر جنبه های منفی زندگی تاکید و تمرکز بیشتری داشته باشند و در نتیجه ممکن است درباره سلامت شان هم همین طور بیندیشند و منتظر بدترین اتفاق ها باشند.
از سوی دیگر، فردی که دچار اختلال خودبیمارانگاری است، ممکن است به دلیل همین بیماری و اثرات آن احساس غمگینی و علائم اضطرابی داشته باشد که محدود و متمرکز بر افکار مربوط به بیماری جسمی است.
البته با این توجیه نمی توان گفت افراد افسرده یا مضطرب حتما دچار اختلال خودبیمارانگاری نیز خواهند شد یا کسانی که دچار این اختلال هستند، لزوما افسردگی را هم تجربه می کنند.
علاوه بر وجود زمینه زیست شناختی و ژنتیک مربوط به این اختلالات، عوامل استرس زا نیز نقش مهمی در شروع این اختلال ایفا می کند؛ به این معنا که ممکن است زمینه ایجاد بیماری در فردی وجود داشته باشد، ولی هنگامی بروز کند که او با استرسی جدی در زندگی مواجه می شود.
کمتر کسی است که تا به حال سرش درد نگرفته و چنین شرایطی را تجربه نکرده باشد؛ سردردهای ساده ای که به دلایل مختلف ایجاد می شود؛ دلایلی از خستگی و بی خوابی و گرسنگی گرفته تا سردردهای تنشی یا میگرن و وجود تومور مغزی، اما آیا عاقلانه است که تا سرمان درد می گیرد، فکر کنیم دچار تومور مغزی شده ایم؟
افراد مختلف با توجه به شرایط خاصی که از نظر زیست شناختی و روان شناختی دارند و همچنین به دلیل افکار اضطرابی درباره سلامت، به شیوه های متفاوتی عمل می کنند. به این معنا که بعضی از افراد به شدت نگران وضع سلامت شان هستند و دائما با خودشان فکر می کنند شاید به بیماری مهمی دچار شده باشند.
البته گاه شرایط جدی تر می شود و این شاید به «حتما» تغییر می یابد. این گروه از افراد بدون وجود شواهد پزشکی دائما می گویند حتما به بیماری خطرناکی مبتلا هستم.
بنابراین طیف گسترده ای از افراد در این طبقه بندی جای می گیرند؛ از گروهی که بیشتر به علل شایع و معمول بروز بیمار ی ها فکر می کنند تا کسانی که فقط بدترین و سخت ترین مشکلات به ذهن شان می رسد.
از میان گروه دوم هم عده ای هستند که فقط «احتمال می دهند» و شک دارند که نکند بیمار شده باشند، در حالی که بعضی از آنها «مطمئن هستند» به بیماری خاصی مبتلا شده اند و در این مورد هیچ شکی ندارند.
به گفته این روانپزشک، بخشی از این موارد به فکرهای طبیعی افراد در مورد حفظ سلامت شان مربوط می شود و قسمتی هم ناشی از افکار اضطرابی است که گاهی ماهیت وسواسی دارد.
گاهی هم این طرز تفکر به صورت یک باور در ذهن فرد شکل می گیرد، به طوری که او تصور می کند «حتما» دچار بیماری خاصی شده است، البته یک بیماری سخت و خطرناک.
شاید شما هم میان اطرافیان تان کسانی را بشناسید که چنین طرز فکری دارند و دائم خودشان را در معرض خطر بروز بیماری های بدخیم می بینند. ممکن است خودتان هم گاهی این نگرانی ها را تجربه کرده باشید؛ اما راه حل چیست؟ چه کاری از دست شما ساخته است و چطور می توان این افکار غیرمنطقی را کاهش داد؟
این موارد در علم روانپزشکی، جزء بیماری ها و اختلالات شناخته شده ای به حساب می آید که در مورد علل ایجاد و روش های درمانشان نیز تحقیقات زیادی انجام شده و خوشبختانه امروزه می توان به شیوه های مختلف به این افراد کمک کرد.
در این شرایط بهترین کار این است که فرد به روانپزشک مراجعه کند تا بیماری اش درست تشخیص داده و درمان شود. علاوه بر این، پزشکان نیز باید این موضوع را در نظر داشته باشند که اگرچه این افراد در ظاهر هیچ نشانه خاصی از بیماری ندارند، ولی این مساله به این معنا نیست که آنها بیمار نیستند. بنابراین همکاران پزشک نیز باید بدانند صرفا با اطمینان خاطر دادن به این بیماران یا گفتن این که مشکل جسمی ندارید، نگرانی و بیماری آنان برطرف نمی شود.
ممکن است اطمینان خاطر گرفتن از پزشک، یا انجام آزمایش ها و دیدن نتیجه طبیعی آن، برای مدت کوتاهی نگرانی آنان را کمتر کند، اما اگر فرد دچار اختلال خودبیمارانگاری یا یکی دیگر از اختلالات جسمانی شکل باشد، با این کار مشکلش برطرف نشده و بعد از مدت کوتاهی دوباره نگرانی ها و مراجعه برای اقدامات تشخیصی و درمانی از سر گرفته خواهد شد.
بنابراین، همکارانی که با این بیماران مواجه می شوند باید این اختلال را بشناسند و آنان را برای تشخیص و درمان اختلال شان به متخصصان سلامت روان ارجاع بدهند.
برای حل مشکلات این بیماران، داروها و روش های مختلف روان درمانی در دسترس است و این افراد می توانند با شروع و پیگیری درمان، هم از درد و رنج ناشی از اضطراب بیماری رهایی پیدا کنند و هم مخارجی را که به خود بیمار، خانواده و جامعه تحمیل می شود، کاهش دهند.
بنابراین فراموش نکنیم نکته مهم برای تشخیص و درمان این اختلال آن است که پزشکان و نیز خود بیماران و خانواده ها این اختلال را بشناسند و به جای سردرگم ماندن در بیمارستان ها و مطب های مختلف، برای درمان آن به متخصصان سلامت روان مراجعه کنند.
افسردگی، اضطراب یا خودبیمارانگاری؟
چرا بدترین ها؟
باید این اختلال را بشناسید