عشق آتش افروز روزهای نخستین آشنایی، پس از گذشت چند ماه یا چند سال جایگزین پیوندی آرام و حتی یکنواخت می دهد. در احساسی که با چاشنی عادت و روزمرگی سپری می شود، دیگر از تپش های قلب و غافلگیری های هیجان انگیز خبری نیست و زن و شوهرهایی که به این روزها وارد می شوند، به دنبال دیدن نشانه ای برای اثبات عشق شریک زندگی شان می گردند. اگر ارتباط عاشقانه شما هم گرفتار روزمرگی شده، باید بیشتر از قبل مراقب آسیب دیدنش باشید. محک زدن احساسات همسرتان با شیوه های تاریخ گذشته و عجیبی که در ادامه آورده ایم، کمکی به برگردان این رابطه به روزهای عاشقانه اول نمی کند.
می گویم بین من و مادرت یکی را انتخاب کن!
برای نامزدم خانواده یعنی همه چیز. از توجه بی اندازه ای که به مادر و خواهرانش دارد و تاثیری که آنها روی تصمیم گیری هایش می گذارند کلافه شده ام. دلم می خواهد نفر اول زندگی اش باشم و مطمئن شوم هنوز دوستم دارد. شاید اگر مجبورش کنم که بین خانواده اش و من یکی را انتخاب کند، کمی آرام بگیرم و از ترس زندگی با مردی که دوستم ندارد خلاص شوم.
تصور می کنید در زندگی همسرتان فقط یک فرد عزیز وجود دارد و آن هم شما هستید؟ باید باور کنید که در زندگی او هر کسی جایگاه خودش را دارد و از یاد نبرید که آدم ها مهره شطرنج نیستند که هر طور دوست دارید آنها را حرکت دهید. اگر به دنبال توجه و محبت همسرتان هستید، بیرون کردن دیگران از زندگی او و گرفتن جایشان شما را به نتیجه ای که انتظار دارید نخواهد رساند. مردها دوست دارند با کسی زندگی کنند که حقوق و آزادی هایشان را به رسمیت می شناسد و به شعور و اختیاراتشان اهمیت احترام می گذارد.
شاید ریشه این خواسته اعتماد به نفس پایین شما باشد یا در تنگنا قرار دادن همسرتان به دنبال پوشاندضعف های خود هستید. البته فراموش نکنیدمردی که به این خواسته شما تن می دهد یا کمبودهایی داردکه با باج دادن به همسرش به دنبال پنهان کردن آنهاست یا اینکه خودش از خانواده اش دل خوشی نداشته و به دنبال بهانه ای برای فاصله گرفتن از آنها است.
برایش خواستگار می فرستم!
پزشک است و شش ماه است از من خواستگاری کرده اما موضوع را هنوز با خانواده اش در میان نگذاشته. می گوید در برابر فشارهای خانواده اش برای ازدواج مقاومت می کند، می ترسم یکی از همین روزها مادرش برایش آستین بالا بزند و من را تنها بگذارد. قرار است یکی از دوستانم به عنوان مراجع به مطبش برود و نقش یک دختر عاشق را بازی کند تا مطمئن شویم که جز من به ازدواج با کسی فکر نمی کند یا خیر!
شما با این کار به بازی ناعادلانه ای وارد می شوید. باور کنید تا زمانی که بیرون گود ایستاده اید، برچسب زدن بر آدم ها و قضاوت در موردشان کاری آسان اما بی نتیجه است. بسیاری از ما دیگران را به رفتاری متهم می کنیم که اگر خودمان در موقعیت آنها قرار بگیریم، ممکن است واکنشی نادرست تر انجام دهیم. شاید اگر شما هم در شرایط خانوادگی او بودید به زمان بیشتری برای آرام کردن والدین تان و مطرح کردن این موضوع نیاز پیدا می کردید، پس یکطرفه به قاضی نروید و از بیرون گود بر او برچسب نزنید.
نمی گوییم که او قصد ازدواج کردن با شما را دارد یا اینکه می خواهد با این بهانه ها برای خود زمان بخرد و بعد شما را رها کند! تنها می گوییم که به جای کمک گرفتن از این راهکارهای دردسرساز، بهتر است صادقانه با او صحبت کنید و چشم انداز دقیقی از آینده مشترکتان را به تصویر بکشید. برای مثال می توانید از او بپرسید که برای دور زدن موانع و فراهم کردنشرایط برای ساختن این زندگی چقدر زمان نیاز دارد و در صورتی که او به زمان تعیین شده و تعهداتی که داده، وفادار نماند؛ فکری اساسی به حال این مرد و این رابطه کنید. تمام مدتی که در کنار او هستید از یاد نبرید که می توانید وفاداری و علاقه نامزدتان را تنها در شرایط برابر وعادلانه ارزیابی کنید و تنها آن وقت است که می توانید بر نتیجه ارزیابی هایتان تکیه کنید.
مزاحم تلفنی اش می شوم!
یک سال است که نامزدیم. می ترسم خیلی چیزها را در موردش نفهمیده باشم. هر وقت در مورد گذشته عاطفی اش از او سوال می پرسم، از جواب دادن طفره می رود. می خواهم تلفنش را به یکی از دوستانم بدهم تا به عنوان یک ناشناس با او تماس بگیرد. می خواهم امتحانش کنم و مطمئن شوم جز من سراغ هیچ زن دیگری نمی رود.
مراقب باشید! شما با این کار به حریم خصوصی او وارد می شوید و با قرار دادنش در موقعیتی وسوسه انگیز، احتمال خطا کردنش را بالا می برید. باور کنید محک زدن نامزد با قرار دادن کسی سر راه او، حاصلی جز بالا گرفتن تردیدهایی که شما را آزار می دهد نخواهد داشت.
به جای چنگ زدن به این راه ها، نگاهی به خودتان و رفتارهایتان بیندازید. آیا شما همینطور که هستید برای نامزدتان ارزشمندید؟ آیا آنقدر به زندگی اش انگیزه و آرامش می دهید که نیاز به حضور فرد دیگری را احساس نکند؟ آیا در لحظات بحرانی این ارتباط، به دنبال راهی تازه برای رسیدن به آرامش می گردید؟ شایدمیل شما به امتحان کردن او، از ضعف هایتان ناشی شده باشد. پس به جای تهدید کردن این رابطه فکری به حال ضعف های خود کنید.
یادتان نرود که این وسوسه وارد شدن به یک ارتباط تازه نیست که آینده مشترک شما را تهدید می کند بلکه خلأهایی که در رابطه شما ایجاد شده و فکری به حال پر کردنشان نکرده اید، دیر یا زود به جان این رابطه می افتد و شما را از هم دور می کند. دور کردنی که گاهی تنها به یک رابطه آزاردهنده منجر می شود و گاهی هم پای شخص سومی را به زندگی شما وارد می کند.
خودم را به مریضی می زنم
احساس می کنم همسرم به من هیچ توجهی نمی کند. حالم بد است و مدام از این دکتر به آن دکتر می روم اما کسی نمی تواند دلیل دردهایم را پیدا کند. چند بار اولی که به پزشک مراجعه می کردم همسرم با من می آمد اما بعد از گذشت چند هفته بی توجهی هایش به سلامتی ام شروع شد و با این توجیه که دکترها می گویند چیزیت نیست، از همراهی با من سر باز زد. فاصله میان ما هر روز بیشتر می شود و احساس می کنم چیزی تا پایان زندگی که با عشق ساختیمش باقی نمانده.
بی توجهی همسر به سلامتی و آرامش شریک زندگی اش می تواند هر زنی را آزار دهد اما شاید شما بی آنکه خودتان بدانید به نوعی اختلال روانپزشکی به نام «اختلال تبدیلی» دچار شده باشید. مبتلایان این اختلال علائم روانی را به نشانه های جسمانی تبدیل می کنندو برخی از خانم هایی که از همسرشان توجه کافی نمی بینند یا نمی توانند علاقه شان را به طور مستقیم به همسرشان ابراز کنند، با چنین واکنش هایی برای جلب محبت شریک زندگی شان تلاش می کنند. فردی که به اختلال تبدیلی مبتلاست ممکن است بی آنکه از ریشه مشکلش خبر داشته باشد، ناگهان بیهوش شود یا دردهای آزاردهنده و شدیدی احساس کند که پزشکان ریشه ای برای بروزشان پیدا نمی کنند.
پس اگر شما هم بدون آنکه ریشه جسمانی مشکلاتتان مشخص شده باشد مدام از درد و ضعف شکایت می کنید، به جای متهم کردن همسرتان به بی توجهی، از یک روانپزشک کمک بگیرید.البته همیشه نشان دادن نارضایتی های عاطفی با دردهای جسمی، ناهشیار رخ نمی دهد. بسیاری از ما از کودکی تصور می کنیم راه جلب محبت دیگران، بیمار شدن است. به همین دلیل وقتی به دنبال جلب محبت دیگران هستیم، در مقابل شان از دردها و بیماری هایمان شکایت می کنیم.
اگر شما هم با این بهانه های هشیار و ناهشیار مدام از دردها و بیماری هایتان شکایت می کنید، بهتر است مثل گروه قبلی به جای متهم کردن همسرتان به بی توجهی، سری به روانپزشک بزنید و ریشه های روانی این دردها را با کمک او بررسی کنید.
شاید یکی از دلایل بیشتر شدن فاصله میان شما، ضعیف و رنجور بودنتان باشد و همسرتان در آرزوی زندگی با یک شریک با طراوت و پرتحمل باشد که بتواند بار مشکلات زندگی را با او تقسیم کند؛ پس این زنگ خطر را جدی بگیرید!
می گویم می خواهم ترکت کنم!
احساس می کنم همسرم به اندازه سال های اول آشنایی شور و هیجان ندارد. یک سال است ازدواج کرده ایم و تصور می کنم از روزی که به ماندگار بودنم مطمئن شده دیگر تلاشی برای راضی نگه داشتنم نمی کند. شاید اگر به او بگویم که همیشه در کنارش نمی مانم و اگر این رابطه من را راضی نکند، رهایش می کنم، مثل قبل برای حفظ کردنم تلاش کند.
تهدید کردن شریک زندگی برای دیدن التماس ها و تلاش هایش شیوه ای تاریخ گذشته برای جلب علاقه اوست. شما با این رفتار خودر ا به بازی خطرناکی وارد می کنید که ممکن است توان کنار آمدن با عواقبش را نداشته باشید. شاید اگر کمی از نامزدتان فاصله بگیرید، به خاطر عشق به شما چند قدم جلو بردارد اما باور کنید نتیجه ای که از این تهدید می گیرید موقت است.
شاید مردی که به خاطر ترس از دست دادن به شما باج می دهد، ضعف هایی دارد و می خواهد با کوتاه آمدن درمورد برخی موضوعات، آن ضعف ها را بپوشاند اما خشم او نسبت به زنی که به جای قرار دادنش در یک رابطه عادلانه او را به چنین موقعیتی وارد می کند، پاسخ های به تاخیر افتاده ای را ایجاد می کند تا در آینده دور یا نزدیک همه آسیب هایی که در جریان این رابطه دیده را به شکلی شدیدتر به شریک زندگی اش وارد کند.
حسادتش را قلقلک می دهم!
دوستانم می گویند اگر می خواهی مردی همیشه در آرزوی بودن در کنارت باشد، نباید هیچ وقت او را از این موضوع مطمئن کنی. من و همسرم همکاریم و گاهی فکر می کنم بد نیست کمی حسادتش را تحریک کنم و به او ثابت کنم که هنوز هم توانایی جلب توجه دیگران را دارم. وقتی حسادت همسرم را می بینم، احساس می کنم هنوز هم دوستم دارد و برایش مهم هستم.
جلب توجه همسر با تحریک کردن حسادتش، عشق او را به شما بیشتر نمی کند. در چنین شرایطی شما تنها عصبانیت او را تحریک می کنید و با بیشتر کردن تردیدهایش نسبت به صداقت یا وفاداری تان، پای شک و سختگیری های آزاردهنده را به رابطه خود باز می کنید.
شریک زندگی تان زمانی که توجه مردهای دیگر را به شما می بیند، به جای آنکه احساس کند همسری جذاب و پرطرفدار دارد،تصور می کند فرد مقابلش رفتار مناسبی در مقابل دیگران و در محیط کار ندارد و با خود می گوید «شایددر گذشته او هم اتفاقات ناخوشایندی افتاده که من از آنها بی خبرم!»
باور کنید کنترل بی حد و مرز نشانه عشق نیست بلکه شروع وارد شدن شما به یک رابطه بیمارگونه و آزاردهنده است. پس با دست خود این رابطه را بیمار و فرسوده نکنید. همسر شما کودکی 6 ساله نیست که با جلب شدن توجه دیگران به داشته هایش قدرشان را بیشتر بداند؛ بلکه مردی است که با شروع زندگی مشترک، به دنبال یک همراه و یک رابطه اطمینان بخش می گردد؛ رابطه ای که یکی از اعضای آن خود خواسته تهدیدش نمی کند و آن را به میدان مسابقه تبدیل نمی کند.
به امید بهتر شدن ارتباطتان، همسرتان را به رفتن تهدید نکنید
قبل از آنکه به همسرتان بگویید میلی به ماندن در کنارش ندارید، یک بار این جمله را در ذهن تان مرور کنید و عواقبی که می تواند داشته باشد را مجسم کنید. باور کنید وقتی پای زندگی مشترک به میان می آید، هر جمله به ظاهر ساده ای مهم می شود و می تواند سرنوشت رابطه شما را تعیین کند.