آیا شادی خود را نابود می کنید، حتی بدون آنکه از آن با خبر باشید؟ اجازه دهید 18 راه که ممکن است این کار را انجام دهید بررسی کنیم، و بهترین زندگی را امروز برای خود رقم بزنید!
1. شما در مورد آنچه پیش روی شماست پریشان هستید و آنچه تا به حال انجام داده اید را فراموش می کنید.
این امر باعث دلسردی شما می شود. این عادت بد به طور چشمگیری درصد تسلیم شدن را در شما افزایش می دهد. اگر به جای پریشانی در مورد آینده, کمی بیشتر روی چیزهایی که تا کنون به دست آورده اید تمرکز کنید، مثل پولی که از دست داده اید (و یا به دست آورده اید!)، چیزهایی که آموخته اید یا پولی که در آورده اید، می توانید دیدگاه جامع تری نسبت به آنچه هستید پیدا کنید و با احساس ضعف یا ناتوانی به آینده نگاه نمی کنید.
2. شما فکر می کنید به حمایت دیگران نیاز دارید به خاطر اینکه از مستقل بودن می ترسید.
این بمانند دامی بزرگ است، و در عین حال بسیار آسان ممکن است از آن غافل شوید. این حالتی است که افراد روابط بد و یا نه چندان عالی خود را ادامه می دهند.
و بدین گونه است که افراد به خاطر پول به افراد دیگر وابسته می شوند، می خواهد خانواده باشد، یا حتی یک کارفرما (به جای اینکه دنبال رویای خود بروند و یک کسب و کار برای خود شروع کنند).
حقیقت این است که شما می توانید در زندگی به هر جایی که می خواهید برسید. اما قبل از انجام این کار باید بدانید که شما در واقع دارید خود را از این فرصت محروم می کنید. بله، این دقیقا همان کاری است که شما انجام می دهید. شما حتی فرصت امتحان کردن را به خودتان نمی دهید. چه می شود اگر این کار را بکنید؟
3. فکر می کنید بعدا زمانی که به هدفتان برسید خوشحال خواهید شد.
هنگامی که بدنتان مناسب شود خوشحال خواهید بود ، درست است؟ هنگامی که به اندامی که می خواهید برسید، خوشحال خواهید شد. در این بین، طبیعی است که ناراحت باشید چون بدنتان نا مناسب است!
این دقیقا طوری است که ما به اهدافمان فکر می کنیم. اگر چه ما می دانیم که پول و یا یک بدن متناسب پیش نیاز شادی ما نیست، به نگرانی خود درباره آنها ادامه می دهیم.
من از این طرز تفکرمتنفرم. به آن می گویم دام شادی متناقض. حتی زمانی که شما بدن متناسب پیدا می کنید، و یا پول بیشتر، و یا عشق را پیدا می کنید، اهداف جدید برای خود تعیین می کنید و بهانه ای جدید برای ناراحت بودن بوجود می آورید!
اما که گفته شما نمی توانید هم الان خوشحال باشید هم بعدا؟ چرا صبر کنید تا برخی از اهدافتان تحقق یابند و خوشحال شوید؟ من بر این باورم که اگر مکررا به خودتان یادآوری کنید که، بله، شما هم اکنون می توانید خوشحال باشید، در واقع کمتر در دام شادی متناقض گرفتار خواهید شد.
4. شما خوشحالی را امری بیرونی می دانید نه درونی.
شما فکر می کنید این حق طبیعی دیگران است که شاد باشند زیرا از شما اعتبار بهتری دارند، و یا پول بیشتری در می آورند، یا یک همسر دوست داشتنی دارند. با این حال، همه ما می دانیم افرادی هستند که این چیزها را ندارد و باز هم خوشحال هستند.
من درک می کنم که احساس بدبختی کردن یک عادت است که در جوانی به ما یاد داده شده است. ولی این یک عادت غیر منطقی است. خوشحالی امری درونی است نه بیرونی. این یک احساس است و شما می توانید آن را در هر زمانی احساس کنید. دفعه بعد که به خودتان می گویید برای شاد بودن اول به یک چیزی احتیاج دارید: دوباره فکر کنید. آیا آنچه شما می گویید منطقی است؟
5. شما مراقب خودتان نیستید.
شما می دانید که باید بیشتر ورزش کنید، اما نمی کنید. می دانید که باید کمتر به خود سخت بگیرید، اما این کار را نمی کنید. در نتیجه، احساس گناه می کنید.
من درک می کنم که تا حدی، دلیل این که این کارها را انجام نمی دهید، این است که واقعا نمی دانید که چگونه این کارها را انجام دهید و موفق شوید. راهنمایی: یک برنامه ورزشی پنج دقیقه غیر متعارف را امتحان کنید و شما خواهید دانست که چه کاری را انجام دهید تا آن تمرینات برای تان معقول باشند و با اینکار تمرین درست را پیدا خواهید کرد.
دیگر خود را از شادی محروم نکنید، خود را از این احساس گناه که می دانید باید فلان کار را انجام دهید، اما نمی دهید؛ رها کنید. اگر شما روند درست و متناسب با نیازهای خود را پیدا کنید، من می دانم که می توانید موفق شوید! و نه، به انگیزه نیازی ندارید، فقط شروع کنید.
6. شما نقش قربانی را بازی می کنید.
لازم نیست که در یک رابطه مشترک باشید تا قربانی باشید. فقط کافی است بگویید: “نمی توانم” این یا آن کار را انجام دهم؟
در واقع چیزی است که ممکن است ندانید، مزایایی هم در بازی کردن نقش قربانی وجود دارد.
برای مثال، اگر اضافه وزن دارید، ممکن است مخفیانه در برابر آن مجلات شیطانی که می خواهند شما لاغر کنید؛ احساس غرور کنید. یا، اگر غرق در افکارتان هستید، ممکن است برای دیگران خالی ببندید که چقدر کار دارید که باید انجام دهید.
حالا خوب است. مگر اینکه واقعا بخواهید دیگر غرق در فکر یا چاق نباشید.
قدم اول این است که از خود بپرسید: “چه سودی از وضعیت فعلی ام به من می رسد؟”; صادق باشید، و حداقل هفت مورد بنویسید! ممکن است شگفت زده شوید…
7. شما معنی حسادت را نمی دانید.
حسادت یا غبطه خوردن؟ به این دلیل است که فرد دیگری یا چیزی که شما می خواهید را دارد و یا در حال انجام کاری است که شما هم می خواهید انجام دهید! حسادت فقط خواسته هایی را به شما نشان می دهد که هنوز به دنبال شان نرفته اید!
این در مورد دیگران نیست، در مورد خود شماست. بهترین راه برای متوقف کردن احساس حسادت چیست؟ برای کاری که می خواهید انجام دهید، وارد عمل شوید.
8. شما دنبال چیزهای بد هستید تا خوب.
آنچه رویش تمرکز کنید، رشد می کند. این امر دراین بازی تایید شده است. اگر می خواهید چیزهای خوب بیشتری در زندگی خود داشته باشید، پس روی آن ها تمرکز کنید و کمتر در مورد بد ها فکر کنید.
9. شما به دیگران کم کمک می کنید.
من اخیرا کتاب Give and Take, را نوشته ی آدام گرانت خواندم. کتاب فوق العاده ای است که نشان می دهد چگونه “دهندگان” یا کسانی که سخاوتمندانه به دیگران کمک می کنند در زندگی رشد می کنند نسبت به “مصرف کنندگان” یا افرادی که احساس می کنند که باید دیگران را از سر راه بردارند تا موفق شوند.
به غیر از موفقیت، از نظر علمی ثابت شده که کمک به دیگران شادی را افزایش می دهد.
دو پرنده با یک سنگ…
10. فکر می کنید دیگران شما را دوست ندارند.
گاهی اوقات ما به طورخود آگاه انتظار زیادی از خودمان نداریم. دنیای من تغییر کرد وقتی که این جمله را از Byron Katie, این استاد معنوی، شنیدم:
“زمانی که من به یک اتاق وارد می شوم، می دانم که تمام افراد آن اتاق من را دوست دارند. فقط از آنها انتظار ندارم که این موضوع را برزبان بیاورند.”
این راه خوبی برای دوست یابی و شاد بودن است!
11. شما رفتار بد خود را توجیه می کنید.
اقتصاد دان رفتاری پروفسور دن آریلی ثابت کرده است که اکثر ما دروغگو هستیم. با این حالکه دروغ می گوییم و دروغ گفتن بد است، خود را آدم بدی نمی دانیم. ما آدم های خوبی هستیم که … دروغ می گوییم. مگر می شود؟
این کار توجیه کردن و یا ناهماهنگی شناختی نامیده می شود. هرچه بیشتر این کار را انجام دهیم، بیشتر به کارهای بدمان ادامه خواهیم داد، و هرگز به آن شادی پایدار که دنبالش هستیم دست نخوایم یافت.
12. شما همیشه خود را مقصر می دانید.
دلیل این امر خود شما می باشید. با خود مانند طلا رفتار کنید. آنقدر خودتان را سرزنش نکنید، کمی به خود اهمیت بدهید. سعی کنید خودتان را از این موقعیت جدا کنید و سپس دوباره فکر کنید که آیا همه این ها تقصیر شما بوده یا نه.
13. شما یک واقع گرای متمرکز در گذشته هستید.
شما فکر می کنید که واقع گرا بودن برای شما هدف تعیین می کند، اما آیا واقعا “واقع گرا” هستید و یا فقط درگذشته متمرکز شده اید؟
مسئله این است: هر آنچه شما امروز تجربه می کنید نتیجه اتفاقات دیروز، هفته گذشته، ماه گذشته، و غیره است. با این حال، آینده نتیجه امروز به اضافه گذشته خواهد بود.
برای مثال، اگر شما بگویید، “من ورشکسته هستم” ممکن است درست باشد. اما اگر این مسئله را در نظر نگیرید که به دنبال کار هستید، شما “واقع گرای متمرکز در گذشته ” هستید.
یک واقع گرا حقیقی می گوید، “من ورشکسته هستم اما همه این ها ممکن است در یک لحظه تغییر کند چون من به دنبال کار هستم!”
تفاوت را می بینید؟
14. شما می خواهید همه چیز را همین حالا درست کنید.
فقط پنج دقیقه تمرین در روز بس نیست. باید روزی حداقل 30 دقیقه ورزش کنید تا نتیجه بگیرید، درست است؟
شما احساس می کنید باید همین حالا به هدف نهایی خود برسید! خوب، اگر رسیدید، می خواهید فردا بیکار باشید؟
جدا، اگر می توانستید همه چیز را امروز داشته باشید، فردا چه کار می کردید؟
15. شما قدردان نیستید.
به یک چیز که در زندگی دارید فکر کنید که شما را خیلی خوشحال می کند. کردید؟ احساس بهتری دارید؟ روش استاد دانشگاه استنفورد بی جی فاگ را تمرین کنید تا به قدردانی عادت کنید.
16. شما احساس می کنید که باید خود را به کسی ثابت کنید.
من به این دام افتاده ام. بنابراین سوال من این است: “چه چیزی کم دارید که احساس می کنید باید اثبات شود؟”
پاسخ به این سوال مسیر شادی را برای شما باز خواهد کرد، و شما را از احساس پوچی و بی ارزشی دور می کند.
17. شما منتظر دیگران هستید تا نجات تان دهند.
فکر می کنید فلان چیز را نمی دانید, شخص دیگری باید به شما کمک کند. این ممکن است درست باشد، اما گاهی اوقات تنها بهانه ای است که دست های خود را کثیف نکنید.
نه به خاطر این که تنبل هستید. بیشتر به این دلیل که احساس بی کفایت می کنید. مثالی دیگر: شما منتظر کسی هستید به شما مشاوره دهد، در حالی که شما تنها کسی هستید که باید به خودتان مشاوره بدهید.
مشکل در این نگرش نهفته است، “من به اندازه کافی برای انجام این کار خوب نیستم”، “من به اندازه کافی نمی دانم “، و غیره
اما شاید به اندازه کافی می دانید، و بله، به اندازه کافی خوب هستید.
18. شما می ترسید که خوب را رها کنید و به عالی برسید.
گاهی اوقات رسیدن به “خوب” آسان است. اما شاید شما واقعا آرزوی عالی را دارید. شما می دانید خوب دشمن عالی است، درست است؟ فیلم ماری فورلئو که توضیح می دهد که چرا آن زن از یک میلیون دلار گذشت، از آن الهام بگیرید تا خوب را به منظور رسیدن به عالی رها کنید.
خوب حالا امروز یا این هفته چکار می کنید تا کمتر شادی خود را خراب کنید و از زندگی لذت بیشتری ببرید؟